سیاست و اخلاق
البته نویسنده ۲۳ سال ناگزیر! هشیاری و حُسن تدبیر رسول اکرمجرا پنهان نساخته و سیاست والای وی را در این جهت قبول دارد چنانکه بعنوان نمونه مینویسد.
«در جنگ اُحُد اگر به استراتژی وی کاملاً عمل کرده بودند و محافظین مرتفعات، به طمع غنائم جای خود را ترک نمیکردند و به کسب غنائم نمیپرداختند هرگز آن شکست فاحش متوجه محاربان اسلام نمیشد. در جنگ خندق و محاصره مدینه که کار بر مسلمانان دشوار شده بود و خطر پیوستن بنیقریظه به مهاجمان مکّه، امر ممکن الوقوع بود و هرگاه صورت میگرفت مسلمانان بیتردید دچار شکست قطعی شده و به احتمال قطعی به کلی کار تباه شده و نهضت محمّدی از بین میرفت، با تدبیر و سیاست پیغمبر گره کار گشوده شد و به عقبنشینی مکّیان انجامید...». [صفحه ۱٧۵-۱٧۶].
ولی غالباً از سر نادانی یا دشمنی، میکوشد تا تدابیر خردمندانه پیامبر را تحریف کند و یا سیاست نبوی را به گونهای تفسیر نماید که با سیاستهای شیطانی خود و امثال و اقرانش، موافق افتد به امید آنکه بتواند از این راه، مقام نبوّت را انکار و تخطئه نماید! چنانکه در همین فصل، مجدداً ماجرای «آتش زدن نخلستان بنیالنّضیر»! را مطرح میسازد تا نشان دهد که پیامبر اسلام با شعار ناصواب «هدف، وسیله را توجیه میکند» موافقت داشته است! و در این باره مینویسد:
«آتش زدن نخلستان بنیالنّضیر که فی حدّ ذاته عملی نکوهیده است چون مستلزم بزانو درآوردن حریف بود صورت گرفت و به اعتراضات آنها اعتنائی نشد... در سال دهم هجری با موستان بنیثقیف که در محاصره مسلمانان قرار گرفته بود همین شدّت عمل بکار رفت...»!. [صفحه ۱٧٧].
ما پیش از این، به تفصیل درباره امر مزبور سخن گفتیم و بویژه خاطرنشان ساختیم که قانون عدل و دستور شرع در این مقام آن است که آدمی دست به برکندن درختان و از میان بردن آنها نزند ولی اگر قرار باشد که با شکستن یا سوزاندن چند درخت، جنگی متوقّف شود و ستمگران از خونریزی باز ایستند یا آتش فتنهای خاموش گردد، در این صورت به حکم دین و خرد ، اینکار لازم میشود و ترک آن، بیخردی و سفاهت بلکه ستمگری و قساوت شمرده خواهد شد. از این رو در آثار اسلامی و مآثر نبویجبه تصریح آمده است که:
«کانَ رَسُولُ اللهجإِذا بَعَثَ سَرِیَّةً دَعا بِأَمیرِها فَأَجلَسَهُ إِلی جَنبِهِ وَأَجلَسَ أَصحابَهُ بَینَ یَدَیهِ، ثُمَّ قالَ:
سِیروُا بِسمِ اللهّ وَ بِاللهّ وَفي سَبیلِ اللهِ وَعَلی مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ، لاتَغدِروُا، وَلا تَغُلُّوُا، وَلا تُمَثِّلُوا، وَلا تَقطَعُوا شَجَرَةً إِلاّ أَن تَضطَرُّوا إِلَیها وَلا تَقتُلُوا شَیخاً فانِیاً وَلا صَبِیّاً وَلَاامرَأَةً» [۴۵۶].
یعنی: «رسول خداجچون گروهی را به جنگ میفرستاد، فرمانده آنان را فرا میخواند و در کنار خود جای میداد و یارانش را در پیش مینشاند، سپس به آنها میگفت:
بنام خدا، و با توکّل به خدا، و در راه خدا، و بر آئین پیامبر خدا، حرکت کنید.
مکر نکنید، و خیانت نورزید، و دشمن را مُثلَه نکنید، و هیچ درختی را جز بناچاری قطع مکنید، و هیچ پیرمرد فرتوت و کودکی و زنی را نکشید».
و نیز در خلال آثاری که از رسول اکرمجگزارش شده، چنین میخوانیم:
«أَنَ النَّبِیجکانَ إِذا بَعَثَ أَمیراً عَلی سَرِیَّةٍ أَمَرَهُ بِتَقوَی اللهِ تَعالی في خاصَّةِ نَفسِهِ، ثُمَّ في أَصحابِهِ عامَّةً ثُمَّ قالَ لَهُ:
اُغزُوا بِاسمِ اللهِ وَفي سَبیلِ اللهِ، قاتِلُوا مَن کَفَرَ بِاللهِ وَلا تَغدِروُا وَلا تَغُلُّوا وَلا تُمَثِّلُوا وَلا تَقتُلُوا وَلیداً وَلا مُتَبَتِّلاً في شاهِقٍ وَلا تُحرِقُوا النَّخلَ ولا تُغرِقُوهُ بِالـماءِ وَلا تَطَعُوا شَجَرَةً مُثمِرَةً وَ لا تُحرِقُوا زَرعاً...» [۴۵٧].
