بازنگری در بینش زندگی:
شایسته است هر فرد عاقل هر چندگاه یکبار خود را وارسی کند، نشاید که مسیر حرکت او، نحوه نگرشش به زندگی، شیوه عبادت و فهم و درکش از دین، باورها و اعتقاداتش بکلی اشتباه باشد، و یا اینکه نیاز به اصلاح و تغییر داشته باشد.
احساس به خوشبختی و سعادت میتواند میزان خوبی برای سنجش فرد باشد.
آیا واقعا شما خوشبختید؟
آیا از زندگیت راضی هستی و در کمال آرامش و سعادت بسر میبری؟
آیا مرحله دیگری برای بهتر شدن پیش رویت نمانده؟!
خداوند منان؛ آفریدگار و خالق انسان و دانای رازها و نیازهای او، در آیه/۹۷ سوره مبارکه النحل میفرمایند: ﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٧﴾[النحل: ۹۷].
«هرکس چه زن و چه مرد کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، بدو (در این دنیا) زندگی پاکیزه و خوشایندی میبخشیم و (در آن دنیا) پاداش آنان را بر طبق بهترین کارهایشان خواهیم داد».
سعادت و شادکامی و خوشبختی ارمغانی است الهی برای مؤمنانی که نیکوکارند!
اگر به این مرحله از سعادت و خوش کامی دست نیافتهای پس یا در ایمان شما خللی است و یا در نیکوکاریتان!..
باید خودت را وارسی کرده خلل را دریابی، اگر نیاز است باورهایت را غربال کن و از عادتها و تصورات موهومی که بیشتر پوچ و بیاساس است و از رسوبات بیفرهنگی جامعه است که به اشخاص تلقین شده، دست بردار.
نحوه نیکوکاریت، یا مفهوم آن، و قصد و نیتت در انجام آن را بازنگری کن. آیا واقعا کمکت به تنگدستان فامیل و شهر و روستایت تنها برای خداست یا هدفی دیگر چون شهرت و نام و نشان داشتن مد نظر است؟!
اولین ایستگاهی که نیاز به بازنگری در بینش هر فرد دارد شناخت خداوند منان میباشد:
• خدایت را بشناس!...
چه بسا جامعه در راه شناخت پروردگار خود با مرور زمان و تراکم لغزشها به مسیری نادرست میرود. و در مداری از اندیشههای پوچ و بیاساس میچرخد. تغییر این اندیشهها نیاز به یک بازنگری کلی در نحوه شناخت واقعیتها و نگاه به مسیر فکری و تحولات تاریخی دارد.
عقلهای میراث پرست جامعه قدرت انتقاد و توان بازنگری در خود ندارند از اینروست که فورا در مقابل اصلاحگری واکنش نشان داده، رد فعلی غیر مسئولانه بروز میدهند.
﴿وَكَذَٰلِكَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ ٢٣﴾[الزخرف: ۲۳].
«همین گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو (پیغمبر) بیمدهندهای مبعوث نکردهایم مگر این که متنعّمان (خوشگذران و مغرور از ثروت و قدرت) آنجا گفتهاند: ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافتهایم (که بتپرستی را بر همگان واجب کرده است) و ما هم قطعاً (بر شیوهی ایشان ماندگار میشویم و) به دنبال آنان میرویم».
حال شما خدایت را از کجا شناختهای؟!
از مردم و تراکم میراث جامعه؟! شیوه راز و نیازت با خداوند منان به چه صورت است؟! رابطهات با پروردگارت مستقیم و بیواسطه است یا اینکه چون مشرکان و بتپرستان واسطه و رابطهای برای رسیدن به پروردگارت در ذهن خود پروردهای تا تو را به خدای برتر برساند؟! آنچنان که میراث جامعه بت پرست به مردم تلقین میکرد:
﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ ٣﴾[الزمر: ۳].
«هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه برای خدا است و بس. کسانی که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را برمیگیرند (و بدانان تقرّب و توسّل میجویند، میگویند: (ما آنان را پرستش نمیکنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان (و مؤمنان) دربارهی چیزی که در آن اختلاف دارند داوری خواهد کرد. خداوند دروغگوی کفرپیشه را (به سوی حق) هدایت و رهنمود نمیکند (و او را با وجود کذب و کفر به درک و فهم حقیقت نائل نمیگرداند)».
یا اینکه چون انقلابگران و مصلحان جوانی که تاریخ از آنها بنام «اصحاب کهف» یاد میکند، و قرآن قصهشان را در سوره مبارکه کهف آورده، بطور مستقیم و بدون در نظر گرفتن واسطههای کذایی با خدایت راز و نیاز میکنی:
﴿إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡيَةُ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ وَهَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا ١٠ فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِي ٱلۡكَهۡفِ سِنِينَ عَدَدٗا ١١ ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا ١٢ نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى ١٣ وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا ١٤﴾[الکهف: ۱۰-۱۴].
