مقدمه
این کتاب را:
به آنانکه در نیافته اند آسانگیری بر شدّتِ عمل، در اسلام غلبه دارد، و به آنانکه میپندارند پیامبر اسلام بهنگام قدرت، لطف و ملایمت را ترک نمود [۱]، و به آنانکه از عفوهای حیرتانگیز و کرامتهای شگفت محمّدجبیخبرند [۲]، و به آنانکه دلیل جنگ و شرط صلح را در اسلام نمیشناسند [۳]، و به آنانکه از تفاوت میان : «سیاست دنیوی و سیاست نبوی» ناآگاهند [۴]، و به آنانکه مایلند پاسخ دعوتگران اسلامی را در برابر خاورشناسان مغرض ببینند، تقدیم میکنم.
[۱] به فصل دوّم کتاب نگاه کنید. [۲] به صفحات ۲۲۳-۲۲۶ بنگرید. [۳] به صفحات ۲۴٩-۲۶۰ رجوع کنید. [۴] به فصل پنجم کتاب مراجعه نمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨﴾[الصف: ۸].
«میخواهند نور خدا را به دهانهایشان خاموش کنند! ولی خدا کاملکننده نور خویش است هرچند کافران را ناپسند افتد».
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند بزرگ را میستایم که با فروع ایمان، ناامیدی و پوچی وتیرگی را از زندگی ما بزدود. و بر همۀ پیامبران راستینِ خدا بویژه بر خاتم آنان -محمّدِ مصطفی- درود میفرستم که با حیات متعالی و پرحرارت خود، شعله حقگرایی و مسؤولیّتپذیری را در وجدان ما برافروخت.
کتابی که اینک در دسترس خوانندگان محترم قرار گرفته، سوّمین بخش از کتاب «خیانت درگزراش تاریخ» بشمار میآید. هر یک از این بخشها در عین آنکه با یکدیگر پیوند دارد، باعتبار مسائل گوناگونی که در آنها مورد بحث واقع شده، کتاب مستقلّی نیز شمرده میشود، بطوریکه اگر کسی بخشی را نخوانده باشد، این امر او را از خواندن قسمت دیگر بازنمیدارد.
نوشتار حاضر شامل بررسی رویدادهای اجتماعی و سیاسی و نظامی در روزگار پیامبرجاست که بیش از سایر مباحث، دستاویز تاخت وتاز دشمنان اسلام قرار گرفته و با تحوّلاتی که در این روزگار برای جهان اسلامی پیش آمده است، پافشاری مخالفان در نقد اینگونه مباحث روزافزون میگردد. متأسّفانه ما تاکنون ندیدهایم که دشمنان اسلام «پژوهش و انصاف» را در این زمینهها قرین یکدیگر کنند و از غرضورزی دوری گزینند. ما پژوهشگران مسلمان، هرگز انتظار نداشته و نداریم که مخالفین اسلام در غرب (مانند لامَنْس و گُلْدزیهِر) و یا در شرق (همچون نویسنده ۲۳ سال) بدون دلیل به ستایش و تمجید از اسلام بپردازند و نیز عقیده نداریم هر کتابی که پیامبرِ ما را بستاید، کتابی در خور اهمّیت و اعتبار شمرده میشود، بلکه توقّع ما از اینگونه دشمنان آن است که متون تاریخی و مدارک اسلامی را بطور کامل بررسی کنند و سپس منصفانه دربارۀ اسلام و پیامبر به داوری پردازند چنانکه قرآن مجید همین سفارش را درمورد دشمنان مسلمین، به آنها نموده و میفرماید:
﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْ﴾[المائدة: ۸].
«دشمنی با گروهی شما را به بیعدالتی درباره آن وادار نکند».
نویسنده ۲۳ سال با آنکه به مآخذ اسلامی و مآثر نبویجدسترسی داشته اما متأسّفانه در گزارش از رویدادهای صدر اسلام، راه امانت را نسپرده ودر مقام داوری، از سوءنیّت اجتناب و از غرورزی خودداری نکرده است واز این حیث او را در خور ملامت بسیار باید دانست. چیزی که نظر هر محقق بیطرفی را در بیاعتباری کتاب ۲۳ سال به خود جلب میکند آن است که اثری از مدارک و منابع در این کتاب دیده نمیشود وگاهی که نویسنده سخنی را به ابن هِشام و یا سُیُوطی و یا دیگران نسبت میدهد از آوردن عبارات آنها خودداری مینماید و سپس با اعتماد بر این قبیل گزارشهای نامعلوم، به تعلیل حوادث و تحلیل سیرت نبویجمیپردازد! ادّعای ما آن است که متون تاریخی و دینی، غالباً در کتاب ۲۳ سال به ورطۀ تحریف کشیده شده و در گزارش آنها خیانت رفته است و شاهد صدق ما -علاوه بر بخشهای پیشین- همین بخش از کتاب است که شما خوانندگان محترم در دست دارید.
