جواب اهل سنت در این مورد
۱- محروم کردن فاطمهی زهراء لاز میراث از روی بغض و کینهی شخصی نبوده، بلکه به علت شنیدن این حدیث توسط ابوبکر سکه انجام گرفت، همچنان که بقیهی ازواج مطهرات که دختر خود ابوبکر سیعنی عایشه یکی از آنان بود، را از ارث محروم نمود.
۲- اینکه برادران اهل تشیع میگویند: «ابوبکر، فاطمه را فقط به خاطر روایت یک فرد که آن هم خودش بود، از ارث محروم کرد». این دروغ محض است! چراکه این حدیث در کتابهای حدیث اهل سنت به روایت حذیفه بن الیمان، زبیر بن العوام، ابو الدرداء, ابو هریره، عباس، علی، عثمان، عبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابی وقاص شصحیح و ثابت است، و اینها از بزرگان صحابهاند و حتی از «عشرهی مبشره» میباشند.یکی از افرادی که این حدیث را روایت کرده «حذیفه» میباشد که «ملا عبدالله مشهدی» در اظهارالحق حدیث پیامبر صآورده که: «ما حَدَّثَكم به حذيفة فَصَدِّقوه» [۸۳]. «آنچه را که حذیفه بیان کند، تصدیقش نمایید و باور دارید». یکی دیگر از راویان این حدیث (که کسی از انبیاء ارث نمیبرد)، خود حضرت علی مرتضی ساست که به اجماع اهل تشیع، «معصوم»، و به اجماع اهل سنت، «صادق» است. در اینجا اصلاً به روایت «عایشه» و «ابوبکر» و «عمر» شکاری نداریم [۸۴]. در صحیح بخاری که از معتبرترین کتابهای حدیث مسلمانان میباشد، از «زهری» او هم از «مالک بن اوس بن حدثان» روایت میکند که مالک گفت: روزی عمر بن خطاب سمرا برای کاری فرا خواند. در همین اثنا که نشسته و مشغول صحبت بودیم، خدمتکارش یرفاءآمد و گفت: عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن العوام و سعد بن ابیوقاص شجلو در منتظر اجازهی ورود هستند! آیا اجازه میدهی وارد شوند؟ عمر بن خطاب سگفت: بگو تشریف بیاورند. خبری از آمدنشان نبود، پس از مدتی دوباره یرفاء خادم خلیفه آمد و گفت: «عباس و علی ب نیز آمدهاند و اجازه میخواهند، آیا اجازت دارند وارد شوند؟ عمر سفرمود: آری, هنگامی که همگی وارد شدند، عباس سگفت: یا امیر المؤمنین! شما بین من و این (علی) قضاوت کنید. (آنها یعنی علی و عباس ش بر سر اموال بنی النضیر که جزو اموال پیامبر صبود، اختلاف داشتند). میهمانان گفتند: ای امیر مؤمنان! میان این دو حکم کن تا اختلاف پایان یابد. حضرت عمر سفرمود: صبر کنید! شماها را سوگند میدهم به پروردگاری که آسمان و زمین به حکم و قدرت او برپاست، آیا میدانید که پیغمبر صفرمود: «لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ». آنچه از ما پیامبران باقی میماند صدقه است (برای همه مسلمانان)؟ همهی جمع حاضر که از بزرگان صحابه شبودند، گفتند: آری! به تحقیق پیامبر صآن را فرموده است.پس حضرت عمر سبه عباس و علیروی نموده و فرمود: شما را سوگند میدهم به پروردگار، آیا پیامبر صچنین مطلبی را فرمود؟عباس و علیگفتند: آری! پیامبر صفرموده است. زهری که راوی این حدیث است گوید: در مورد این حدیث، «عروه بن زبیر» را خبر دادم و از او پرسیدم؟ عروه گفت: مالک بن اوس راست گفته است. من هم از عایشه شنیدم که گفت: همسران پیامبر ص، عثمان را نزد ابوبکر صدیق سبرای طلب میراث فرستادند. به محض باخبر شدن به آنان رو کردم و گفتم:آیا از خدا نمیترسید؟! مگر نشنیدید که پیامبر صفرمود: «ما پیامبران میراث نمیگذاریم و آنچه از ما بماند صدقه است». پس آنان هم قبول کردند و درخواستشان را پس گرفتند» [۸۵].
پس معلوم شد که این حدیث هم (حدیث قبلی از مالک) در قطعیت همانند آیهی قرآن است، چراکه جماعتی که نام آنان ذکر شد (که از بزرگان صحابه ش بودند) خبر یکی از ایشان مفید یقین است، چه جای آنکه همگی آن را تأیید کنند، بخصوص علی مرتضی سکه نزد شیعه «معصوم» است و روایت فرد «معصوم» در افادهی یقین ـ نزد ایشان ـ برابر قرآن است.حال با قطعنظر از همهی این روایات، به روایتی از کتب شیعه که از امام معصوم - بزعم ایشان- نقل شده توجه فرمایید.