«(یادآور شو) آن گاه را که این جوانان به غار پناه بردند و (رو به درگاه خدا آوردند و) گفتند: پروردگارا! ما را از رحمت خود بهرهمند، و راه نجاتی برایمان فراهم فرما * پس (دعای ایشان را برآوردیم و پردههای خواب را) چندین سال بر گوشهایشان فرو افکندیم (و در امن و امان به خواب نازشان فرو بردیم) * پس از آن (سالهای سال به خواب ناز فرو رفتن، که انگار خواب مرگ است) ایشان را برانگیختیم (و بیدارشان کردیم) تا ببینیم کدام یک از آن دو گروه (یعنی آنان که میگفتند: روزی یا بخشی از یک روز خوابیدهایم، و آنان که میگفتند: خیر! تنها خدا میداند که چقدر خوابیدهاید) مدّت ماندن خود را حساب کرده است (و زمان خوابیدن خویش را ضبط نموده است) * ما داستان آنان را به گونهی راستین (بدون کم و کاست) برای تو بازگو میکنیم. ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند، و ما بر (یقین و) هدایتشان افزوده بودیم * ما به دلهایشان قدرت و شهامت دادیم، آن گاه که بپا خاستند و (برای تجدید میعاد با آفریدگار خود، در میان مردم فریاد برآوردند و) گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است. ما هرگز غیر از او معبودی را نمیپرستیم. (اگر چنین بگوئیم و کسی را جز او معبود بدانیم) در این صورت سخنی (گزاف و) دور از حق گفتهایم».
مؤمن همواره از لغزش در پرتگاهای شرک که شیطان چون دام بر سر راه او انداخته در هراس است، و روزانه بارها و در هر رکعت نماز زبانش سوره مبارکه فاتحه را زمزمه میکند: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦﴾- بار الها ما را به راه راست راهنمایی فرما -.
و همیشه چون شاگرد نمونه مکتب رسالت و وزیر دوم پیامبر اکرم جحضرت عمر دعا میکند: «اللهم أرني الحق حقا وارزقني اتباعه، وأرني الباطل باطلا وارزقني اجتنابه». – بارالها! حقیقت را آنچنان که هست به من بنمایان و مرا توفیق ده تا از آن پیروی کنم. خدایا! باطل را به دیدگان من با چهره ناپسند و زشتش بنمایان و مرا توفیق ده تا از آن دوری گزینم -.
و پس از هر نماز چون پیامبر و محبوبش دعا میکند: «اللهم أعني على ذكرك وشكرك وحسن عبادتك»– بار خدایا! مرا بر ذکر و یادت و بر ادای شکر و سپاست و بر عبادت و بندگیت به بهترین شیوه یاری ده -.
امام ابن قیم چند راهکار برای شناخت پروردگار یکتا معرفی میکند:
۱- نامها و صفتهایش: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ﴾[الأعراف: ۱۸۰]. «خدا دارای زیباترین نامها است (که بر بهترین معانی و کاملترین صفات دلالت مینمایند. پس به هنگام ستایش یزدان و درخواست حاجات خویش از خدای سبحان) او را بدان نامها فریاد دارید و بخوانید...»
مؤمن هنگام تلاوت قرآن کریم صفتها و نامهای پروردگارش را از نزدیک لمس میکند و به شیوه پیامبر و محبوبش چون میخواند: ﴿أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٢٠٩﴾دعا میکند: ای پروردگار عزیز مرا عزت بخشای و ای حکیم بر من حکمت ارزانی دار.. ﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢١٨﴾ای پروردگار غفور بر من ببخشای و ای خدای رحیم بر من مهر و شفقت ارزانی دار.. و ﴿وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ١١﴾؛ ای خدایی که بازخواستت بس شدید و سخت است، ای خدای قهار و ای خدای جبار و ای منتقم! آتش خشم و غضب و جبروتت را بر ظالمان و مستبدان فرو آر، کاخهای ظلم و استبدادشان را گورهای لعن و نفرین آنها گردانده بر سرشان ویران کن.. و...
۲- کارها و قدرتها، و مخلوقات و آفرینشش.
مؤمن با اندیشیدن در قدرتهای الهی و پدیدههای کونی، و تفکر در مخلوقات خداوند و آفرینش بیمنتهای او، و درک و فهم قرآن مجید با پروردگارش انس میگیرد و او را خوب میشناسد. شناخت خداوند متعال اولین پله محبت و عشق ورزیدن بدوست.
