پاسخ به خاطرات واهی همفر، جاسوس بریتانیایی

فهرست کتاب

دلیل بیست و سوم: سخن همفر در مورد شرب خمر

دلیل بیست و سوم: سخن همفر در مورد شرب خمر

همفر می‌گوید:بعد از گفتگویی با شیخ محمد بن عبدالوهاب  /، او را قانع کرده که شرب خمر حرام نیست و نماز فرض نیست! در نتیجه شیخ خمر نوشید و در نماز تنبلی کرد[٢٢٦]!

پاسخ: این دروغ بر بی‌شرمی افترا زننده آن و نسب ناپاکش دلالت دارد. این کار از جانب کسی‌که در زدن افترا و بهتان بر برترین مسلمانان بعد از پیامبرش  ج، سابقه دارد، شگفت‌آور نیست. شیخ  / در نامه‌ای به عالم بغداد، شیخ عبدالرحمن سویدی، بعد از اینکه عقیده خویش را برای او بیان کرده و مردم را به اخلاص عبادت برای الله متعال، انکار شرکیات مثل خواندن مردگان و پناه‌بردن به آنان به جای الله متعال که در میان مردم رواج یافته بود، فرامی‌خواند، چنین گفته است: «من زیردستانم را به برپایی نماز، پرداخت زکات و سایر احکام الله ملزم کردم، آنان را از ربا و شرب خمر و مسکرات و انواع منکرات نهی کردم، پس رؤسا نتوانستند در این مورد بر ما طعنه وارد کنند و از آن ایراد بگیرند؛ زیرا نزد عوام نیکوست؛ از این رو، طعنه و دشمنی‌شان را در مواردی قرار دادند که به توحید امر می‌کنم و از شرک بازمی‌دارم، اینگونه امر را برای مردم مشتبه کردند که: این کار خلاف اعتقاد اکثر مردم است؛ از این رو، فتنه بسیار بالا گرفت و لشکریان سواره و پیاده شیطان را علیه ما فراهم آوردند؛ به عنوان مثال، بهتان‌هایی پخش کردند که انسان عاقل از نقل آن‌ها شرم می‌کند، چه رسد که آن را افترا بندد... - شیخ پس از آنکه امور زیادی را که به او نسبت داده شده برمی‌شمرد- می‌گوید: خلاصه اینکه تمام اسبابی که در مورد ما گفته می‌شود، غیر از دعوت مردم به سوی توحید و نهی از شرک، بهتان است و اگر این امر برای دیگران پوشیده مانده، برای شما پوشیده نیست»[٢٢٧].

شیخ  / در پاسخ به رافضی‌ها، برای سرزنش‌کردن آنان می‌گوید[٢٢٨]: «مطلب: نماز جمعه و جماعت را ترک می‌کنند». وی ترک نماز جماعت را بر آنان عیب می‌داند، چه رسد در مورد خود نماز! حال چگونه این افترازن ادعا می‌کند که شیخ در نماز تنبلی کرده است؟!

[٢٢٦]- خاطرات همفر، ص ٣٧- ٣٨.

[٢٢٧]- مؤلفات الشیخ، قسمت پنجم، الرسائل الشخصیة، ص٣٦. هم‌چنین نک: «البیان والإشهار لکشف زیغ الملحد الحاج مختار»، فوزان السابق، ص ٨١- ٨٢؛ دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، دکتر عبدالعزیز آل عبداللطیف، ص١٧٠- ١٧١؛ الدرر السَّنیة في الأجوبة النجدیة، ١/ ٦٥.

[٢٢٨]- ص٥٦.