کودک مظلوم!
این کودک وقتی در محیط قبر و مزار و زیارتگاه مکررا حاضر میشود و شلوغی و سر و صدا، و فغان و ناله، و فریادِ یا فلان یا فلان را میشنود! و میبیند که آدمهای بزرگ و به ظاهر محترمی نزد قبر دعا میکنند و از مرده کمک میخواهند!، اعتقادی که از پدر و مادرش آموخته برایش ارزش بیشتری پیدا میکند و گویا از آن همه مردم مهر تأیید و تأکید بر آن میخورد و پشتوانه پیدا میکند.
بخصوص وقتی میبیند:
• قبر و گنبد و بارگاهی که بر آن ساخته شده، با آن همه رونق و جلال میدرخشد!.
• دیوارهای رنگارنگ، و پردههای نفیس و گران قیمت آن، هر بینندهای را به حیرت وا میدارد!.
• بوی مشک و عنبرش مشام زائران را عطر آگین میکند!.
• لوسترها و آویزها و شمعها از هر سو نور افشانی میکنند!.
• مفت خوران و مجاوران حیله گر! که برای خوردن مال مردم بسیج شدهاند! به راست یا دروغ تظاهر به ارادت و احترام میکنند!.
• و زائران نو رسیده و مهمانان جدید را با کمال ادب و احترام و تعظیم راهنمایی میکنند!.
• و در عین حال اگر از کسی کوچکترین بیادبی صادر شود او را تنبیه میکنند و ادب میآموزند!.