در پرتو آشنایی با پروردگار قلب انسان آرامش مییابد، دیگر او از هیچ چیز دلهره و هراس ندارد. چون پروردگارش در عین حالی که حکیم و دانا و مهربان و بخشاینده است جبار و منتقم و قهار و ظلم ستیز بوده از جنایات ظالمان و مستبدان هرگز غافل نیست!..
اینجاست که قلب او طعم و لذت ایمان را میچشد:
• قلبت را نورانی کن:
چون شناخت بنده از پروردگارش رشد کرد، مسیر رابطهاش با او نیز درست شده اعتمادش بر او و تنها او میشود. اینجاست که همگام با پیشانیش روح و روان و شعور و قلبش در مقابل بزرگی پروردگارش به سجده میافتند. انسان خاکی در مقابل پروردگار و آفریدگار خود تواضع و فروتنی برگزیده به او نزدیک و نزدیکتر میشود:
«أقرب ما يكون العبد لله وهو ساجد»– بنده در حالت سجده از همیشه به پروردگارش نزدیکتر است -.
چرا که سر بر خاک مالیدن خط پایان خاکساری و فروتنی و تواضع است. و این نهایت بندگی، او را به پروردگارش نزدیک و به سوی او بلند میکند. اینجاست که خود بخود بسیاری از تصرفات او که ناشی از گمان بد به خداوند بود بر طرف میگردد. دیگر امکان ندارد دزدی کند یا دروغ گوید، چرا که او احساس میکند پروردگارش بر همه حرکات و سکنات او گواه است. بخل و چشم خالی بودن از او زدوده میگردد، چرا که او ایمان دارد پروردگارش کریم و بخشاینده است و کرم و جود و سخاوت او را نهایتی نیست، و او هرگز از بندهاش غافل نمیشود.
﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيۡءٖ قَدۡرٗا ٣﴾[الطلاق: ۲-۳].
«... هر کس هم از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا راه نجات (از هر تنگنائی) را برای او فراهم میسازد * و به او از جائی که تصوّرش نمیکند روزی میرساند. هر کس بر خداوند توکّل کند (و کار و بار خود را بدو واگذارد) خدا او را بسنده است. خداوند فرمان خویش را به انجام میرساند و هر چه را بخواهد بدان دسترسی پیدا میکند. خدا برای هر چیزی زمان و اندازهای را قرار داده است».
• مسلمات موروثی فاقد ارزش میشوند:
مؤمن بدان درجه از شعور و درایت میرسد که مسلمات موروثی جامعه را به باد مسخره میگیرد: بر عقلهایی که میگویند: اگر کارمند دولت شدی زندگیت تأمین است! اگر خانهای خریدی آینده بچههایت را حفظ کردهای! و...
او با عینکی کاملا مغایر با این دید تنگ به آینده مینگرد، عینک رابطه مستقیم با آفریدگار و مالک گذشته و حال و آینده:
﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾[الطلاق: ۲-۳].
«و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند، * و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را میکند..!»
• گول حرفهای مردم را نمیخورد:
او دیگر به حرفهای مردم بها نمیدهد. نه به آنهایی که سعی دارند همت و عزم را در او زنده بگور کنند. و نه به آن چاپلوسانی که تلاش دارند با باد کردن او سرش را زیر آب خفه کنند!
آنهایی که با پوزخند او را مسخره کرده میگویند: تو میخواهی مخترع شوی؟! تو میخواهی جامعه را اصلاح کنی؟! تو میخواهی دکترا بخوانی؟!.. نزد او کاملا فاقد اعتبارند، و چشمهای او به هدف خیره شده علفهای هرزه سر راه که در زیر قدمهای استوارش له میشوند را اصلا نمیبیند!
و چون افرادی با باد کردنش میخواهند روح بندگی و کمال خاکساری او را جریحهدار کنند و با اوصافی چون؛ استاد استادان، مخترع و دانشمند نامدار، مؤمن، پرهیزکار، و صاحب کرامات، و غیره... میستایند!.. حرفهایشان در او اثر نکرده هیچ، باعث میشود به ضعف و ناتوانیهایش بیش از پیش خیره شود و از ته دل با خدایش به راز و نیاز پرداخته بگوید: «اللهم اجعلني خيرا مما يظنون واغفر لي ما لا يعلمون»– بار الها! مرا بهتر از آنچه اینان گمان میکنند قرار ده و ببخشای بر من آنچه اینها از آن بیخبرند!-.
