سنگِ اول ...کج!
شخصی درمیان آنها متولد میشد و پرورش مییافت، و میدید که مردم روستا و همشهریان و خویشاوندانش در همان سن کودکی به او میآموختند، که نام شخص مورد اعتقادشان را به زبان آورد!.
کودک بیچاره هم میدید، که آنها برای فلان زیارتگاه، یا فلان ولی نذر کرده و آنرا بزرگ پنداشته، و او را با خود نزد قبر یا زیارتگاه برده و سر و صورت و تمام بدنش را به خاک آنجا مالیده و او را وادار به طواف قبر مینمودند! طبعا پس از مشاهده این همه تعظیم و احترام، و غلو و افراط، عظمت آن زیارتگاه در قلبِ کودک بیچاره، جای میگرفت و عقیده همشهریان و خویشاوندانش را بهترین عقیده میپنداشت! سپس کودک بر همین اعتقاد پرورش پیدا میکرد و بزرگ میشد و به سن پیری میرسید و نهایتاً هم از دنیا میرفت اما از احدی نمیشنید که به او بگوید: این کار حرام و نادرست و خلاف شریعت اسلام است.