یعنی: «چون پیامبرجامیری را از سوی خود با گروهی به نبرد میفرستاد او را به تقوای شخصی فرمان میداد، سپس وی را به رعایت تقوی دربارۀ همراهانش امر مینمود، آنگاه بدو میگفت:
به نام خدا و در راه خدا پیکار کنید، با منکران خدا بجنگید، مکر نکنید، و خیانت نورزید، و دشمن را مُثلَه نکنید، و هیچ کودکی را بقتل نرسانید، وهیچ راهبی را که برای عبادت به کوه رفته مکشید.
و هیچ خرما بُنی را آتش مزنید و آنرا در آب غرق مکنید، و هیچ درخت میوهداری را نبرید، و هیچ زراعتی را دچار حریق مسازید...».
و باز، در آثار کهن مسلمین از رسول اکرمجگزارش شده که به سپاهیان خود میفرمود:
«إِنطَلِقُوا بِسمِ اللهِ وَبِاللهِ وفي سَبیلِ اللهِ وَعَلی مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ، أَنتُم جُندُ اللهِ، تُقاتِلُونَ مَن کَفَرَ بِالله...
فَلا تَقتُلُوا وَلیداً وَلَا امرَأَةً وَلا شَیخاً کَبیراً لا یُطیقُ قِتالَکُم وَلا تَغُوروُا عَیناً وَلا تَقطَعُوا شَجَراً إِلاّ شَجَرٌ یَضُرُّکُم وَلا تُمَثِّلوا بِآدَمِیٍّ وَلا بَهیمَةٍ وَلا تَظلِمُوا وَلا تَعتَدُوا...» [۴۵۸].
یعنی: «به نام خدا، و با توکّل به خدا، ودر راه خدا، و بر آئین پیامبر خدا، به راه افتید. شما سپاه خدایید و با منکران خدا کارزار میکنید... پس هیچ کودک و زن و پیرمرد فرتوتی که توان جنگیدن با شما را ندارد مکشید، و هیچ چشمهای را خشک نکنید، و هیچ درختی را جز آنچه به شما زیان میرساند نبرید، و هیچ انسان و چهارپایی را مثله نکنید، و ستم و تجاوز روا مدارید...».
این است نمونهای از فرمانهای جاویدان خاتم پیامبرانجبه سپاهیان خود که در خلال آنها روش صحیح پیکار و مرزها و حدود آنرا نشان میدهد و برای همیشه در تاریخ انسانیّت میدرخشد. بویژه اگر به یاد آوریم که این فرمانها در روزگاری صادر شده که قوم عرب به غارتگری و قساوت در جنگ و کشتن پیر و جوان و آزار رساندن به کودکان و زنان عادت داشتند وهمچنین به یاد آوریم که این تعالیم درخشان و سیاست کریمانه از یتیمی درس ناخوانده سرزده که از مربیان و آموزگاران بشری، بهرهای نبرده است.
در خلال دستورات مزبور چنانکه ملاحظه شد پیامبر گرامی اسلام به: «حفظ منابع طبیعی» مانند اشجار و سرچشمههای آب، سفارش نموده و تنها در صورت «اضطرار» قطع درختان را اجازه فرموده است. فلسفه این اجازه هم معلوم است که درخت و گیاه برای زندگی انسان پدید آمدهاند، نه انسان برای گیاه! پس اگر بقاء گیاه مستلزم فناء یا زیان انسان شود البتّه گیاه را باید فدای انسان کرد نه انسان را فدای گیاه! امّا این مسئله، قاعده نادرستی را که سیاستمداران حیلهگر پیش آوردهاند اثبات نمیکند و شعار ایشان ا که: «در میدان سیاست، هدف هر وسیلهای را روا میسازد»! تایید نمینماید زیرا اساساً دولت و سازمانهای سیاسی، برای استقرارِ عدالت در جامعه پدید آمدهاند، نه آنکه عدالتِ اجتماعی وسیله و مقدّمهای برای حکومت چند تن بر مردم باشد! بنابراین برقراری عدالت، در حقیقت هدف است نه وسیله و لذا فرمانروایان و سیاستمداران، حق ندارند تا برای دستیابی به قدرت یا دوام حکومتِ خود، دست به هر گونه ظلم و جرم و جنایت بزنند! انبیاء خدا‡نیز برای رساندن پیامها و قوانین دادگرانه الهی ظهور کردهاند تا زندگانی مردم براساس قسط و عدل باشد چنانکه در قرآن کریم آمده است: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِ...﴾[الحدید: ۲۵].