او بسوی تعالی چشم دوخته و خود را لائق پذیرش کاستیها نمیداند، چرا که خداوندش بر او مکرمت نهاده ﴿۞وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ...﴾[الإسراء: ۷۰]. و جهان را در خدمت او تسخیر نموده:
ابر وباد ومه وخورشید و فلک در کارند
تا تو نانی بهکف آریّ و بهغفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
• سرمایهگذاری روی نعمتهای خدا دادی:
این مؤمن فرهیخته، قدرتها و توان خدا دادی خود را از راه دو ارمغان الهی درمییابد: ۱- سختیها. ۲- بخششها.
و در مییابد که خداوند هر نعمتی را که به او داده بخاطر این است که بدان نیاز دارد، و باید به نحو احسن از آن استفاده برد:
﴿ثُمَّ لَتُسَۡٔلُنَّ يَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيمِ﴾[التکاثر: ۸].
«سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایی که داشتهاید بازپرسی خواهید شد!»
چه آن نعمت مال و دارایی باشد، یا صحت و عافیت و یا علم و دانش و یا قوت و شخصیت و غیره..
باید روی آن سرمایهگذاری کند، و چنانکه مایه رضایت و خشنودی خالق است از آن بهره برداری نماید.
و در مییابد که نیازی به نعمتی که از او بازداشته شده نیست. موفقیت او در قدراتی که بدو داده شده نهفته است و شکستش در تلاش و کوشش پوشیدن لباس دیگران!
خداوند اگر کسی را با مصیبتی چون؛ کوری، کری، کچلی، گنگی، شلی، فقر، حکم استعمار، چیرهدستی طاغوت و فرعون و غیره آزموده– چه فرد باشد یا گروه و یا ملت – در او نیرو و توانی قرار داده که با استفاده درست از آن میتواند بر آن مشکل پیروز شود. و در حقیقت آزمایش؛ محک یافتن قدرتها و کشف نعمتها و بخششهای الهی است.
این مؤمن با این مرحله از درک و شعور به نوعی از توازن که بیانگر سیمای صادق دین است دست مییابد؛
• توازن در عبادت:
او در همه چیز به اعتدال پیش میرود. و از افراط و تفریط که نشانه بیماری و خلل فکری و ناپختگی علمی و عقلی است نجات پیدا میکند. حتی در عبادات و نحوه پرستش پروردگارش راه اعتدال که شیوه پیامبری است را برمیگزیند.
دوست عزیز پیامبر؛ انس بن مالک میگوید: افرادی نزد همسران پیامبر اکرم جآمده درباره فعالیتهای پیامبر در خانه جویا شدند. و چون مادران مؤمنان تصویر پیامبر در خانه را به آنها دادند، آن را بسیار جزئی تلقی نموده با خود گفتند: او پیامبر است و خداوند از او درگذشته، ما باید بیشتر تلاش کنیم! شخصی گفت: من هرگز ازدواج نمیکنم تا مرا از خدایم دور نگرداند! دیگری گفت: من لب به گوشت نخواهم زد. سومی: من خواب آرام را بر خود حرام میکنم!
چون پیامبر اکرم جاز ماجرا مطلع شدند در جمع مؤمنان حمد و سپاس الهی بجای آورده فرمودند: چه شده برخی را که چنین و چنان گفتهاند؟ من نماز میخوانم و استراحت میکنم و میخوابم، احیانا روزه میگیرم و روزهایی هم افطار میکنم، ازدواج هم میکنم. این شیوه و راه و رسم ایمانی من است. و مؤمنان باید قدم بر جای پای من نهند، هر کس از شیوه و روش اعتدال من سرپیچی کرد از من نیست!
خداوند متعال میفرمایند: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾[آل عمران: ۳۱].
«(ای پیامبر) بگو: «اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است»»
در سایه آنچه رفت مؤمن خود را دریافته، دور و نقش خود را در زندگی تعیین کرده، خود را در مسیری قرار میدهد که کوتاهترین راه برای رسیدن به پروردگارش باشد!
رمضان در حقیقت مدرسهای است برای تجدید زاویه درست دید. تلسکوپی که انسان از عدسی آن جهان را به شیوهای دیگر میبیند. با قدرتهای درونی خود آشنا میشود. بحر فیض و کرم و سخاوت بیمنتهای آفریدگارش را از نزدیک لمس میکند. شاهراه راز و نیاز و رابطه مستقیم با پروردگار برویش گشوده میگردد. به بندگی خود پی برده در کمال خاکساری راه توازن و اعتدال در عبادت پیش میگیرد. سعی میکند خودش باشد و لباس دیگران بر تن نکند. پوستینی جدید که با توبه، استغفار، ندامت و پشیمانی بر گذشتههای سیاه زینت داده شده بر تن نهاده بسوی ساختن آینده و تغییر و تحول آفرینی در زندگی، با شعور به بندگی و در کمال لذت از عبادت و تجدید میثاق با قرآن حرکت میکند!