یک پارادوکس
کلینی از امام صادق ÷روایت میکند که: زنی نزد عمر ابن خطاب آمد و گفت «من زنا کره ام عمر سدستور داد سنگسار شود، به امیر المؤمنین ÷خبر رسید، پرسید چگونه زنا کردی؟ گفت به صحرا رفته بودم خیلی تشنه شدم، از یک اعرابی آب خواستم گفت تا مرا إرضا نکنی آب نمیدهم، وقتی خیلی تشنه شدم و ترسیدم هلاک شوم مجبوراً به خواسته او تن دادم، امیر المؤمنین فرمود: «تزویج و رب الکعبه» قسم به پروردگارکعبه این ازدواج است»!. [فروع الکافي: ۲/۱۹۸] همچنانکه روشن است متعه یا صیغه با رضایت و خشنودی طرفین انجام میگیرد، اما در این روایت زن مجبور است، و برای آنکه جان خودش را نجات دهد به چنین کاری تن در میدهد، پس اینکه در حکم زنا نیست که از عمر سبخواهد او را سنگسار کند!، عمرس هم فورا دستور صادر کند! جالب اینجاست که روایت تحریم متعه را در خیبر خود امیر المؤمنین از رسول خدا صنقل کرده اند باز چگونه این روایت را به ایشان نسبت دادهاند؟