«همانا رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و کتاب و میزان (قانون عدل) با آنان نازل کردیم تا مردم به عدالت و انصاف رفتار کنند...».
بنابراین ممکن نیست خود پیامبران، عدالت شکن شوند و از مرزهای آن تجاوز کنند، از این رو در قرآن مجید میخوانیم:
﴿وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُ﴾[الشوری: ۱۵].
«بگو به هر کتابی که خدا فرو فرستاده ایمان آوردهام و فرمان یافتهام تا درمیان شما به عدالت رفتار کنم...».
در ذیل همین آیه کریمه، ابوجعفر طبری از قَتادَه [۴۵٩]نقل میکند که گفت:
«أُمِرَ نُبِیُّ اللهِجأَن یَعدِلَ، حَتّی ماتَ صَلَواتُ اللهِ وَسَلامُهُ عَلَیهِ. وَالعَدلُ میزانُ اللهِ فِي الأَرضِ بِهِ یَأخُذُ لِلمَظلُومِ مِنَ الظّالِمِ وَلِلضَّعیفِ مِنَ الشّدیدِ وَبِالعَدلِ یُصَدِّقُ اللهُ الصّادِقُ وَیُکَذِّبُ الکاذِبُ ...» [۴۶۰].
یعنی: «پیامبر خداجفرمان یافت تا دادگری کند، او نیز به عدالت رفتار کرد تا رخت از جهان بربست، درودها و سلام خداوند بر وی باد. آری، عدالت ترازوی الهی در زمین است که حقّ ستمدیده از ستمگر و ناتوان از توانا را بدان باز میستاید و بر معیار عدالت، خداوند دروغگویان را تکذیب و راستگویان را تصدیق میکند...».
مقصود آنکه سیاستِ خردمندانه، از اخلاق جدایی ندارد و تدبیر صحیح از عدالت نمیگریزد و انکار این معنا از سوی سیاستمدارانی چون نویسنده ۲۳ سال، بیش از هر چیز خود آنانرا به سوءنیّت محکوم میکند!.
امّا افترای وی بر پیامبر خداجاز خیانتهای بزرگ و ننگین شمرده میشود چرا که از دوران ۲۳ ساله رسالت پیامبر، شواهد بسیار و نمونههای فراوان در دست داریم که نشان میدهد سیاست نبوی هرگز از اخلاق و تقوی و عدالت فاصله نداشته است که ذکر همه آنها در اینجا میسّر نیست و سخن را به داراز میکشاند ولی مناسب مینماید که به یکی دو مورد، نظری بیافکنیم و مشتی را نمونۀ خروار بیاوریم:
ابن هشام و طبری آوردهاند: در دورانی که نمایندگان قبائل عرب به مدینه میآمدند و با پیامبر بیعت مینمودند، روزی جاروُد بن بِشر به همراه تنی چند از قبیله عبد قَیس، به حضور پیامبر رسید. این مرد، کیش نصرانی داشت و پیامبرجآئین اسلام را بر وی عرضه داشت و او را به پذیرش آن فراخواند. جارود که به قبول اسلام رغبت یافته بود گفت: من کیش ترسایی دارم و باید از دیانت خود به آئین تو درآیم، آیا ضمانت میکنی که با اینکار، دَین من اداء شود و به تکلیف خود عمل کرده باشم؟ رسول خداجپاسخ داد:
««نَعَم أَنا ضامِنٌ أَن قَد هَداكَ اللهُ إِلی ما هُوَ خَیرٌ مِنهُ».
«آری، من اینکار را ضمانت میکنم زیرا که خداوند تو را به آئینی برتر رهنمون شده است».
جارود و یارانش به اسلام گرویدند و به هنگام بازگشت به دیار خود، از پیامبر مَرکَبی خواستند تا آنان را به مقصود رساند، رسول خداجبا اینکه در آن هنگام بر مسند قدرت تکیه داشت، مرکبی راهوار نداشت! و به خود نیز حق نمیداد که در اموال دیگران تصرّف کند و آنان را وادارد تا مرکب خویش را به تازه مسلمانان ببخشند! ناچار گفت:
«وَاللهِ ما عِندی ما أَحمِلُکُم عَلَیهِ»!.
«به خدا سوگند مرکبی که شما را بر آن سوار کنم نزد من نیست»!.
جارود پرسید:
«فَإِنَّ بَینَنا وَبَینَ بِلادِنا ضَوالٌّ مِن ضَوالِّ النّاسِ، أَفَنَتَبَلُّغُ عَلَیها إِلی بِلادِنا»؟.
