خاطره هایی از مولانا عبدالعزیز

فهرست کتاب

توکل به خداوند

توکل به خداوند

۳۲- روزی فرد ناشناسی نامه‌ای را به درون خانۀ مولانا می‌اندازد، نگهبان خانه آن را به مولانا که در اتاق پذیرایی تشریف داشتند، می‌دهد. ایشان نامه را باز کرده و در اثنای خواندن لبخند می‌زدند، بعد از اتمام‌کردن نامه آن را تکه پاره نمود، زیر پتویی که بر آن نشسته بود می‌گذارند. وقتی مهمانان می‌روند و مولانا هم به داخل منزل تشریف می‌برند، نگهبان کنجکاوه شده و تکه پاره‌های نامه را کنار هم می‌خواند متوجه می‌شود نامه توسط شخصی ناشناس نوشته شده که مولانا را خیلی بد و بیراه گفته و تهدید به قتل نموده است.

واقعاً جای شگفتی بود که مولانا نه تنها از این نامه هراسی به دل راه ندادند، بلکه با نهایت خونسردی آن را پاره کردند و حتی به نگهبان خانه و هیچ کس دیگری هم اطلاع نداد که چنین موضوعی پیش آمده است.