چند کلمه از اقتصاد اسلامی
بطور کلی نظام معیشت بر مبنای دو اصل استوار است، یکی «تولید کافی» و دیگری «توزیع عادلانه». پیامبر ارجمند اسلامجبگواهی آیات قرآنی و آثار نبوی در مدینه به این هر دو اصل توجّه شایستهای مبذول داشت.
در آن روزگار باتوجّه به امکانات محدود زمان، چیزی که میتوانست بطور طبیعی بر ثروت عمومی بیافزاید، توسعه کشاورزی و دامداری بود و سپس مبادله کالا و بازرگانی. و نیز آنچه که میتوانست در تقسیم عادلانۀ ثروت مؤثّر افتد. مبارزه با گنجینه ساختن اموال و مفتخواری -بشکلهای گوناگون آن- بود و همچنین کوشش در انتقال اموال مالیاتی از ثروتمندان به طبقات محروم.
پیامبر اسلامجبرای هر بخش از آنچه گفته شد، دستورات لازم را صادر فرمود و از اقدامات جدّی در اجرای امور نیز فروگذار نکرد و وظیفه خود را که از راه وحی مقدّس و الهامات روحانی به وی میرسید دقیقاً اداء نمود و با اینکه بدون تجربه پیشین، جامعهای را اداره میکرد چنان نظامی پدید آورد و اهرمی از قدرت ساخت که در رویارویی با ابرقدرتهای زمان -یعنی روم و ایران و مصر- همه را درهم شکست.
در اینجا مناسب است به گوشههایی از سفارش قرآن مجید و رسول اکرمجدرباره اصول مزبور نظر افکنیم:
قرآن شریف در سوره مدنی بقره از کسانیکه در نابودی «کِشت» میکوشند بعنوان افراد «تبهکار» یاد میکند و میفرماید:
﴿وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيُفۡسِدَ فِيهَا وَيُهۡلِكَ ٱلۡحَرۡثَ...﴾[البقرة: ۲۰۵].
«چون بازمیگردد میکوشد تا در زمین به تبهکاری پردازد و کشت را نابود کند...».
و پیامبر اکرمجفرمود:
«مَا مِنْ مُسْلِمٍ يَغْرِسُ غَرْسًا، أَوْ يَزْرَعُ زَرْعًا، فَيَأْكُلُ مِنْهُ طَيْرٌ أَوْ إِنْسَانٌ أَوْ بَهِيمَةٌ، إِلاَّ كَانَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ» [۱۳٩].
یعنی: «هیچ مسلمانی درختی ننشاند یا کِشْتی نکارد -تا پرندهای یا انسانی یا چرندهای از آن بخورد- مگر آنکه در برابر اینکار به پاداش انفاق در راه خدا نائل میگردد».
در آثار نبوی آمده که رسول خداجچون به مدینه وارد شد فرمود:
«اِنَّکُم بِأَقَّلِّ الأَرضِ مَطَراً فَاحرُثُوا فَإِنَّ الحَرثَ مُبارَكٌ ...» [۱۴۰].
یعنی: «در سرزمین شما کمتر باران میبارد، با وجود این، کشت کنیدکه کاری پربرکت است...».
باز فرمود:
«مَنْ كَانَتْ لَهُ أَرْضٌ فَلْيَزْرَعْهَا أَوْ لِيَمْنَحْهَا أَخَاهُ...» [۱۴۱].
یعنی: «کسی که زمینی دارد باید در آن کشاورزی کند یا آنرا به برادر دینی خود ببخشد (تا او به زراعت پردازد)...».
در همین رابطه، پیامبر فرمود:
«مَنْ أَحْيَا أَرْضًا مَيِّتَةً فَهِيَ لَهُ» [۱۴۲].
یعنی: «هرکس زمین مُرده ای را زنده کند، زمین مزبور از آنِ وی خواهد شد».
همچنین قرآن کریم کسب و تجارت را در سورههای مدنی سفارش نموده میفرماید:
﴿لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ﴾[النساء: ۲٩].