شگفت اینجا است که برخی از ایرانیان ناگاه در اروپا و امریکا تحت تأثیر کتاب ۲۳ سال قرار گرفتهاند و چنانکه درمقدّمه بخش دوّم گفتیم با تغییر عبارات وکاستن و افزودن مطالب آن، به ۲۳ سال نویسی! دلخوش کردهاند بطوریکه تاکنون دو کتاب از این معجونهای عجیب و غریب را از غرب برای اینجانب فرستادهاند.
با اطمینان خاطر عرض میکنم که اگر کسی از سر انصاف، پاسخ ما را به کتاب ۲۳ سال ملاحظه کند به بطلان پندارهای سایر ۲۳ سالنویسان که در تحریف تاریخ همسان و همکارند پی خواهد برد. با این همه در اینجا لازم میبینم به یکی از این دو شاهکار جاویدان! که از دیگری ضخیمتر است! نظری بیافکنیم و تا اندازهای که این مقدّمه گنجایش دارد به بررسی آن بپردازیم تا بوعدۀ خود در مقدّمۀ بخش دوّم، وفا کرده باشیم.
کتابی که بدان اشارت رفت، اخیراً (یعنی بسال ۱۳۶۴ خورشیدی) در سانفرانسیسکو بچاپ رسده و «بازشناسی قرآن»! نام دارد. نویسنده کتاب، نامِ «دکتر روشنگر»! بر خود نهاده که ظاهراً اسمی مستعار است. در مقدمۀ کتاب تصریح مینماید که مدّتها: «در مبانی اصول و مقرّرات قرآن و اسلام ژرفیابی میکردم [۵]» هرچند من ندانستم که «مبانی اصول»! چه مفهومی دارد ولی بهرحال انتظار داشتم نویسنده، لااقل اطلاعات صحیحی از «اصول عقاید قرآنی» بدست آورده باشد ولی دریغ که با خواندن کتاب وی، انتظارم نقش برآب گشت! زیرا بزودی ملاحظه کردم که ذهن جناب روشنگر، در ابتدائیترین مباحث قرآنی، بیفروغ و تاریک است! اجازه دهید بعنوان نمونه، پارهای از معلومات ایشان را در زمینه «قرآنشناسی» بعرضتان برسانم:
نویسنده در صفحه ۴۶ از کتاب اظهارنظر نموده است که پیامبر اسلام: «در کمک به همسایه، آیهای نیاورد»!.
البتّه بیاد داریم این ادّعا را کسی اظهار میدارد که مدّتها در آیات قرآن «ژرفیابی» کرده و از شدت تعمّق، آیه کریمه ذیل از نظرش غایب گشته است!.
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ...﴾[النساء: ۳۶].
«خدا را بندگی کنید وهیچ چیز را شریک او مشمرید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و تنگدستان و همسایهای که خویشاوند باشد و همسایهای که بیگانه است، نیکی کنید...».
«هیچ مدرکی وجود ندارد نشان دهد که محمّد خود نمازهای پنجگانه را برای پیروانش مقرّر کرده باشد»!.
من، چون این عبارت را خواندم به خودم گفتم: شاید سوفسطائیان یونان قدیم دوباره بدنیا بازگشتهاند و انکار مسائل روشن و امور ضروری را از سر گرفتهاند! بهر صورت، نمیدانم چرا استاد قرآنشناس، به آیههای ٧۸ از سوره إسراء و ۵۸ از سوره نور و ۱۱۴ از سوره هود نظر نیافکنده تا فرمان برگزاری نمازها را در پنج وقت ملاحظه کند؟ و چرا به کتابهای سیره و سنن رجوع ننموده تا با آثار روشن نبویجدر این باره آشنا شود؟! [۶].
در صفحه ٩۳، واژه «قاتِلُوا» را در آیۀ قرآن، بمعنای: «بکُشید»! ترجمه کرده است و البته کودکان عرب هم میدانند که در زبان ایشان، کلمه «قاتِلُوا» به معنای «پیکار کنید» میآید و واژۀ «اُقتُلُوا» در معنای «بکُشید» بکار میرود. راستی کسی که از «بازشناسی قرآن» سخن میگوید، چگونه از این امور ابتدائی آگاهی ندارد؟!.
در صفحه ۱۶۱، سوره «انفال» را از سورههایی برشمرده که در «مکّه» آمده است! با آنکه سوره شریفه انفلا به مناسبت غزوه «بدر» نازل شده و حتی نام سوره، نمایانگر آن است که در دوران «مدینه» نزول یافته است.
از قرآنشناسی استاد که بگذریم، وی در «شناخت کتابهای اسلامی و مؤلّفان آنها» نیز کرامتها! نشان داده است مثلا: در صفحه ۵۶ از کتاب خود مینویسد: «یکی دیگر از مؤلّفین اسلامی، بنام «فتح الباری» تعداد منشیان محمّد را ۴۲ نفر ذکر کرده است»! همانطور که میدانید «فَتحُ الباری» نام کتابی است که احمد بن حَجَر عَسْقلانی شافعی در «شرح صحیح بخاری» نگاشته و جناب دکتر، اسم کتاب را بجای نام مؤلّف میآورد!.