یعنی: «میان ما و دیارمان، شتران گمشدهای از مردم یافت میشود آیا اجازه میدهی تا بر آنها سوار شویم و به دیار خود رسیم»؟.
پیامبر فرمود:
«لا، إِیّاكَ وَإِیّاها، فَإِنَّما تِلكَ حَرَقُ النّار»! [۴۶۱].
یعنی: «نه! بر تو باد از آنها بپرهیزی که آتش سوزانند»!.
آری، پیامبر بزرگوار اسلام سیاستمداری بود که در کمال قدرت و شکوهِ پیروزی به خود حق نمیداد تا برای جلب خشنودی دیگران، دست به مال این و آن دراز کند و حتّی اجازه نمیداد که پیروانش، شتران گمشده را تصاحب کنند!.
این سیاست را با سیاستی که از راه مصلحتتراشی! دست بر اموال بزرگ و کوچک مینهد و با تکیه بر قدرت، خود را بر جان و مال مردم حاکم میشمرد، تفاوت از عرش تا فرش است!.
طبری و ابن هشام مینویسند: جارود به سوی قوم خود بازگشت تا پایان عُمر، مسلمانی استوار دل، گردید و چون گروهی از قومش پس از وفات پیامبرجمرتد شدند به ستیز با آنان برخاست و ایشان را به اسلام فراخواند... .
به نظر ما ثَبات قدم جارود، مولود آن بود که او سیاست نبوی را از سیاست دنیوی تمیز داد، همان حقیقتی که ۲۳ سال نویسان! از شناخت آن مهجور و محجوبند.
پیامبر ارجمند اسلام در حفظ جان مردم نیز دقّت و سختگیری عجیبی داشت. محمّد بن جریر طبری و احمد بن حنبل آوردهاند که روزی پیامبرجگروهی از یارانش را به مأموریّت فرستاد، آنان در میان راه با چوپانی برخورد کردند. مرد چوپان برسم مسلمانان بر ایشان سلام کرد. یکی از سپاهیان بدستاویز آنکه چوپان مزبور از ترس سلام نموده و از دسته محاربین شمرده میشود، تیری بَر وی افکند و او را بکشت. پیامبر چون از این حادثه آگاه شد پیشنهاد کرد تا کسان چوپان، خونبهای مقتول را بازستانند و بگزارش احمد بن حنبل فرمود:
«تَأْخُذُونَ الدِّيَةَ خَمْسِينَ فِى سَفَرِنَا هَذَا وَخَمْسِينَ إِذَا رَجَعْنَا» [۴۶۲].
یعنی: «پنجاه دینار در این سفر بگیرید و پنجاه دینار چون از سفر بازگشتم».
اولیاءِ خون، این پیشنهاد را پذیرفتند. آنگاه کشنده چوپان را آوردند تا رسول خدا برای او -که در حقیقت به طمع غنیمت جنایت کرده بود- از خدا آمرزش بخواهد! رسول اکرم به وی فرمود: نام تو چیست؟ آن مرد پاسخ داد: «مُحَلِّم بن جَثّامَة».
احمد بن حنبل مینویسد:
«فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِجيَدَهُ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ لاَ تَغْفِرْ لِمُحَلَّمِ بْنِ جَثَّامَةَ» [۴۶۳].
یعنی: «رسول خداجدست خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: بار خدایا مُحَلِّم بن جَثّامَه را نیامرز»!.
آری، اگر پیامبرجدر برابر قتل بیگناهی، از خود چنین واکنشی نشان نمیداد، چه بسا ریختن خون مردم در نظر برخی از سپاهیانش آسان جلوه میکرد و میپنداشتند که حدّاکثر با پرداختن خونبها، کارشان فیصله مییابد! امّا سخن رسول خداجهمه را تکان داد تا آنجا که اشک قاتل را از دیدهاش سرازیر کرد و به قول طبری: «وَ هُوَ یَتَلَقّی دُمُوعَهُ بِبُردَیهِ!» یعنی: مُحَلِّم بن جَثّامَه قطرههای اشک خود را با دو جامه بُرد که بر تن داشت میگرفت! [۴۶۴].
آنگاه وحی الهی بیامد و مسلمانان را هشدار داد که:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞۚ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَتَبَيَّنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا ٩٤﴾[النساء: ٩۴].
«الا ای مؤمنان! چون در راه خدا ره میسپرید به تحقیق پردازید (تا دشمنِ محارب را از دیگران بازشناسید) و به آن کس که سلام بر شما عرضه میکند مگویید که مؤمن نیستی تا بهره زندگی دنیا بجویید! که نزد خدا غنیمتهای بسیار (پاداشهای فراوان) هست. شما خود پیش از این، چنین بودید آنگاه خداوند بر شما منّت نهاد (و به اسلامتان رهنمون گشت)، پس به تحقیق پردازید که خدا از آنچه میکنید آگاه است».
