۵- نبوت و امارت
این فصل از کتاب ۲۳ سال در حقیقت، باقیمانده فصل پیشین است و به تعبیر دیگر، بنایی است که بر همان بنیاد سست و نااستوار نهاده شده! و گفتار شاعر را به یاد میآورد که:
خدایا چنان کن سرانجام کار
تا ثریّا میرود دیوار کج!
خلاصه ادّعا و چکیده سخن نویسنده در این بخش همان است که در آغاز فصل تازه آورده و مینویسد:
«اگر کسی بخواهد محمّد را در کسوت نبوّت مشاهده کند ناچار باید به سورههای مکّی مخصوصاً بعضی از آنها چون سوره مؤمنون و سوره نجم و امثال آن مراجعه کند، روحانیّت مسیح به شکل درخشانی از آیات آنها ساطع است. برعکس، اگر بخواهند محمّد را بر مسند امارت و ریاست و قانونگذاری ببیند باید به سورههای مدنی مانند: بقره، نساء، محمّد و مخصوصاً سوره توبه روی آورد»!. [صفحه ۱٧۰].
در پاسخ سیرهنویس میگوییم:
اوّلاً: اگر کسی بخواهد جلوۀ مسیح÷را در صدر اسلام ببیند علاوه بر ملاحظه سورههای مکّی، باید به عفوهای پیاپی و گذشتهای مکرّر محمّدجاز دشمنانش در دوران مدینه بنگرد که در هر صحنهای از آنها، چهره مسیح÷نمودار است. بلکه چون عفو مسیح÷و گذشت او از دشمنان خود در دوره قدرت و حکومتش رخ مینداد و محمّدجدر شکوه غلبه و درخشش پیروزی، دشمنان جنایتکارش را میبخشود، از این رو لطف و رحمت او ده چندان که از مسیح نمایان شد، تجلّی کرده است.
تاریخ، سخنان اَبوسُفیان بِن حَرب (زعیم دشمنان محمّدج) را فراموش نکرده که پس از جلوه رحمت پیامبر، به او گفت:
«بِأَبی أَنتَ وَأُمّی، ما أَحلَمَكَ وَأَکرَمَكَ وَأَعظَمَ عَفوَكَ» [۳۸۵]!.
«پدر و مادرم فدایت باد، چقدر بردبار و بزرگواری؟ و چه اندازه عفو تو عظیم است؟».
تاریخ، نشان میدهد که به هنگام فتح مکّه، صَفوان بِن اُمَیَّه (دشمن سرسخت پیامبر) از آنجا گریخت و دوستش عُمَیر بن وَهَب از رسول خدا درخواست عفو وی نمود. پیامبر نه تنها صفوان را بخشود بلکه دستار خویش را به نشانه امان و عفو وی به عمیر داد تا خصم گریزان را به مکّه بازگرداند! عمیر در ملاقات با صفوان بدو گفت: من از سوی رترین و نیکوکارترنی و بردبارترین و والاترین مردم به سویت آمدهام تا امان او را به تو برسانم! صفوان گفت: من بدلیل جنگها و ستیزههایی که با وی داشتم بر جان خود نگرانم! عمیر پاسخ داد: «هُوَ أَحلَمُ وَأَکرَمُ»! او بردبارتر و بزرگوارتر از آن است که میاندیشی! و صفوان را به مکّه بازگرداند. (سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۸ و مغازی واقدی، ج ۲، ص ۸۵۵).
تاریخ، لحظههایی را که پیامبرجچشم در چشم هند جگرخوار و وحشی و هَبّار و عِکرِمَه و جز ایشان میافکَند و به هر یک میگفت: «عَفَوتُ عَنك» «از تو درگذشتم»! از یاد نبرده است.
پس محمّدجهمان مسیح÷است که به قدرت و حکومت رسیده و با رفتارِ برترینِ خود، سرمشق والا و نمونه اعلی برای فرمانروایان شده است! کاش مغرضان، چشم بینا داشتند و او را میدیده و میشناختند!.
ثانیاً: نویسنده ۲۳ سال سورههای بقره و نساء و محمّدو توبه را مظهر امامت و جنگ میشمارد، جنگی که به مذاق وی از نبوّت جدایی دارد زیرا در پندار سیرهنگار، نبوّت از سفارش به عفو و نرمخویی نباید تجاوز کند و از نبرد با دژخیمان و ستمگران و نجات مظلومان از شرّ ظالمان، نباید سخن گوید!.