«اموال خویش را درمیان خودتان به باطل مخورید مگر اینکه تجارتی با رضایت طرفین باشد».
و نیز میفرماید:
﴿فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ﴾[الجمعة: ۱۰].
«در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا (روزی حلال) بجویید...».
و نیز پیامبرجمردم را به کارهای دستی تشویق مینمود چنانکه فرمود:
«مَا أَكَلَ أَحَدٌ طَعَامًا قَطُّ خَيْرًا مِنْ أَنْ يَأْكُلَ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ» [۱۴۳].
یعنی: «هیچکس غذایی بهتر از آن نخورده که از کارِ دست خویش خورد».
و نیز فرمود:
«خَیرُ الکَسبِ، کَسبُ یَدِ العامِلِ إِذا نَصَحَ» [۱۴۴].
یعنی: «بهترین کسب، دستاورد کارگر است هنگامی که خیرخواه باشد».
همچنین رسول خداجدرباره دامداری فرمود:
«لَمّا خَلَقَ اللهُ المَعیشَةَ جَعَلَ البَرَکَةَ فِی الحَرثِ وَ الغَنَم» [۱۴۵].
یعنی: «هنگامی که خداوند وسائل معیشت را آفرید، برکت را در کشت و گوسفند نهاد».
و باز فرمود:
«اِتَّخِذُوا الغَنَمَ فَاِنَّ فیها بَرَکَةٌ» [۱۴۶].
یعنی: «گوسفنداری کنید که برکت در آن نهاده شده است».
در برابر این سفارشها، رسول اکرمجاز تقسیم ثروت به شکلهای ناعادلانه بشدّت منع نمود چنانکه فرمود:
«لَیسَ مِنّا مَن غَشَّ» [۱۴٧].
یعنی: «کسی که در معامله فریبکاری کند از ما مسلمانان نیست».
و نی ز: «مَنِ احتَکَرَ فَهُوَ خاطِیٌ» [۱۴۸].
یعنی: «کسی که احتکار کند گناهکار است».
و همچنین در آثار نبویجآمده:
«نَهَی النَّبِیُّجعَنِ النَّجشِ» [۱۴٩].
یعنی: «پیامبر خداجاز آنکه بر بهای کالا بیافزایند تا مردم فریب بخورند، جلوگیری کرد».
باز آمده است:
««نَهَی النَّبِیُّجعَن بَیعِ المُضطَرّ» [۱۵۰].
یعنی: «پیامبر خداجاز خریدن کالای کسی که ناچار شده جنس خود را بفروشد (به بهای اندک) نهی کرد».
و نیز آمده است:
«نَهَی النَّبِیُّجعَن بَیعِ الغَرَر» [۱۵۱].
یعنی: «پیامبر خداجاز خرید و فروشی که (بعلّت نامعلوم بودن کالا) مایه فریب میشود جلوگیری نمود».
از سوی دیگر قرآن مجید، راکد گذاشتن مال و گنجینهساختن آنرا حرام شمرده و میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ﴾[التوبة: ۳۴].
«کسانی که زر و سیم را گنجینه میسازند و آنرا در راه خدا انفاق نمیکنند، ایشان را به عذابی دردناک نوید ده!...».
قرآن برای فقراء و محرومان در اموال اغنیاء سهمی مقرّر داشته و میفرماید:
﴿وَفِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ١٩﴾[الذاریات: ۱٩].
و یا:
﴿وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ٢٥﴾[المعارج: ۲۴-۲۵].
«در اموال آنان (نیکوکاران و نمازگزاران) حقّ معیّنی برای درخواستکنندگان و محرومان وجود دارد».
رسول اکرمج از قمار و رباخواری و کمفروشی و رشوهگیری و بادهفروشی و دیگر راههای نامشروع که به ثروتاندوزی بیانجامد بکلّی نهی فرمود و بر ثروتمندان مالیاتهایی عادلانه مقرّر داشت تا بوسیله مامورانش
﴿وَٱلۡعَٰمِلِينَ عَلَيۡهَا﴾[التوبة: ۶۰].