آری، پیامبر در رعایت اوامر الهی و احترام به جان و مال و ناموس و آبروی مردم، خشنودی هیچکس را درنظر نمیگرفت و از عدالت و تقوی جدا نمیشد، و مصلحتگرایی نمیکرد و سیاستی مستقیم و قاطع داشت، ولی در مواردی که زیانی به کسی نمیرسید تدبیرهای شگفت از خود نشان میداد و به نیروی خود و پشتیبانیِ وحی، گره از کار مشکلات میگشود. سختگیری و دقّتی که پیامبرجدر حفظ جان مردم بکار میبست، موجب شد که در تمام جنگهای دوران رسالت بیش از هزار و چهار صد تن از دو طرف (مسلمانان و کفّار) کشته نشدند! چنانکه مورّخان بزرگ، تعدادکشتگان هر جنگ را ضبط کرده و این حقیقت را به اثبات رساندهاند.
بنابر گزارش ابن هشام:
در جنگ بدر ۸۴ تن و در اُحُد ٩۲ تن و در خندق (احزاب) ٩ تن و در نبرد با بنیقریظه ۸۵۰ تن و در خیبر ۲۳ تن و در مؤته ۱۳ تن و در فتح مکّه ۲۰ تن و در حُنَین و طائف ۱۰۱ تن و در دیگر جنگها ۱۲۲ تن و مجموعاً ۱۳۱۴ تن کشته شدند.
و به گزارش ابن سعد:
در جنگ بدر۸۴ تن و در اُحُد ۱۰٩ تن و در خندق ۱۱ تن و در نبرد با بنیقریظه ٧۰۰ تن و در جنگ بنیالمصطلق ۱۰ تن و در خیبر ٩۸ تن و در مؤته ۱۳ تن و در فتح مکّه ۳۳ تن و در حنین و طائف ۸٧ تن و در دیگر جنگها ۱۱٩ تن و روی هم رفته ۱۲۶۴ تن کشته شدند.
و به گزارش طبری:
در جنگ بدر ۸۴ تن و در اُحُد ٧۰ تن و در خندق ٩ تن و در نبرد با بنیقریظه ۸۵۰ تن و در خیبر ۳ تن و در مؤته ۳ تن و در فتح مکّه ۲۱ تن و در حنین و طائف ۸۵ تن و در دیگر جنگها ۲۱۰ تن و روی هم رفته ۱۳۳۵ تن کشته شدند [۴۶۵].
آیا نهضت عظیم اسلام که بزرگترین انقلاب دینی را در جهان پدید آورد و والاترین فرهنگ توحیدی را به دنیا عرضه داشت و تمدّن پرشکوه و بزرگی را در گیتی بنیان نهاد، با این تعداد تلفات، ارزش بیشتر خود را نشان نمیدهد؟ آیا چنین دینی را میتوان آئین شمشیر و خونریزی نام نهاد؟ آیا اسلام در مقایسه با دیگر انقلابهای جهان، کمآسیبترین نهضتهای انقلابی به شمار نمیرود؟
سیرهنویس تازه، در پایان این فصل به چند آیه از سوره «حُجُرات» پرداخته تا به گمان خود، نشان دهد که پیامبر اسلام در دوران مدینه، سیاستمدارانه! از مردم خواسته تا در برابر او آداب و تشریفات ویژهای را رعایت کنند! و در این باره مینویسد:
«مردمِ سادهلوح که به آزادی خوگرفته و اهل تشریفات نبودند، در آغاز کار با رهبر خود بدون تکلّف رفتار کرده و جز اطاعت از اوامر و نواهی قرآن تکلیفی برای خود فرض نمیکردند و از این رو محمّد را یکی چون خود میدانستند. ولی این راه و رسم بدوی قابل دوام نبود. پیروان بایستی قدری خود را جمع کرده و احترامی را که در خور امیر و رئیس است منظور دارند(!!) آیههای ۱-۵ سوره حجرات که به منزله اصول تشریفاتی(!!) است نازل شده تا حدود رفتار آنها را معیّن کند»! [صفحه ۱۸۰].
باید دانست که سوره حجرات همانگونه که ابن هشام و دیگران آوردهاند به مناسبت ورود «بَنیتَمیم» به مدینه نازل شده است. آنها که غالباً مردمی بیادب و کوته فکر بودند، در پشت خانه پیامبر گرد آمده و فریاد میزدند:
«أَخرُج إِلَینا یا مُحَمَّدُ ... جِئناكَ نُفاخِرُكَ»! [۴۶۶].
یعنی: «ای محمّد بیرون بیا! ما به نزدت آمدهایم تا با تو مفاخرت کنیم»!.
در چنین شرائطی که گروهی نادان و خودستای، مدینه را با سر و صدای خویش پر کرده بودند، سوره حجرات از عالیترین مسائل اخلاقی سخن میگوید که:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ...﴾[الحجرات: ۱۱].
