دلیل بیست و ششم: ادعای تکفیر مسلمانان توسط شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله
همفر بیان میکند، یکی از برنامههایی که برای شیخ محمد بن عبدالوهاب وضع شده بود، تکفیر تمام مسلمانان و روا دانستن کشتار آنان و گرفتن اموالشان بود[٢٣٤].
این سخن، از جمله افترائات زیادی است که دشمنان دعوت سلفیت آن را رواج دادند، شماری از پژوهشگران به آنها پاسخ دادهاند[٢٣٥]. برخی از سخنان شیخ محمد / که این افترا را رد میکند، بدین قرار است:
«اسلام پنج رکن دارد: رکن اول شهادتین است، سپس ارکان چهارگانه؛ اگر کسی بدانها اقرار کند و از روی تنبلی آنها را ترک کند، هرچند که به خاطر انجامشان با او میجنگیم، اما به خاطر ترک او را تکفیر نمیکنیم. علما در کفر تارک این ارکان از روی تنبلی و بدون انکار اختلاف دارند، ما تکفیر نمیکنیم مگر در آنچه که تمام علما بر آن اجماع دارند که همان شهادتین است»[٢٣٦].
«کسی را که بت روی قبر عبدالقادر و بت روی قبر احمد بدوی و امثال این دو را عبادت میکند، تکفیر نمیکنیم؛ زیرا جهل دارند و کسی نیست که آنان را آگاه کند»[٢٣٧].
«اما دروغ و بهتان؛ مانند این سخن آنان است که میگویند: ما به صورت عموم تکفیر میکنیم و هجرت به سوی خودمان را برای کسیکه بر اظهار دینش توانایی دارد واجب میدانیم، تکفیر میکنیم کسی را که تکفیر نمیکند و کسی را که نمیجنگد، مانند آن که بسیار زیاد هستند. تمام این موارد، دروغ و بهتان است که با آن مردم را از دین الله أ و رسولش ج بازمیدارند...»[٢٣٨].
«در مورد هیچ یک از مسلمانان، نه گواهی به بهشت میدهیم و نه گواهی به جهنم؛ مگر کسانی را که رسول الله ج برایشان گواهی داده است، اما برای مسلمان امیدوارم و بر بدکار، نگران»[٢٣٩].
«هیچ کس را به خاطر ارتکاب گناه تکفیر نمیکنم و او را از دایره اسلام خارج نمیدانم»[٢٤٠].
«اما اینکه دشمنان از جانب من گفتند که من به ظن و موالات تکفیر میکنم، یا جاهلی را که حجت بر وی اقامه نشده است تکفیر میکنم. بهتان بزرگی است که با آن قصد دارند مردم را از دین الله أ و رسولش ج متنفر کنند»[٢٤١].
«الله أ میداند که این مرد- ابن سحیم- سخنانی را بر من افترا بسته است که هرگز آنها را نگفتهام، اکثر آنها به ذهنم خطور نکرده است؛ از جمله: اینکه من بوصیری را تکفیر میکنم و هرکس را که به غیر الله سوگند یاد کند تکفیر میکنم... در پاسخ به این مسائل میگویم: سبحانک هذا بهتان عظیم»[٢٤٢].
«لشکریان سواره و پیاده شیطان را علیه ما فراهم آورید؛ از جمله: انتشار بهتانی که نقل آن شرمآور است، چه رسد به اینکه بدان افترا بست؛ از جمله اینکه گفتهاید: من تمام مردم را جز کسانیکه از من پیروی میکنند تکفیر میکنم، ادعا میکنم که ازدواجشان غیرصحیح است، شگفتا! چگونه این سخن در عقل یک خردمند میگنجد؟ آیا عاقلی میگوید: این مسلمان یا کافر یا دانا یا دیوانه است؟!!...»[٢٤٣].
«همچنین به افراد پست به دروغ خبر داده است که ابن عبدالوهاب میگوید: کسیکه تحت فرمان من داخل نشود کافر است. در پاسخ میگوییم: سبحانک هذا بهتان عظیم، بلکه از قلب گواهی میدهیم به اینکه هرکس به توحید عمل کند و از شرک و پیروانش بیزاری بجوید، در هر زمان و هر مکانی مسلمان است، تنها کسی را کافر میدانیم که در معبود بودنِ الله أ بعد از اینکه حجت بر بطلان شرک برایش آشکار شد، شرک ورزد»[٢٤٤].
«اما این سخن که، ما به صورت عموم تکفیر میکنیم، از بهتانهای دشمنان است تا از دین بازدارند و پاسخ ما چنین است: سبحانک هذا بهتان عظیم»[٢٤٥].
شیخ محمد بشیر سهسوانی هندی /، برای نفی این اتهام از شیخ محمد بن عبدالوهاب / مبنی بر تکفیر مسلمانان و روا دانستن کشتار آنان و گرفتن اموالشان و پردهدری ناموسشان میگوید: «شیخ و پیروانش هیچ یک از مسلمانان را تکفیر نکرده و اعتقاد نداشتهاند که تنها آنان مسلمان هستند، هرکس با آنان مخالفت کند مشرک است و کشتار اهل سنت و بردهساختن زنانشان را روا ندانستهاند... با بیش از یک نفر از علما از پیروان شیخ دیدار داشتهام و بسیاری از کتابهایشان را مطالعه کردم، اما هیچ دلیل و اثری برای این امور نیافتم، بلکه تمام این سخنان بهتان و افتراست». شیخ محمد رشید رضا / در توضیح این سخن شیخ محمد بشیر چنین مینویسد: «بلکه در این کتابها، خلاف و ضد آنچه گفته شده است وجود دارد؛ زیرا در آنها آمده که آنان تکفیر نمیکنند جز کسی را که اجماع مسلمانان بر آن است که وی کفر ورزیده است»[٢٤٦].
[٢٣٤]- خاطرات همفر، ص٨١.
[٢٣٥]- نک: دعاوی المناوئین لدعوةالشیخ محمد بن عبدالوهاب، دکتر عبدالعزیز آل عبداللطیف؛ منهج الإمام محمد بن عبدالوهاب في مسألة التکفیر، شیخ احمد رضیمان.
[٢٣٦]- تاریخ نجد، ٢/ ٢٧١؛ مؤلفات الشیخ، قسمت سوم، الفتاوی، ص٩؛ الدُرر السَّنیة في الأجوبة النجدیة، ١/ ١٠٢.
[٢٣٧]- مؤلفات الشیخ، قسمت سوم، الفتاوی، ص١١.
[٢٣٨]- همان.
[٢٣٩]- همان، قسمت پنجم، الرسائل الشخصیة، ص١١.
[٢٤٠]- همان.
[٢٤١]- همان، ص٢٥.
[٢٤٢]- همان، ص١١-١٢و٦٢.
[٢٤٣]- همان، ص٣٦.
[٢٤٤]- همان، ص٦٠.
[٢٤٥]- همان، ص١٠٠-١٠١.
[٢٤٦]- صیانة الإنسان، ص٥١٠- با حاشیه.