صاعقهای بر سر رومیان!
باری، سیرهنگار در پایان فصل «شخصیّت تازه محمّد» چنین نتیجهگیری میکند:
«امّا در سال دهم هجری پس از فتح مکّه امر چنین نیست و سوره توبه بر سر اهل کتاب صاعقه نازل میکند. این اهل کتاب که خداوند درمکه دستور میدهد با زبان خوش با آنها بحث و جدل کن و همین اهل کتابی که بعلاوه امیین (در صورت اسلام نیاوردن) مجازاتی بر ایشان تعیین نمیشود در سال دهم هجری به جزیه دادن محکوم میشوند(!!) آن هم با کمال خواری و فروتنی ورنه محکوم به اعدامند:
﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٢٩﴾[التوبة: ۲٩].
«بکشید(!!) کسانی را که به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده و حرام خداوند و پیغمبرش را حرام نمیدانند و همچنین(!!) آن دسته از اهل کتاب را که به دین حق (یعنی اسلام) ایمان نیاوردهاند مگر اینکه متعهد شوند با خواری و فروتنی بدست خود جزیه دهند».
اوّلاً: پیش از این دانستیم آیهای که نویسنده آنرا چون صاعقهای میشمرد که بر سر اهل کتاب فرود آمده، دربارۀ جنگ با رومیان نازل شده است که قبل از نزول آیه، مسلمانان را در «مُؤتَه» بقتل رسانده بودند (بدون آنکه مسلمین برای پیکار با آنان بسیج شده باشند) چنانکه طبری مینویسد:
«ذُکِرَ أَنَّ هذه الآیَةَ نَزَلَت عَلی رَسُولِ اللهجفي أَمرِهِ بحربِ الرُّومِ فَغَزا رَسولُ اللهجبعدَ نُزُولِها غزوَةَ تَبُوكَ» [۱۲۵].
یعنی: «آوردهاند که این آیه بر رسول خداجدربارۀ امر جنگ با رومیان فرود آمد و پیامبر خداجپس از نزول آن برای پیکار با تبوک رهسپار شد» [۱۲۶].
بویژه که میدانیم سوره توبه در سال نهم هجرت و بگمان سیرهنگار «در سال دهم هجری» نازل شد [۱۲٧]و در آن هنگام خطر اهل کتاب در داخل حجاز، مسلمین را تهدید نمیکرد و نبردی هم با ایشان پیش نیامد. در این صورت جای پرسش است که آیا چنین آذرخشی لازم بود تا بر سر سپاهیان متجاوز و ستمگر «هراکلیوس» فرود آید؟ یا سزاوار چنان بود که مسلمین گردنها را در برابر شمشیر تیز رومیان خم کنند و امپراطوری خونریز و مغرور را به کشتار خود فراخوانند؟!.
نمیدانم سیرهنویس نازکدل! بنابر کدام منطق راه نخستین را نادرست میشمرد و از اینکه مسلمانان بحکم قرآن کوشیدند و سرانجام، در «یَرمُوک» رومیان را شکست دادند و از آنها با فروتنی «جزیه» گرفتند، دلسوزی نشان میدهد؟ آیا میپندارد کسی که از سوی خدا به رسالت برخاسته ناگزیر هر ظلم و ستمی را درباره خود و پیرامونش باید بپذیرد و خاموش ماند؟! دلسوزی بیجا همینکه با ناآگاهی همراه شود، ضریب مهملگویی را چند برابر میکند! و این تراژدی در آنجا چهره نشان میدهد که نویسنده، بار دیگر فعل «قاتِلُوا» «پیکار کنید» را در آیه مورد بحث، بمعنای «بکشید» ترجمه مینماید و موضوع آیه را که تنها جنگ با اهل کتاب است به: «نبرد با أمیّین! و اهل کتاب» تقسیم میکند و ناشیگری خود را در آگاهی از مقدمات زبان عربی آشکار میسازد چرا که در آیه مزبور، عبارت: ﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ﴾بیانی است برای «الَّذین» در آغاز آیه، نه آنکه به گروه دیگری اشاره کند! از همین رو با «مِن بیانیّه» آغاز شده بدون آنکه «واو عطف» بهمراه داشته باشد. بنابراین آنچه نویسنده آورده که: «بکشید کسانی را که به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده ... و همچنین آن دسته از اهل کتاب را ...» غلط اندر غلط است!! و آیه کریمه به همان رومیانی اشاره دارد که ظاهراً خود را مسیحی میشمردند ولی جز دنیاطلبی و غارتگری و خونریزی به چیزی نمیاندیشیدند، نه به خدا ایمان صحیحی داشتند و نه سَرای دیگر را بدرستی باور کرده بودند! چنانکه این معنی مورد اتّفاق همه مفسّران قرآن است.
