پاسخ به خاطرات واهی همفر، جاسوس بریتانیایی

فهرست کتاب

مثال اول: دروغ کفار: «سفر صایغ حلبی مسیحی»

مثال اول: دروغ کفار: «سفر صایغ حلبی مسیحی»

جوانی بیست ساله و مسیحی به نام «فتح الله الصایغ الحلبی»[٢٤]، ادعا می‌کند که در زمان امام سعود بن عبدالعزیز، به درعیه سفر کرده است. شیخ احمد بن حسن بن رُشید حنبلی (ت١٢٥٧هـ) این سفر را مورد تردید قرار داده است. شیخ احمد یکی از علمای متأثر از دعوت سلفیت است[٢٥]، او از درعیه و مردمش شناخت کامل و کافی دارد، چون هنگام سقوط آن به دست طاغوت ابراهیم پاشا، مقیم آنجا بود، سپس به قاهره منتقل شد و تدریس در این قلعه و الأزهر را بر عهده گرفت، وی تا زمان وفات در قاهره ماند. وقتی که شیخ احمد از سخنان حلبی در مورد درعیه و امام سعود آگاه شد؛ در پاسخ او چنین نوشت: «از جانب بنده فقیر به مولای بلند مرتبه‌اش- احمد بن رُشید حنبلی-، چون سفرنامه را مطالعه کردم، دانستم که صاحب این سفرنامه در هیچ یک از خبرهایش راست نگفته است، نه در توصیف سعود و نه در مورد کلام و افعالش، نه در توصیف درعیه، نه عادات و رسوم رایج گروه‌های سعود، نه اسامی وزرا، نه ابومسلم و نه حضرموتی و نه هیدل، و نه در مورد خویشاوندان و فرزندان سعود، نه در مورد مال الحجرة- چهل شتر که فقط جواهرات را حمل می‌کنند-، نه این سخنش را که می‌گوید: هر چهارشنبه، اهل مدینه و مکه و یمن برای بازار و خروج زنان به درعیه می‌آیند. این مرد را جز دروغگویی فریبکار و متکبری سرکش نمی‌بینم. دوستی از بزرگان درعیه به نام ابراهیم، پسر شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب اکنون مهمان آقای خدیوی است[٢٦]، وی استادی فروتن و عالمی بسیار عبادت‌گزار می‌باشد. هنگامی که کلام این مسیحی را بر او عرضه کردم، مانند من نظر داد و مثل من او را تکذیب کرد و خبر داد که، دُریعی به درعیه نیامده است، نه در دوران سعود و نه در دوران پدرش عبدالعزیز و نه در دوران پسرش. در این نوشته به صورت مختصر به تکذیب او اشاره کرده‌ام. وحسبنا الله ونعم الوکیل، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظیم وصلى الله على سیدنا محمد وعلى آله وصحبه وسلم»[٢٧].

شیخ احمد، در ادامه، تعدادی از دروغ‌های این مسیحی را به صورت مختصر بیان کرده است.

دکتر عبدالله مطوع می‌گوید: «مسافری سوری به نام فتح الله الصایغ الحلبی ادعا کرده در حدود سال ١٢٢٨هـ از درعیه بازدید کرده است، با وجود اینکه از آنجا بازدید کرده است، اما در سخنانش، هیچ یادی از هیچ یک از قبایل درعیه نکرده است؟!. اگر این ادعا صحیح باشد. در دوران امام سعود بن عبدالعزیز، یعنی در عصر طلائی‌اش، پذیرش سفر صایغ، بخصوص بخش مربوط به بازدید از درعیه، دچار اشکال است و برای ثابت‌کردن این اشکال، به سه مثال بسنده می‌کنیم:

١- بیان کرده که حاکم درعیه در زمان بازدید او از آنجا، امام عبدالله بن سعود بود، چنان‌که این امر از نامه‌ای آشکار می‌گردد که ادعا می‌کند نامه را امام نوشته است، صایغ آن را حرف به حرف نقل کرده، یا چنان‌که گفته: «فقط همین الفاظ بود». اما اطلاعاتی را که بیان می‌کند، بر این امر دلالت دارند که بازدید او از درعیه، به فرض اینکه صحیح باشد، در دوران امام سعود بن عبدالعزیز بوده است!