در صفحه ۲۵٩، از نویسند گانِ تفسیر مشهورِ «جلالَیْن» که دو دانشمند فقید مصری (جلال الدّین محلّی و جلالا لدّین سُیُوطی) بودهاند، بعنوان: «برادران جلالین»! یاد میکند که معلوم نیست از کجا عقیده به برادری آن دو تن، در استاد پیدا شده است؟!.
در صفحه ۳۱۱، کتاب نامی و مشهورِ «الجامع الصّحیح» به «جمیعالصّحیح»! و نام مؤلّفش یعنی: «ابی الحسین مسلم بن حجّاج» را به: «عبدالحسین بن الحجّاج»! تبدیل نموده، واقعاً مطالعات دقیق و آگاهیهای عمیق استاد قابل تقدیر است!.
در «تناقضگویی» کار را به جایی میرساند که در یک مورد به صراحت مینویسد: پیروان محمّد، بیشتر به صورت یک «رهبر حزبی» به او مینگریستند تا یک «شخصیّت مذهبی»! و در موضوع دیگر تصریح میکند: بیش از چهل هزار مسلمان برای محمّد گواهی دادند که او رسالت خداوند را اداء کرده و به اتمام رسانید! چنانکه مینویسد: «کلیّه افرادی که در زمان محمّد به وی پیوستند و اسلام آوردند، بیشتر به وی بصورت یک رهبر حزبی نگاه میکردند تا یک شخصیّت مذهبی»!. [صفحه ۳٩].
و باز نوشته است:
محمّد در سال ۶۳۲ میلادی، در حالیکه بیش از چهل هزار نفر مسلمان او را همراهی میکردند، برای زیارت مکّه وارد این شهر شد. پس از برگزاری نماز و عبادت لازم، محمّد در عرفات خطابه مفصّلی ایراد و ضمن شرح خلاصهای از آئین دین(!!) نوبیناد اسلام، خطاب به جمعیت گفت: «ای خدای باریتعالی(!!) آیا رسالتی را که برعهده من محوّل کردی انجام دادهام»؟ و کلیّۀ حضّار پاسخ دادند: «آری، تو رسالتت را به پایان رسانیدهای». [صفحه ۳٧].
اما «دروغهای تاریخی»! که دکتر روشنگر بدانها پرداخته، دراین مقدّمه کوتاه قابل بررسی نیست و ما برخی از آنها را در همین کتاب پاسخ دادهایم زیراکه مقداری از اکاذیب مزبور را از کتاب ۲۳ سال اقتباس! کرده و بقیه را از کتب خاورشناسانی که از تحقیق منصفانه به دورند برگرفته است.
در اینجا دوباره خاطرنشان میسازیم که پژوهشهای خاورشناسان در زندگی پیامبر اسلامجباید به قرآن و گزارشهای موثّق صحابه، بازگردد زیرا در روزگار قدیم کسی از مورّخان غیرعرب، بنگارش سیرت پیامبر نپرداخته است و اساساً دیگران، همانند صحابه از احوال وآثار او باخبر نبودند. بنابرین در سیرهنگاری، پس از استناد به قرآن کریم باید به روایات نزدیکان و یاران پیامبرجاتکاء نمود و روشن است که در این زمینه، مسلمین، به مراتب بیش از خاورشناسان غربی کوشیده و تجربه آموختهاند و با زبان و بیان قرآن و علوم و فنون حدیث آشنایی دارند. یعنی گزارشهای صحیح را از سقیم تمیز میدهند و اسناد و رجال و علل احادیث [٧]را میشناسند. از اینرو سخن بیدلیل و اتّهامِ علیل فلان خاورشناس را نمیتوان دستمایه سیرهنویسی ساخت و همچون نویسنده «بازشناسی قرآن» سادهلوحانه بدان پرداخت که: این خانه، از پایبست ویران است!.
﴿أَفَمَنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ تَقۡوَىٰ مِنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٍ خَيۡرٌ أَم مَّنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٖ فَٱنۡهَارَ بِهِۦ فِي نَارِ جَهَنَّمَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٩﴾[التوبة: ۱۰٩].
«آیا کسی که بنیان خویش بر تقوای خدا و خشنودی او نهاده برتر است یا آن کس که بنای خود را بر کناره سیلگاهی گذاشت که فروریختنی است و با وی در آتش دوزخ سقوط میکند؟ و خدا گروهی را که ستمگرند هدایت نمیکند».
تجریش، ۱۴۰٧ هجری قمری
مصطفی حسینی طباطبائی
[۵] صفحه ۱۰. [۶] بعنوان نمونه: به سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۴۵ و موطّا مالک، ج ۱، ص ۱۴ نگاه کنید. [٧] مقصود از «علل حدیث» خطاهایی است که در سند یا متن برخی از احادیث وجود دارد.