مورّخان اروپایی نیز روحیّۀ رومیان را همانگونه وصف کردهاند که قرآن مجید خبر داده است، بعنوان نمونه: توماس آرنولد ARNOLD مورّخ و خاورشناس انگلیسی در کتاب «تاریخ گسترش اسلام» مینویسد:
«موقعی که ارتش مسلمانان، به درّۀ اُردُن رسید و ابوعبیده در (آن) محل اردوگاه خود را مستقر نمود، سکنۀ مسیحی منطقه نامهای به این مضمون برای مسلمانان ارسال داشتند: ای مسلمانان، ما شما را بر بیزانسها ترجیح میدهیم، هرچند آنان همکیش ما هستند! زیرا شما ما را در دین و ایمان خود آزاد گذارده و با ما با ترحّم و مهربانی بیشتر رفتار میکنید و از اِعمال زور و ظلم در مورد ما خودداری مینمایید و حکومت شما بر ما به مراتب بهتر از حکومت بیزانسها است زیرا آنان اموال ما را به غارت برده و خانههای ما را تصاحب نمودند اهالی «امسا» دروازههای شهرهای خود را بر لشکر هراکلیوس بستند و به مسلمانان اطّلاع دادند که حکومت و عدالت اسلامی را بر بیعدالتی و فشار و تعدّیات رومیها ترجیح میدهند» [۱۲۸].
هراکلیوس هرگاه اثری از اسلام میدید با قساوت شدّت عمل آنرا سرکوب میکرد تا آنجا که مورّخان نوشتهاند:
فَروَه بن عَمرو جُذامی از سوی روم شرقی، به فرمانروایی «مُعان» در نواحی شام منصوب شده بود، این مرد پاکسرشت چون دعوت پیامبر اسلام را شنید آنرا از دل و جان پذیرفت و فرستاده خود را با هدیّهای بنزد رسول خداجفرستاد و اسلام خویش را عرضه داشت امّا هراکلیوس چون این خبر را شنید بر او خشم آورد و به زندانش افکند و سپس فرمان داد تا سر وی را از تن جدا کردند و جسدش را در فلسطین به دار آویختند [۱۲٩]! و همچنین دستور داد یُوحَنّا ابن رُؤبَه فرماندار «ایلَه» را که با پیامبر اسلام قرارداد صلح بسته بود مصلوب کردند.
پیش از این نیز گفتیم که هرقل چگونه راه را بر مسلمانان گرفت و برخی از آنان را در «مؤته» به خاک و خون کشید. اینک عقل سلیم و دین صحیح چه حکم میکند؟
عقیده سیرهنگار آن است که بر پیامبر اسلام لازم بود تا در برابر خونریزیها و ستمگریهای هراکلیوس خاموش و بیتفاوت بنشیند و تنها به موعظه و دعا خواندن مشغول باشد!.
نویسنده، اعتراض دارد که چرا پیامبر اسلامجقیام نمود تا با حکومت دیکتاتوری و پراختناق و جنایتگر هرقل پیکار کند؟ چرا سرانجام، یاران پیامبرج، قدرت هراکلیوس را درهم شکستند؟ آیا چنین عقل و هوشی! در خورِ کتاب نوشتن و اظهارنظرکردن است؟
امّا موضوع «جِزیَه» که سیرهنگار با آب و تاب! از آن یاد میکند، چیزی جز «مالیات سرانه» نبود که بنا به قانون اسلام، اهل کتاب به دولت اسلامی میپرداختند و برای اینکار در برابر حملات دشمن، از سوی مسلمین حمایت میشدند همانگونه که مسلمانان نیز موظّف به پرداخت «زکات» به دولت اسلامی بودند و مقدار زکات آنها بیش از جزیه اهل کتاب شمرده میشود و بنابر نوشتۀ قاضی ابویوسف (متوفّی بسال ۱۸۲ ه. ق) در کتاب معروف «الخَراج» که آنرا برای هارون الرشید تألیف کرده: ثروتمندانِ اهل کتاب سالیانه فقط ۴۸ درهم و طبقه متوسط آنها ۲۴ درهم و کشاورزانشان ۱۲ درهم میپرداختند و زنان و کودکان و مستمندان و پیرمردان و از پایافتادگان و راهبان و صومعهنشینان و نابینایان و دیوانگان که فقیر بشمار میآمدند از پرداخت این مقدار ناچیز معاف بودند و از اهل کتاب مالی بعنوان زکاتِ چهارپایان (برعکس مسلمین) نیز نمیگرفتند [۱۳۰]و هرگز کسی از ایشان را به پذیرفتن آئین اسلام وادار نمیکردند حتّی اگر غلامی رومی شمرده میشد(یعنی مثلاً در جنگ با مسلمین به اسارت درآمده بود).