اما علمای اسلامی بر آنند نبوّتی که مردم را به ستمکشی و پذیرفتن ذلّت و تحمّل خفّت فراخواند در حقیقت، نبوّت خدایی نیست و باید آنرا ساخته و پرداخته استثمارگران و ارباب زر و زور شمرد که به بهانه اجر تحمّل! میخواهند تا رمق خلق را بگیرند و هرچه را آرزو دارند، عملی سازند! و البتّه این دسته، اسلام را که آئین غیرتمندان و در عین حال آئینی اخلاقی است نمیپذیرند وگرنه، همان سورههای بقره و نساء و محمّد و توبه علاوه بر اینکه به دفع ستم فرمان میدهند، از سفارش به رحمت و نیکی نیز سرشارند [۳۸۶]، پس چرا جناب سیرهنگار از پذیرفتن آنها امتناع میورزد؟!.
بزعم نویسنده ۲۳ سال از میان سورههای مدنی، سوره توبه بیش از همه، پیامبر اسلام را در «کسوت امارت و ریاست» نشان میدهد! ولی آن ولایت و حکومت که در سوره توبه میبینیم هرگز از لطف و رحمت به زیردستان فاصله ندارند و از تواضع و سادگی جدا نمیشود و از دلسوزی برای مردم و رفاقت با آنها کنارهگیری نمیکند این، همان جلوه حکومت انبیاء و ولایت ایشان است که برخی از نویسندگان روشنفکر! با آنکه چشم دارند آن را نمیبینند. بقول قرآن مجید:
﴿وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا﴾[الأعراف: ۱٧٩].
آری، سوره توبه است که اعلام میدارد:
﴿ لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨﴾[التوبة: ۱۲۸].
«رسولی از خودتان به سوی شما آمده که آنچه مایۀ آزار و رنجتان میشود بر او گران میآید و بر هدایت شما بس اشتیاق دارد و با مؤمنان رؤوف و مهربان است».
و باز در سوره توبه میفرماید:
﴿وَمِنۡهُمُ ٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلنَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٞۚ قُلۡ أُذُنُ خَيۡرٖ لَّكُمۡ يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَيُؤۡمِنُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ﴾[التوبة: ۶۱].
«برخی از منافقان به آزار پیامبر میپردازند و گویند: او گوش است! (خوشباور و عذرپذیراست) بگو: که او برای شما گوش خیر است (به قصد خیرخواهی سخنانتان را میشنود) به خدا ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق میکند و برای کسانیکه از میان شما ایمان آوردهاند مایه رحمت است...».
در سوره توبه است که پیامبرجفرمان مییابد تا برای پیروان خود دعا کند و از این راه بر آرامش آنان بیافزاید:
﴿وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡ﴾[التوبة: ۱۰۳].
«برای ایشان دعا کن که دعایت مایه آرامش آنها خواهد بود».
خلاصه آنکه سوره توبه نمایشگر آن است که رابطه پیامبرجبا پیروانش، پیوند آموزگاری مهربان و خیرخواه و دلسوز با شاگردان خود بوده است نه رابطه حاکمی جبّار وسختدل و متکبّر با زیردستانش! بنابراین، باید گفت که سیرهنگار بدون آنکه بر آیات این سوره بنگرد، به داوری دربارۀ آن پرداخته و رطب و یابس بهم بافته و از این رو در پیشگاه حققت و مردمِ حقشناس، محکوم است.
[۳۸۵] مغازی واقدی، ج ۲، ص ۸۱۸. [۳۸۶] بعنوان نمونه: به آیات ۱٧٧ و ۱٧۸ و ۱۸۶ و ۲۲۴ و ۲۲۵ و ۲۳٧ و ۲۶۴ و ۲۶٩ و ۲٧۴، از سوره بقره و آیات ۲٧ و ۲۸ و ۳۶ و ۵۸ و ۶۳ و ۶۴ و ۱۰۶ و ۱۰٧ و ۱۱۰ و ۱۱۴، از سوره نساء و آیات ۳ و ۱۴ و ۱٧ و ۱۸ و ۱٩ و ۲۱ و ۲۴ و ۳۳ و ۳۶ و ۳۸، از سوره محمد و آیات ۴ و ۶ و ٧ و ۱۸ و ۵۱ و ۶۱ و ٧۱ و ٩۱ و ٩٩ و ۱۰۳ و ۱۰۴ و ۱۱۲ و ۱۲۸، از سوره توبه نگاه کنید.