مناظره امام جعفر صادق با یک رافضی

فهرست کتاب

رشک عمرفاروق به ابوبكر صديق

رشک عمرفاروق به ابوبكر صديق

در این زمینه در روایت نسائی از عمر فاروقسآمده است که روزی از ابوبکر صدیقسسخن بمیان آمد گریست و فرمود:

«کاش تمام اعمال نیک من با یک روز از روزها یا یک شب از شب‌های او برابری می‌‌کرد».

اما شب، منظور شبی است که وی با رسول خداصدر سفر هجرت به غار ثور رفتند هنگامی که به غار نزدیک شدند صدیق فرمود: «والله لا تدخله حتى أدخل قبلك» «‌از ترس اینکه مبادا به حضرتشصگزندی برسد». بخدا سوگند نخواهم گذاشت شما قبل از من داخل شوید، اگر گزندی باشد باید به من برسد، وی داخل شد و داخل غار را صاف کرد و سوراخ‌های اطراف آن را با تکه‌های لباسش بست دو سوراخ باقی ماند و آن‌ها را با پای خودش بست.

آنگاه به رسول گرامیصفرمود: که داخل شوند،‌ حضرت داخل شدند سر نازنیشان را در بغل ابوبکر گذاشتند وخوابیدند، دیری نگذشته بود که ماری پای ابوبکر صدیق را نیش زد، ‌اما در برابر نیش و زهرمار مقاومت کرد و حتی تکان نخورد که مبادا یار محبوبشصاز خواب بیدار شوند، از شدت درد اشکش بر رخسار مبارک رحمت عالمیان چکید و حضرت متوجه شدند و فرمودند: «‌يا أبابكر مالك؟» ‌ابوبکر! ترا چه شده؟! فرمود: پدر و ماردم فدای شما باد مرا مار گزید. ‌حضرتشصبا لعاب مبارکشان جای مار گزیدگی را تر کردند که بلا فاصله درد تسکین یافت ثم انتقض علیه البته بعدها همین مارگزدیگی سبب وفات صدیق گردید.