خاطره هایی از مولانا عبدالعزیز

فهرست کتاب

واقعیت یا تسامح!؟

واقعیت یا تسامح!؟

۲۲- پیش از انقلاب سمیناری با شرکت علمای استان اعم از تشیع و تسنن پیرامون تنظیم خانواده در زاهدان تشکیل شد، در این سمینار در بارۀ جلوگیری از بارداری سقط جنین و دیگر مباحث مربوطه بحث و گفتگو شد.

جناب مولانا هم در این جلسه حضور یافته رأی و نظرشان را براساس دلائل فقهی اینگونه بیان داشتند: «اگر پزشکی حاذق تشخیص دهد که بچه‌آوردن برای زنی مضر است و سنّ جنین هم کم‌تر از چهار ماه باشد و آن شخص خداوند متعال را رزاق مطلق بداند، در آنصورت سقط جنین جایز است و...

پس از فتوای مولانا مبنی بر جواز سقط جنین و جلوگیری از فرزندان بیشتر برخی افراد این فتوای مولانا را حمل بر تسامح و چشم‌پوشی و از روی مصلحت دانستند.

مولانا کسی را که چنین ذهنیتی داشتند در مسجد جمع کرده خطاب به آنان فرمودند: شنیدم در بارۀ حرف‌های من برداشت بد کردید و مرا به مسامحه‌کاری و کوتاهی در مسایل دینی متهم نمودید، اما بدانید که من هیچ ترسی از شاه ندارم، او هم انسانی مثل ما هست. من فرزند مولانا عبدالله هستم. شخصیتی که از هیچ کس باکی نداشت و همواره برای مبارزه آماده بود، حتی وقت مرگ هم می‌گفت: کمربند مرا محکم ببندید که به جهاد می‌روم، من اگر می‌ترسیدم در جریان اصلاحات ارضی و اعزام بلوچ‌ها برای جنگ با عشایر فارس چیزی نمی‌گفتم، من هرگاه خلافی ببینم در مقابل آن تسیلم نمی‌شوم و سکوت نمی‌کنم، چیزی را که حق می‌دانم می‌گویم، در مسأله کنترل خانواده من، هم نظر فقهی مذهبم و خلافی در آن نیست، من اگر دین‌فروشی کردم از خداوند می‌خواهم در همین دنیا مرا رسوا کند و موضوع را به آخرت نگذارد. پس از سخنان مولانا همۀ آن افراد شرمنده شدند و از ایشان عذرخواهی کردند.