﴿وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِ...﴾[الحجرات: ۱۱].
﴿ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞ...﴾[الحجرات: ۱۲].
﴿وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًا...﴾[الحجرات: ۱۲].
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡ...﴾[الحجرات: ۱۰].
﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ...﴾[الحجرات: ۱۳].
یعنی:
«الا ای مؤمنان! هیچ گروهی از شما گروه دیگر را ریشخند نکند...».
«و بر یکدیگر طعن مزنید وبا القاب ناپسند همدیگر را یاد مکنید...».
«از بسیاری گمانها دوری کنید که برخی از گمانها، جرم وگناه است...».
«در کار یکدیگر جاسوسی نکنید و در غیاب همدیگر بدگویی ننمایید...».
«همانا مؤمنان برادر یکدیگرند پس میان دو برادر خود، صلح و آشتی دهید...».
«همانا گرامیترین شما نزد خدا کسی است که پرهیزکارتر باشد...».
چنانکه ملاحظه میشود جَوِّ این سوره کریمه، جوّی اخلاقی است تا آنجا که سیرهنویس تازه نیز ناچار! بدین امر اذعان نموده و میگوید:
«در سوره حجرات آیههای دیگر هست که آداب زندگی را یاد میدهد ... دهها آیه قرآن، درس آداب سکون و حسن رفتار و اخلاق است...». [صفحه ۱۸۶].
در چنین فضای عطرآگینی، قرآن مجید علاوه بر پیام عمومی به بشر، بَدَویان عرب را ادب و اخلاق میآموزد و در آغاز سوره میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ...﴾[الحجرات: ۱].
﴿لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ...﴾[الحجرات: ۲].
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰ...﴾[الحجرات: ۳].
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ ٤﴾[الحجرات: ۴].
﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ حَتَّىٰ تَخۡرُجَ إِلَيۡهِمۡ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥﴾[الحجرات: ۵].
یعنی:
«اَلا ای مؤمنان! درانجام کارها از فرمان خدا و فرستادهاش پیشی نگیرید...».
«به هنگام سخنگفتن، صداهای خود را از آوای پیامبر بالاتر نبرید و بر سر او فریاد نکشید...»!.
«کسانیکه صداهای خویش را نزد فرستاده خدا ملایم میکنند، خدا دلهای ایشان را به تقوی آزموده است...».
«آنانکه از پشت حجرهها تو را ندا میکنند بیشترشان خرد را به کار نمیگیرند»!.
«و اگر صبر میکردند تا به سوی آنان بیرون روی برای ایشان بهتر بود و خداوند آمرزنده و مهربانست».
اینست مجموعه آیاتی که به نظر سیرهنگار از «تشریفات شاهانه!» سخن میگوید و پیروان اسلام را به اجرای مراسم ویژهای در برابر پیامبر اسلام فرا میخواند!.
شگفتا کسی که سالها در برابر فلان پادشاه ستمگر کمر خم مینموده! از اینکه قرآن مجید به مسلمانان سفارش کرده است تا بر سر پیامبر خود فریاد نزنند و با وی به آرامی سخن گویند، ایراد میگیرد و اینکار را از «اصول تشریفات در دوران قدرت» میشمرد!.
آری پیامبران خداجمردم را به تواضع دعوت میکردند امّا این دعوت، با آئین سیاست بازان! تفاوت جوهری دارد. سیاستمداران ، مردم را به فروتنی میخوانند تا تمایلات جاهطلبانه خویش را اِرضاء خود کنند. ولی انبیاء÷میخواستند تا مردم با رعایت تواضع، خود بزیور اخلاقِ پسندیده آراسته شوند و از تکبّر و خودپسندی مصون مانند. پس، شیفتگان سیاست! در اندیشه منافع نفسانی خویشاند و پیامبران راستین، برای اصلاح و تهذیب دیگران میکوشیدند.
دستوراتیکه در سورۀ حجرات آمده -چنانکه گفتیم- در سیاق آداب تربیتی و اخلاقی جای دارد و قرآن کریم به طور کلی با چنین نظری آنها را بیان میکند. روشنترین دلیل بر این موضوع آن است که سفارش به ادب در کلام، و ملایم سخن گفتن، در دوران مکّه نیز آمده و در خلال اندرزهای قرآنی دیده میشود چنانکه در سوره لقمان میخوانیم:
﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨ وَٱقۡصِدۡ فِي مَشۡيِكَ وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِكَۚ إِنَّ أَنكَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِيرِ ١٩﴾[لقمان: ۱۸-۱٩].
«روی خود از مردم متاب (انها را تحقیر مکن) و در زمین به تکبّر گام مزن که خداوند متکبّران و خودستایان را دوست نمیدارد. و در رفتارت معتدل باش و صدای خود را ملایم کن که نامطبوعترین صداها، صدای خران است»!.