٢- بیان می‌کند که شام را همراه امیر عسیر عبدالوهاب أبونقطه صرف کرده است، در حالی که مشخص است، ابونقطه پیشتر در سال ١٢٢٤هـ در جنگ وادی کشته شده بود!

٣- تناقض دیگری که از مطالب صایغ برمی‌آید، این است که می‌گوید: وقتی همراه دوستانش برای ترک درعیه آماده می‌شد: «پیکی رسید که از خروج تمام تجهیزات و نیروهای محمد علی از ینبع به سوی مدینه برای تصاحب آنجا خبر داد»، در حالی که مشهور است، رسیدن نیروهای طوسون پاشا به آن ساحل، در سال ١٢٢٦هـ بوده است، یعنی در همان سالی که جنگ سبکی یا چنان‌که به نام جنگ وادی صفراء نامیده شده است، به رهبری امیر عبدالله بن سعود-یعنی سه سال قبل از وفات پدرش- صورت گرفته است.

بنابراین، چنین اشتباهات و تناقضاتی از جانب شخصی که ادعا می‌کند از درعیه بازدید کرده و چند روز در آنجا مانده، قابل پذیرش نیست. همین اندازه کفایت می‌کند که او اسم هیچ یک از قبایل درعیه، بخصوص دو قبیله مشهور (طریف و بجیری) را بیان نمی‌کند. بر اساس نکاتی که- از باب مثال نه حصر- نقل کردیم، به نظر می‌رسد که صایغ به سرزمین درعیه پا ننهاده است، بلکه در مورد آن شنیده و اطلاعاتی از تاجران و افراد دیگری که میان سرزمین شام و نجد در رفت و آمد بوده‌اند، جمع آوری کرده است»[٢٨].

یکی از دروغ‌های حقیرانه و ناپسند این حلبی و تلاش او برای بد نام‌کردن دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب  /، این سخن ناپسند در مورد امام سعود است: «در مورد نماز وی، او همانند مسلمانان وضو گرفته و نماز می‌گزارد... جز اینکه مانند مسلمانان، به سمت مکه رو نمی‌آورد... اما در مورد محمد، نه از او خشمگین است و نه او را دوست می‌دارد»[٢٩]!!

[٢٤]- برای مطالعۀ شرح حال وی؛ نک: الأعلام، ٥/ ١٣٤.

[٢٥]- برای مطالعۀ شرح حال وی؛ نک: علماء نجد، لبسام، ١/ ٤٥٧.

[٢٦]- همان، ١/ ٤١٧.

[٢٧]- رحلة فتح الله الصایغ الحلبی، تحقیق: دکتر یوسف شلحد، پیوست، ص٢٩٠-٢٩١. دکتر شلحد (ص١٨) - با وجود تلاش برای مستندکردن سفر حلبی- اعتراف کرده است که «منتقد حق دارد در صحت اقوالش شک کند و شماری از آنها را به تخیل نسبت دهد». نیز؛ نک: مجلة العرب، ج٣، ٤س١٩، ١٤٠٤هـ. این عبارت که می‌گوید: «للشیخ الوهابی» برای کوتاه‌آمدن در برابر کسانی است که با آنان سخن می‌گوید، و گرنه او را با عبارت «شیخ الاسلام» توصیف کرده است.

[٢٨]- مجتمع الدرعیة في عهد الدولة السعودیة الأولی، ص٢٩-٣٢، با اندکی تصرف.

[٢٩]- رحلة الصایغ الحلبی، ص٢٦٥-٢٦٦. شیخ حمد الجاسر در حاشیه توضیحی داده که این دروغ ناشایست را که بر هیچ عاقلی پوشیده نیست، آشکار می‌سازد.