مبحث اول: اسباب دروغپردازی علیه شیخ محمد بن عبدالوهاب و دعوت سلفیاش[١٧]
بعد از اطلاع از مواضع و کتب دشمنان دعوت سَلَفیِ شیخ محمد بن عبدالوهاب، میتوان بارزترین انگیزهها و اسبابی را که منجر به دشمنی و حمله به دعوت سلفیت و در پی آن، دروغپردازی و بهتان زدن به او شده است، به قرار ذیل خلاصه کرد:
١- پذیرش حقیقت برای برخی افراد که بر واقعیت منحرف و امیال گوناگونشان تکیه کردهاند، سنگین است؛ چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ جِئۡنَٰكُم بِٱلۡحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَكُمۡ لِلۡحَقِّ كَٰرِهُونَ٧٨﴾ [الزخرف: ٧٨]؛ «به راستی ما حق را برای شما آوردیم، و اما بیشترتان از حق کراهت داشتید».
و این سخن پیامبرش صالح ÷ را بازگو میفرماید که گفت: ﴿وَنَصَحۡتُ لَكُمۡ وَلَٰكِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِينَ﴾ [الأعراف: ٧٩]؛ «و برای شما خیرخواهی کردم، ولی شما خیرخواهان را دوست نمیدارید».
بنابراین، پیروی از حق، آنگاه که آشکار شود،- پس از توفیق الله- به افرادی نیاز دارد که در راه پایبندی به حق و رهایی از فتنه شبهات و شهوات، عقبه (گردنه رهایی از شقاوت و رسیدن به سعادت) را پشت سر بگذارند. افراد کمی توان انجام این کار را دارند، اما کسیکه از هوای نفس خویش پیروی کند، حق را نمیپسندد و با وسایل مختلف براي کتمان آن میکوشد.
٢- یکی دیگر از این اسباب، حسادتی بود که برخی مدعیان علم در عصر شیخ بدان مبتلا بودند؛ کسانی که - به هر سببی - در برابر بدعتها و منکراتی که در عصر شیخ انجام میشد، سکوت کرده و از اموال مردم میخوردند. هنگامی که شیخ دعوتش را آشکار کرد و حکم شرعی در مورد آن منکرات و اموالی را که برخی دعوتگران علم از عوام میگرفتند، بیان داشت؛ بر فضیلتی که خدا أ به شیخ اختصاص داده بود حسادت ورزیدند، حسادتشان را به کینهای که به سبب کشف حال آنان توسط شیخ / انجام شده بود، درهم آمیختند و به تخریب دعوت شیخ و افترا بستن بر آن روی آوردند- چنانکه چند نمونه در ادامه میآید-.
٣- سبب دیگر، گمراهی و بیراههرفتن و خارج شدن از صراط مستقیم بود، گمراهی و ضلالتی که برخی دشمنان و برخی منتسبان به اسلام، قبل از دعوت شیخ بدان گرفتار بودند؛ تا آنجا که در اعتقاد باطل، به عمیقترین چاهها فرو افتادند. جهل و طغیان فراگیر شده بود؛ غالب مسلمانان، پروردگارشان را بدون علم و بدون هدایت و بدون کتابی روشنگر میپرستیدند. در نتیجه، انواع مختلف بدعتها و شرکیات آشکار گشت؛ این امورِ شرکی و بدعتهای نوین، به اموری عادی و مرسوم تبدیل شد، انسان بالغ با آن امور پیر و فرتوت میشد و نابالغ با آن بالغ میگشت، زندگی بدین منوال ادامه یافت تا اینکه موازین وارونه و حقایق دگرگون شد، حق به باطل و باطل به حق تبدیل گردید.
