خاطره هایی از مولانا عبدالعزیز

فهرست کتاب

تأثیر سخن

تأثیر سخن

٧۸- یکی از علمای بلوچستان پاکستان به نام قاری غلام نبی جهت جمع‌آوری کمک برای مدرسۀ دینی خود به زاهدان آمده بود، مولانا در مسجد جامع کمک خوبی برای ایشان جمع‌آوری نمودند و به افراد ثروتمند سفارش کردند، کمک ویژه‌ای بکنند.

وقتی ایشان جهت خداحافظی با مولانا به منزل ایشان آمد، مولانا پرسیدند: از سفر خودت راضی هستی؟ آیا کمک مناسبی به مدرسه شد یا نه؟ جواب داد: بله، هرچه نصیب من بود به من رسید. مولانا خطاب به حاضرین در مجلس فرمودند: من و شما هم باید شریک اجر شویم و کمکی جمع‌آوری کنیم.

در همان جلسه مبلغ دویست هزار تومان که در آن وقت مبلغ قابل توجهی بود جمع‌آوری شد، یکی از جوانان هم که روز قبل ماشین استیشنی خریداری کرده بود، سوئیچ آن را تقدیم قاری غلام نبی نمود و عرض کرد: مدرسۀ شما به ماشین هم نیاز دارد، این را در مدرسه استفاده کنید. قاری خیلی خوشحال شد و عرض کرد: من راننده‌ای ندارم که ماشین را تا کویته برساند.

جناب مولانا فرمودند: کسی که ماشین داده خودش هم راننده‌ای برای تو پیدا می‌کند.

در سفر سوریه مولانا بسیاری از علمای آن دیار را ملاقات نمودند، یکی از این علما دکتر فتحی الدُرینی بود و مولانا در کلاس درس او شرکت نمودند و خیلی از او متأثر شدند و فرمودند: من فکر نمی‌کردم در جهان اسلام این چنین شخصیت علمی وجود داشته باشد. و حتی درخواست دعوت او را نیز اجابت کردند و در منزل او ساعت‌ها در موضوعات مختلفی صحبت نمودند. با اینکه دکتر فتحی از نظر ظاهری با کت و شلوار و کروات بود و ریش بلندی نداشت اما مولانا به این بُعد ظاهری او توجه نکرد.