بنابراین، از تفاخر دورشدن و به ملایمت سخنگفتن -هم در مکّه و هم در مدینه- مورد عنایت قرآن مجید قرار داشته و از اصول تشریفات! شمرده نشده است بلکه در زمره آداب اخلاقی و فضائل انسانی به شمار آمده است. ولی سناتور ناآگاه و مغرور! که نه از درک نکات قرآنی بهرهای دارد و نه آیاتِ همگونِ قرآن کریم را میشناسد تا به مصداق: «القُرآنُ یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»، یکی را با دیگری تفسیر کند، ناگزیر! راه تمسخر و هزلگویی را در پیش گرفته و مینویسد:
«خدا نمیخواهد با پیغمبر وی چنین رفتار کنند (بر سرش فریاد زنند) چه از شأن او کاسته میشود زیرا پیغمبر او موفّق شده! و دیگر مثل سابق که با یاران خود در کندن خندق و خاکبرداری شرکت میکرد، نیست (!!)». [صفحه ۱۸۱].
البتّه سیرهنویسی درمیان افیون و دود بهتر از این نتواند بود! ولی اگر جناب نویسنده، دیدگان خمارش! را بیشتر میگشود و نظری روشن به تاریخ اسلام میافکند، تواضع شگفت پیامبر را در واپسین روزهای عمر وی نیز به خوبی میدید.
مورّخ معروف، ابن اثیر در کتاب: «أُسُدُ الغابَةِ فی مَعرِفَةِ الصَّحابَةِ» حادثهای را که در رمضان سال نهم هجرت (اواخرِ عُمر رسول اکرمج) رویداده بدین صورت گزارش میکند:
پیامبرجاز غزوه تَبُوک به مدینه بازگشت، سَعدُ الانصارِیّ به پیشواز او رفت و پیامبر دست، در دست وی نهاد. آنگاه از سعد پرسید: چه چیزی دستهای ترا این چنین خشن ساخته است؟ سعد پاسخ داد: ای رسول خدا من با ریسمان و بیلچه کار میکنم و مخارج خانوادهام را میپردازم، ابن اثیر مینویسد:
«فَقَبَّلَ رَسُولُ اللهجیَدَهُ وَقالَ هذِهِ یَدٌ لاتَمَسَّهَا النّارُ»! [۴۶٧].
یعنی: «رسول خداجدست سعد را بوسید و گفت: این دستی است که آتشِ دوزخ بدان نمیرسد»!.
و این، همان پیامبری است که چون خواستند بر دست وی بوسه زنند، دست خود را کشید و گفت:
«هذا تَفعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوکِها، وَلَستُ بِمَلِكٍ، إِنَّما أَنَا رَجُلٌٌ مِنکُم»! [۴۶۸].
یعنی: «این کاری است که غیرعرب با پادشاهان خود میکنند و من شاه نیستم، من مردی از خودتان هستم»!.
آری، پیامبر گرامی، دستِ کارگر مسلمان را از راه تواضع و محبّت میبوسد ولی اجازه نمیدهد که دست خودش را از سر تعظیم و تجلیل ببوسند! [۴۶٩].
از اینجا است که نزدیکترین و خصوصیترین شاگردان پیامبرجیعنی علی÷در وصف سادگی و تواضع وی چنین گفته است:
«وَلَقَد کانجیَأکُلُ عَلَی الأَرضِ وَیَجلِسُ جَلسَةَ العَبدِ وَیَخصِفُ بِیَدِهِ نَعلَهُ وَیَرقَعُ بِیَدِهِ ثَوبَهُ وَیَرکُبُ الحِمارَ العارِی ...» [۴٧۰].
یعنی: «پیامبر خداجبر روی زمین غذا میخورد (نه بر سفره شاهانه)! و همچون بردگان (ساده و بیتکّلف) برخاک مینشست، و با دست خود پای افزارش را وصله میزد، و بدست خویش جامهاش را رفو میکرد، و بر خَر ِبرهنه (بدون زین و برگ) سوار میشد...».
جا دارد این بخش از کتاب خود را با بیت القصیده حَسّان بن ثابِت -شاعر روزگار پیامبر- به پایان رسانیم که پس از وفات رسول اکرمجگفته است:
وَما فَقَدَ الـمـاضُونَ مِثلَ مُحَمَّدٍ
وَلا مِثلُهُ حَتّی القِیامَة یُفقَدُ
[۴٧۱]
کس چو محمّد ندید در گذرِ روزگار
پیر کهنسال دهر ندیده چون او بهار
دیده نیابد چُنان که مصطفی بوده است
تا به قیامت فکن دیده مردم شکار!