ابن غنام، وضعیت ناپسند، اعتقاد باطل، کفر زیاد و بدعتگزاری مسلمانان در سرزمینهای مختلف را چنین توضیح میدهد: «در عصر او، بیشتر مردم به پلیدیها (گناهان) و نجاستها آلوده بودند، تا جایی که پس از متلاشیکردن کامل سنت پاک و خاموشکردن کامل نور هدایت، بسیاری شرک ورزیدند؛ در نتیجه، به عبادت اولیا و صالحان رویآوردند و از فرمانبرداری و حکم توحید و دین خارج شدند، در یاریگرفتن از اولیا و صالحان در هنگام بلایا و حوادث کوشیدند... به سبب کفر، فجور و شرک به عبادت مردگان و صرف دعا و نذر بر آنان روی آوردند».[١٨]
آنگاه که الله أ، این دعوت سلفی را به دست احیاگر دین، شیخ محمد بن عبدالوهاب / آشکار کرد، فرومایگان و داعیان علم و عوام، آن را انکار کردند؛ زیرا مخالف بدعتهایِ مرسوم و رایجی بود که با آنها انس گرفته بودند. هنگامی که شیخ آنان را به وجوب یگانگی الله متعال و عبادت او فراخواند، از آنان خواست فقط خدا أ را بخوانند و فقط از او مدد بخواهند، اما از اولیا و انبیا مدد نجویند و آنان را نخوانند؛ آن جاهلان، این حقیقت را انکار نموده و ادعا کردند که این امر، کمشمردن مقام انبیا و اولیا است؛ در نتیجه، با وجود آنکه حق آشکار شده و ادله و براهینش بیان و واضح شده بود، با آن به مخالفت برخاستند، بعضی از آنان وقتی نور حق را که قادر به مقابله با آن نبودند، بر آنان درخشید؛ به ساختن سخنان دروغ و بهتان و افترا روی آوردند.
٤- یکی دیگر از این اسباب، نزاعهای سیاسی و جنگهایی است که میان پیروان دعوت سلفی و میان ترکها از یک سو؛ و میان پیروان این دعوت و حاکمان حجاز از سوی دیگر در جریان بود. در پشت تمام آنها انگلیس قرار داشت که نمیپسندید مسلمانان به دین صحیح خود بازگردند؛ چون در این صورت، عزت و عظمتشان بازگشته و در برابر کسیکه به دیار و اموالشان تجاوز کرده، قیام میکردند.
برخی پژوهشگران به این عامل خطرناک سیاسی و طعنهها و افترائات و شبهاتی که بر آن مترتب میشود، اشاره کردهاند.
به نقل از یک نویسنده، شیخ محب الدین خطیب / در مورد سیاست میگوید:
«چون سیاست به تحریف حقایق و اظهار شیء بر خلاف آنچه که هست، نیاز دارد، تمام اسباب را برای این منظور بکار میگیرد، از کسانیکه منافع شخصی آنان را تامین میکنند، حمایت کرده و در مواقع لزوم از آنان یاری میگیرد، به این ترتیب، تا زمان مشخصی بر پوشانیدن حق بر بسیاری از مردم موفق میگردد. از جمله با حمایت از افرادی خاص، دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب / را برای مردم مصر، شام، عراق و سایر سرزمینهای خاور نزدیک به عنوان (وهابیت) معرفی کرد. بدین ترتیب چنین وانمود کرد که شیخ مذهب جدیدی آورده است»[١٩].
محمد عبدالله ماضی، از عواملی که منجر به تخریب و بدگفتن از دعوت شیخ شده سخن گفته است، او با یادآوری عامل سیاسی میگوید: «عامل سیاسی، به اختلافی که بین آل سعود و دولت عثمانی وجود داشت، برمیگردد... همان اختلافی که سبب جنگ نجدی، مصری در بین محمدعلی و یاران دعوت شد، اختلافی که اسباب و انگیزههای مخالفت شدید آنان با دعوت گردید، تا جایی که دعوت را به عنوان نماد تجاوز به دین و خروجکننده از آموزههایش معرفی کردند، آنان میخواستند بدین ترتیب مقاومت دعوت را درهم بشکنند و زمینه نابودی افراد دعوت را فراهم کنند.
همچنین اختلاف سیاسی بین آل سعود و اشراف مکه، سپس بین آنان و بزرگان محلی نجد»[٢٠].