گردآوری شود و میان نیازمندان تقسیم گردد که شرح چگونگی آنها از حوصله این کتاب بیرون است.
از این گذشته، پیامبر خدا «مالکیّت خصوصی» را در مواردی الغاء نمود چنانکه فرمود:
«الْمُسْلِمُونَ شُرَكَاءُ فِي ثَلاَثٍ فِي الْمَاءِ وَالْكَلإِ وَالنَّارِ وَثَمَنُهُ حَرَامٌ» [۱۵۲].
یعنی: «مسلمانان در سه چیز همگی با یکدیگر شریکند، در آب و چراگاه و آتش و گرفتن بهای آنها حرام است».
برای «کارگران» آنچنان ارزش و اعتباری قائل شد که ابن اثیر در کتاب «أسد الغابَةِ في مَعرِفَة الصَّحابَة» مینویسد:
«أَنَّ رَسُولَ اللهجلَمّا أَقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبُوكَ استَقبَلَهُ سَعدُ الأَنصارِیُّ فَصَافَحَهُ النَّبِیُّجثُمَّ قالَ لَهُ: ما هَذا الَّذي أَکبَتَ (أَخشَنَ) یَدَیكَ؟ فَقالَ یا رَسُولَ اللهِ أَضرِبُ بِالمَرّ وَالمِسحاةِ فَاُنفِقُهُ عَلی عِیالی!
فَقَبَّلَ یَدَهُ رَسُولَ اللهِجوَقالَ هذِهِ یَدٌ لاتَمُسُّهَا النّارُ» [۱۵۳].
یعنی: «رسول خداجچون از غزوه تبوک بازگشت، سعد انصاری به پیشواز او رفت و پیامبر دست در دست وی نهاد. آنگاه از سعد پرسید: چه چیزی دستهای ترا این چنین خشن ساخته است؟ گفت: ای رسول خدا من با ریسمان و بیلچه کار میکنم و مخارج خانوادهام را میپردازم: پیامبر خداجدست سعد را بوسید و گفت: این دستی است که آتش دوزخ بدان نمیرسد»!.
یاران پیامبر گزارش کردهاند که رسول اکرمجفرمود:
«أَعطُوا الأَجیرَ أَجرَهُ قَبلَ أَن یَجِفَّ عَرَقُهُ» [۱۵۴].
یعنی: «مزد کارگر را پیش از آنکه عرقش خشک شود به او بپردازید».
در اینجا ما قصد آن نداریم تا از «اصول اقتصادی اسلام» بطور گسترده سخن بگوییم و ابعاد و حدود آنرا ترسیم کنیم چراکه اینکار به کتابی جداگانه و پُر دامنه نیاز دارد. آنچه دراین چند سطر ملاحظه شد تنها گوشهای از تعالیم پیامبر اسلام را در باب «تنظیم معیشت» نشان میدهد و چنانکه میبینید پس از سپری شدن چهارده قرن، همچنان حکیمانه و سودمند جلوه میکند.
امّا سخنی که نویسنده ۲۳ سال در آغاز این فصل آورده که پیامبر اسلام در صدد برآمد تا از راه جنگ و کسب غنیمت، بُنیه مالی مسلمانان را قوّت بخشد همانطور که گفتیم با آموزشهای اسلام سازگاری ندارد و مولود خیالات خام نویسنده است و بمصداق: «در نیابد حال پخته هیچ خام»! گویندهاش از درک تعالیم اسلام در باب «روش صحیح معیشت» فرومانده و از ظنِّ خود چنین حکایت کرده است، مینویسد:
«مهاجرت، صورت گرفت و یاران محمّد به تدریج وارد یثرب شدند. حضرت میان آنان و انصار پیمان برادری بست و هر یک از آنها درخانۀ برادرخوانده خویش فرود آمدند. گرچه مهاجران در مقام پیدا کردن کاری برآمدند و به کسب یا مزدوری در مزارع یا بازار مشغول شدند ولی این وضع چندان خوشایند و قابل دوام نبود... [۱۵۵]»!.