«روی محمد بن يعقوب الرازي في الكافي عن البختري عن أبي عبدالله جعفر ابن محمد الصادق ÷أنه قال: إن العلماء ورثة الأنبياء وذلك أن الأنبياء لا يورثوا (وفي نسخة) لم يرثوا درهماً ولا ديناراً وإنما أورثوا أحاديث من أحاديثهم فمن أخذ بشيءٍ منها فقد أخذ بحَظٍ وافر». «در کافی از طریق بختری از امام جعفر صادق ÷روایت شده که فرمود: به حقیقت علمای راسخین و ربّانی، وارثان پیامبراناند، چراکه انبیا وارثی (مادی) ندارند، و (در نسخهای دیگر) آنان درهم و دیناری را به ارث نگذاشتهاند، بلکه احادیث و بیانات گرانبهایی دارند که اگر کسی چیزی از آنها را به دست آورد بهرهی فراوانی را برده است». لفظ «إنما» به اعتراف شیعهها هم مفید حصر است و قطعاً چنانچه در آیه۵۵ مائده آمده است، پس معلوم شد که غیر از علم و احادیث، هیچ چیز دیگری را به عنوان میراث به کسی ندادهاند. مسئلهی دیگر اینکه خبر پیغمبر صدر حق کسی که بلا واسطه از آنحضرت صشنیده باشد، علم یقینی است بدون هیچ شک و شبههای، و برای او عمل کردن به شنیدهی خویش واجب است، خواه از دیگری هم آن را بشنود یا نه. اجماع اصولیین شیعه و سنی بر این است که تقسیم خبر به متواتر غیر متواتر نسبت به آن افرادی است که پیامبر صرا مشاهده نکردهاند و به واسطهی دیگران خبر او را شنیدهاند، نه آنانی که پیامبر صرا مشاهده نموده و بدون واسطه از وی خبری شنیده است که این خبر در حق وی حکم متواتر، بلکه بالاتر از متواتر است. حال پس از این توضیحات به این نتیجه خواهیم رسید که ابوبکر صدیق سچون خودش مستقیماً از پیامبر صاین حدیث را شنیده بود، دیگر نیازی به تفتیش و پرس و جو از دیگری نداشت [۸۶] باشد. و اما در مورد آیه ۱۶ سوره نمل که ظاهراً دال بر این است که انبیا هم از دیگران ارث میبرند و هم از آنان ارث برده میشود که این وراثت علم و نبوت و کمالات عرفانی است نه وراثت مال و متروکه، از نظر عقلی نیز مطابق قول امام دلالت بر همین وراثت دارد، همچنین این نکته را همه میدانند که پسر، وارث پدر است، پس چه جای آنکه در کلام الهی این ذکر شود، آیا این جزو لغویات نمیباشد که قرآن از آن پاک و منزه است؟! پس از آن آیه به طور صریح اشاره میفرماید که این وراثت علم است [۸۷]. پس از این توضیحات نتیجه گرفتیم که «فدک» به فاطمه عطا نشده بود و سه دلیل عمده این مسئله را روشن مینماید:
۱- احادیثی که امام ابوداود آن را از مالک بن اوس حدثان نقل کرده و سخنان عمربن عبدالعزیز سکه سینه به سینه به او رسیده بود که پیامبر صفدک را به فاطمه نداده است.
۲- اگر پیامبر صفدک را به فاطمه داده بود، جزو اموال فاطمه به شمار میآمد و فاطمه در سخنانش نمیگفت: ارث مرا از فدک و خیبر بدهید. پس سخنان خود فاطمه ثابت میکند که قبلاً به اسم او نبوده است.
۳- اینکه اگر این باغ قبلاً به فاطمه عطا شده باشد، هبهای از طرف رسول الله صاست و هبه به محض قبض تحت ملکیت آن طرف در میآید و دیگر کاری به اموال هبه دهنده ندارد. پس اگر آن را قبلاً به فاطمه بخشیده بود، همهی مردم آن زمان میدانستند و به هیچ وجه ابوبکر سو غیر او نمیتوانستند از ملکیت فاطمه خارج نمایند همانگونه که نتوانستند حجرهی او را به نام اینکه جزو اموال پیامبر صاست از او بگیرند. همگی میدانیم حجرهی فاطمه همانند حجرهی عایشه و ازواج مطهرات جزو خانههای پیامبر صبود نه مال علی س، اما چون رسول اکرم صآن حجرهها را در زمان خویش به همسرانش و نیز حجرهای را به فاطمه ویکی را به اسامه سداده بود، تحت ملکیت آنها در آمد و از اموال پیامبر صخارج شد.
[۸۳] سنن ترمذی: ح ۳۸۱۲، آلبانی می گوید که این حدیث ضعیف است. (تصحیح کننده). [۸۴] تحفهی اثنا عشریه: ج ۲، ص ۵۵۶ ـ ۵۵۵. [۸۵] بخاری: کتاب الـمغازي، قصة بني النضير و کتاب الخمس. أشعة اللمعات: ج۳، ص ۴۷۹-۴۷۷. [۸۶] تحفهء اثنا عشرية : ج ۲، ص ۵۵۶. [۸۷] جهت تفصیل بیشتر رجوع کنید به تحفهء اثنا عشریة: ج ۲، ص ۵۶۲ ـ ۵۵۹.