شیخ محمد رشید رضا /، آثار دشمنی سیاسی با آغاز دولت سعودی سوم؛ و آنچه را که حاکمان حجاز بر ضد دعوت سلفی انجام دادند، توضیح میدهد. بخشی از سخنان وی چنین است: «روزنامه القبلة- لسان الملک حسن آن زمان- اتهامات و سخنانی دروغین بر این دعوت سلفی وارد میکرد.
ملک حسین، با صدور چند فرمان در روزنامه القبله سال ١٣٣٦و ١٣٣٧هـ به یاران این دعوت سلفی، نسبت کفر داد و آنان را به تکفیر اهل سنت و بدگویی از رسول ج متهم کرد... برخی از مردم دمشق و بیروت برای چاپ آثاری در تکفیر، اتهام و اکاذیب به دعوت سلفی و رهبرش، به اشراف نزدیک شدند؛ در ادامه، این امر به مصر سرایت کرد و تاثیر آن در برخی روزنامهها آشکار گشت».[٢١]
«در ابتدا، علت اتهام وارد نمودن به یاران این دعوت سلفی، سیاسی محض بود تا مسلمانان را از آنان دور کنند؛ برای اینکه مبادا بر حجاز حاکم شوند، این برای ترس ترکها از برپایی حکومتی عربی بود؛ از این رو، مردم به تبعیت از خشم دولت بر آنان میتاختند، اما هر گاه باد سیاست میایستاد، آنان نیز خاموش میشدند»[٢٢].
٥- یکی دیگر از این اسباب، دفاع دشمنان دعوت- بخصوص صوفیها و رافضیها- از اعتقادات فاسد و آرای باطلشان بود. زیرا وقتی که عقیده شرکیات و انتشار بدعات، خرافات، غلو و بزرگ شمردن مردگان، مددخواستن از آنها، ساختن گنبدها و زیارتگاهها بر روی قبور آنان، همچنین آراستن و تزیینشان با هزینه فراوان در بین مسلمانان رواج یافت، صوفیها و رافضیها، این مرداب گندیده را مرتعی آماده برای پاشیدن سموم عقدههای خویش یافتند.
وقتی انوار این دعوت آشکار شد، تاریکیهای بسیار ستمگری را آشکار ساخت، چرک و نجاسات شرک را از بین برد، مردم را برای تحقق توحید پاک و خالص فراخواند. دشمنان، دریافتند که ظهور این دعوت سلفی، هشداری است برای نابودی عقاید باطلشان؛ از این رو، نیروهایشان را گردآوردند و به بدگفتن دعوت و یارانش پرداختند، در کنار آن، اعتقادات صوفیها یا رافضیها- و غیر این دو را- یادآوری کرده و آن را برای مردم میآراستند و ادعا میکردند که حقیقت، همین است[٢٣].
موارد فوق، تعدادی از اسباب آشکار شدت دشمنی علیه دعوت سلفیت و تلاش برای بدنامکردن آن از طریق دروغپردازی و بستن افترا بود.
[١٧]با اختصار و تصرف از «دعاوی المناوئین»، دکتر عبدالعزیز آل عبداللطیف، ص٧٠- ٧٦؛ «إسلامیة لا وهابیة»، دکتر ناصر العقل، ص١٥٩- ١٦٥؛ «انتشار دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب خارج الجزیرة العربیة»، استاد محمد کمال جمعه، ص٥٢-٥٤ با اضافات.
[١٨]روضة الأفکار، ١/ ٥-٦، با اختصار.
[١٩]- مجلة الزهراء، صفر ١٣٥٤هـ، ص ٨٤- ٨٥. مسعود ندوی در کتاب خویش با عنوان «محمد بن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه»، ص ١٤٧ بدان اشاره کرده است.
[٢٠]- النهضات الحدیثة في جزیرة العرب، ص٥٩.
[٢١]- المنار، م٢٤، ج٨، ص ٥٨٤، با تصرف.
[٢٢]- همان.
[٢٣]- از طریق استقرا در کتب دشمنان، مشخص میشود که اغلب آنان، صوفی یا رافضی هستند.