خاطره هایی از مولانا عبدالعزیز

فهرست کتاب

دعای مقبول

دعای مقبول

۸۱- در سفر آمریکا شخصی که مخالف ایران بود و در آنجا برنامه‌هایی برعلیه دولت داشت، با مولانا تماس گرفته عرض کرد: می‌خواهم شما را از نزدیک ببینم چون کار مهمی دارم، آدرس محل سکونت مولانا را گرفت و قرار شد ظهر به دیدار مولانا بیاید، مولانا دعا فرمودند: خداوندا! اگر ملاقات من با او به خیر و صلاح هست زمینه‌اش را فراهم نما و إلا از آمدن او جلوگیری کن. همان شب آن شخص تماس گرفته از مولانا عذرخواهی کرد که به دلیل تصادفی که برایش در مسیر راه پیش آمده نتوانسته است به خدمت ایشان برسد و تأکید کرد تا چند روز دیگر حتماً به دیدار ایشان خواهد آمد، در این مدت دوبار دیگر هم تماس گرفت ولی باز برایش مشکلی پیش می‌آمد و نتوانست بیاید، روزی مولانا در بیمارستانی نوبت دکتر داشتند، در مسیر راه بیمارستان، آن شخص تماس گرفته و عرض کرد می‌خواهم الآن به دیدن شما بیایم. مولانا فرمودند: ما به فلان بیمارستان می‌رویم و بعد از آن به دیدار شما می‌آییم، او خیلی خوشحال شد و گفت: اتفاقاً منزل من هم نزدیک همان بیمارستان است، اما تقدیر الهی غیر از این بود، راننده هرچه به دنبال آدرس بیمارستان گشت نتوانست پیدایش کند و خیلی از آن محدوده دور شده بود. عصر بود که با خستگی زیاد به منزل رسیدند و نه به بیمارستان رفتند و نه آن شخص را دیدند و تا آخر که مولانا به ایران بازگشتند همدیگر را ندیدند.