این وضع از دیدگاه چه کسی خوشایند و قابل دوام نبود؟ از نظر یاران پیامبر که رسول خداجآنها را به کارشان تشویق مینمود و آنرا «جستجوی فضل خدا» و «بهترین دستاورد» میشمرد؟ یا از دیدگاه جناب سیرهنگار که میخواهد آسمان و ریسمان بهم ببافد! و خوشایند نبودنِ زراعت و تجارت را با جنگ پیوند دهد؟!.
بنابر گزارش تاریخ میدانیم که بسیاری از یاران پیامبرجبا ذوق و شوق بکار خود سرگرم بودند. مثلاً عبدالرّحمان بن عَوف در بازار مشغول شد و به خرید و فروش پنیر و کره پرداخت و بدلیل مهارتی که در تجارت داشت در مدّت کوتاهی کارش بالا گرفت. علی و ابوبکر و عُمَر بکار زراعت روی آوردند. عثمان که ثروت مختصری از مکّه با خود آورده بود به دیگران کمک میکرد [۱۵۶]. انصار که بدستور پیامبرجبا مهاجران، پیمان برادری بسته بودند از هرگونه کمک مالی درباره برادران خویش کوتاهی نمیورزیدند تا آنجا که روزگاری چند از یکدیگر ارث میبردند چنانکه قرآن کریم بر این معنا گواه است [۱۵٧].
آری، مهاجرانِ مسلمان حق داشتند تا با قریش بجنگند و به اموال خود که در مکّه تحت تصرّف ایشان بود، دست یابند (یا تاوان آنها را بگیرند) امّا هدف اصلی آنان از نبرد با کافران و دفع فتنه آنها، چیزی والاتر از امور مادّی بود و از این رو حاضر میشدند که با مال و جان در راه هدف مقدّس خود جهاد کنند چنانکه شرح آن خواهد آمد. پس بهتر است سخن نویسنده را دنبال کنیم و ببینیم هنرنمایی را به چه پایه رسانده است؟!.
[۱۳٩] صحیح بخاری، ج ۳، ص ۱۳۵ و صحیح مسلم، ج ۵، ص ۲۸. [۱۴۰] کنز العمّال، ج ۴، ص ۱۲٩. [۱۴۱] صحیح بخاری، ج ۳، ص ۱۴۱. [۱۴۲] الـموطّأ، ج ۲ و صحیح بخاری، ج ۳، ص ۱۴۰. [۱۴۳] صحیح بخاری، ج ۳، ص ٧۴. [۱۴۴] الجامع الصّغیر، ج ۱، ص ۳٩۶. [۱۴۵] کنز العمّال، ج ۴، ص ۳۲. [۱۴۶] کنز العمّال، ج ۱۴، ص ۱۸۳. [۱۴٧] صحیح مسلم و ابوداود. [۱۴۸] صحیح مسلم و ترمذی. [۱۴٩] صحیح بخاری و مسلم. [۱۵۰] صحیح ابوداود. [۱۵۱] صحیح مسلم و ابن ماجه. [۱۵۲] صحیح ابن ماجه. [۱۵۳] اسد الغابة، ج ۲، ص ۲۶٩. [۱۵۴] کنز العمّال، ج ۳، ص ٩۰۶. [۱۵۵] صفحه ۱۴۴ از کتاب ۲۳ سال. [۱۵۶] در این باره بعنوان نمونه به کتاب «حیاۀ محمّد» اثر دکتر محمّد حسین هیکل، چاپ مصر، صفحه ۲۲۳ (که بفارسی هم ترجمه شده) نگاه کنید. [۱۵٧] به آیه ۶ از سوره احزاب نگاه کنید.