[۴٧۲]
پایان بخش سوّم
[۴۵۶] وسائل الشیعة، باب ۱۵ از ابواب جهاد العَدُوّ مقایسه شود با: إمتاع الأسماع، ج ۱، ص ۳۵۵ و ۳۵۶. [۴۵٧] وسائل الشیعة، باب ۱۵ ازابواب جهاد العدو و جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۶٧. [۴۵۸] مسند امام زید بن علی، چاپ بیروت، ص ۳۵۱. [۴۵٩] قتاده بن دعامه از علمای تابعین شمرده میشود و در تفسیر و حدیث و عربیّت سرآمد بوده است. تولّد وی را در سال ۶۱ هجری و وفات او را در ۱۱۸ نوشتهاند. [۴۶۰] جامع البیان، ج ۲۵، ص ۱٧ و ۱۸. [۴۶۱] سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۵٧۵ و تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۳۶. و در طبری آمده: «إِیّاکُم وَإِیّاها فَإِنَّما ذلِك حَرَقُ النّار». [۴۶۲] مسند احمد، ج ۶، ص ۱۰. [۴۶۳] مسند احمد، ج ۶، ص ۱۰ و تفسیر طبری، ج ۵، ص ۲۲۲. [۴۶۴] نویسنده ۲۳ سال در صفحه ۱۸۵ از کتابش این ماجرا را به گونهای ناقص آورده و در مقدّمه آن مینویسد: «در مدینه دستورها جنبه عملی و انتظامی دارد و در مقام لگامزدن به خودکامی و خودراییِ اعراب بیبند و بار است...». [۴۶۵] در آماری که دکتر محمّد حمید الله تهیه کرده بدین صورت گزارش شده است: در جنگ بدر، کشته شدگان دشمن ٧۰ تن و مقتولین مسلمان ۱۴ تن، در اُحد، کشتهشدگان دشمن ۲۲ تن و مقتولین مسلمان ٧۰ تن. در نبرد با بنیمصطلق، کشتگان دشمن ۱۰ تن و مقتولین مسلمان ۱ تن، در خندق، کشتگان دشمن ۸ تن ومقتولین مسلمان ۶ تن. در خیبر، کشتگان دشمن (معلوم نشده) و مقتولین مسلمان ۱۳ تن. در فتح مکّه، کشتگان دشمن ۴ تن و مسلمانان مقتولی نداشتهاند. در حنین و طائف، کشتگان دشمن معلوم نیست و مقتولین مسلمان ۱۶ تن. در این آمار از ۴۴ تن مقتولین مسلمان که ماموریت تبلیغاتی داشته و در «رجیع» و «بئرمعونه» کشته شدند ذکری به میان نیامده و همچنین از کشتگان بنیقریظه نام برده نشده است. [۴۶۶] سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۵۶۱ و ۵۶۲. [۴۶٧] اُسُدُ الغابة، ج ۲، ص ۲۶٩. [۴۶۸] الشفا، ج ۱، ص ۱۳۳. [۴۶٩] نویسنده ۲۳ سال برای آنکه نشان دهد پیامبر اسلام در مدینه مراسم و تشریفاتی برای خود مقرّر داشته! به دو آیه بیتناسب در قرآن کریم استناد میکند! یکی آیه ۵۳ از سوره احزاب که در خلال آن، مسلمانان را از ورود ناخوانده به خانه پیامبر و توقّف طولانی در آنجا نهی میکند. و دیگری آیه ۱۲ از سوره مجادله که دستور میدهد مسلمانان بیش از نجوای با پیامبرجبه فقیران صدقه دهند. پُر واضح است که آیه نخستین در مقام بیان اصول تشریفات! نیست بلکه به معاصران پیامبر هشدار میدهد که وی را از کارها و مسئولیّتهای مهمّ خود باز ندارند و شب و روز، او را به میهمانداری وادار نکنند! (که البتّه پیامبر خدا، همچون سناتوران بازنشسته، بیکار نبوده است)!. امّا آیه دوّم -چنانکه طبری در تفسیرش از اِبن زَید آورده و فخرالدّین رازی نیز از ابومسلم گزارش کرده است- از آن رو نزول یافته که برخی از مالدوستان پیاپی بسوی پیامبر میآمدند و بدون نیاز، با وی نجوای مینمودند تا به دیگران نشان دهند که از خواصّ اصحاب و نزدیکان پیامبرند! امّا همینکه –بطور موقّت– دستور رسید تا مسلمانان پیش از نجوای با رسول به فقیران صدقه دهند، آنان خود را به کنار کشیدند و فریبکاری ایشان خنثی گشت و توطئه از میان برفت! اینک، دو آیه مزبور چه پیوندی با تشریفات دارند؟ حلّ این معمّا بر عهده سیرهنگار نابغه است!. [۴٧۰] خطبه ۱۵٩ نهج البلاغة. [۴٧۱] سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۶۶۶ و دیوان حسّان بن ثابت، ص ۴۵٧. [۴٧۲] ترجمه بیت حسّان، از نویسنده این کتاب است.