ابوعُبَید قاسم بن سَلّام (متوفی درسال ۲۲۴ ه. ق) در کتاب معتبرِ «الأَموال» مینویسد:
«عَن أَبی هِلالِیِّ الطّائِیِّ عَن وَسَّقَ الرُّومِیِّ قالَ: کُنتُ مَملُوکاًلِعُمَرِ بنِ الخَطّابِ وکانَ یَقُولُ لی: أَسلِم فَإِنَّكَ إن أَسلَمتَ استَعَنتُ بِكَ عَلی أَمانَةِ المُسلِمینَ فَإِنَّهُ لایَنبَغی لی أَن أَستَعینَ عَلی أَمانَتِهِم مَن لَیسَ مِنهُم. قالَ فَأَبَیتُ! فَقالَ:﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِ﴾ قالَ: فَلَمّا حَضَرَتهُ الوَفاةُ أَعتَقَنی» [۱۳۱].
یعنی: «از ابی هلالی طائی آمده که او از وَسَّق رومی حکایت کرد، گفت: من غلام عمر بن خطّاب بودم و عمر به من میگفت که مسلمان شو، زیرا اگر اسلام را بپذیری من ازتو در کار بیتالمال کمک میگیرم چرا که برای حفظ امانت مسلمین نباید از کسی یاری خواست که از زمره ایشان نباشد. وسق گفت: من از قبول اسلام خودداری مینمودم و عمر این آیه از قرآن را میخواند که: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِ﴾«اجباری در پذیرش دین نیست». چون وفاتش نزدیک شد مرا آزاد کرد».
پس در سوره توبه اگر سخن از پیکار با کفّار اهل کتاب رفته مقصود ازآن، جنگ با سپاه هرقل و جزیه گرفتن از رومیان ستمگر است که لازم بود با فروتنی مالیات مزبور را بپردازند و از تجاوز و تکبّر و زورگویی و جنایت دست بردارند! وگرنه پیامبر اسلامجو یارانش حتّی آنان را به قبول اسلام وادار نمیساختند.
در اینجا مناسب میدانم سخنانی را که مورّخ منصف انگلیسی، توماس آرنولد درباره «هراکلیوس» و «رومیها» و «جزیه» آورده بازگو کنم تا از زبان خاورشناسی غیر مسلمان، به عدل وسانصاف مسلمین در رفتار با دشمنان توجّه شود.
وی در کتاب: «تاریخ گسترش اسلام» مینویسد:
«اکثریّتِ قشر سکنه امپراطوری رُم در قسمتهایی که در زمان این امپراطور فتح شده بود از طرفداران و دوستان اعراب بودند. این اکثریّت به هراکلیوس بعنوان اهل بدعت مینگریستند و از آن بیم داشتند که وی ممکن است برای تحمیل نظریّهها و عقیدههای منوفیزیتی خود دست به شدّت عمل و مجازات بزند. باین جهت بود که آنان با آمادگی و حتّی علاقه کامل مایل بودند فرمانروای دیگری را که تعهّد آزادی دینی بنماید، بپذیرند و حاضر بودند در مقابل رفع خطر فوری در مورد وضع دینی و استقلال ملّی خود گذشتهایی نیز بنمایند.
میشل. د. الدر ELDER اُسقف کلیسای انطاکیّه نیز در نوشتههای خود در نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی تصمیمات و نظریّههای همکیشان خود را تأیید مینمود و حتّی پس از اینکه کلیسای شرقی در حدود پنج قرن تحت حکومت اسلامی قرار داشت معتقد بود که: دست خدا در پیروزی اعراب به وضوح دیده میشود. وی پس از بررسی و تذکّر و یادآوری فشارها و مجازاتهای هراکلیوس مینویسد:
«به همین دلیل است که خدای انتقام که به تنهایی قادر است امپراطوری و سُلطه افراد فناپذیر رابه میل و ارادۀ خود تغییر دهد ... از منطقه جنوب، فرزندان اسماعیل را برانگیخت تا ما را از ظلم وبیدادِ رُمیها نجات داه آزاد کنند» [۱۳۲].
توماس آرنولد باز مینویسد:
«مناطقی از امپراطوریِ بیزانس که با سرعت بتصرّف مسلمانان درآمده بود خود را در حال استفاده کامل از آنچنان آزادی یافتند ... که برای قرنهای متمادی آن طور آزادی را بیاد نداشتند. آنان مجاز بودند که آزادانه و بدون هیچگونه مزاحمت تکالیف دینی خود را انجام داده و مراسم مذهبی خود را برپادارند ... وسعت این آزادی را که در تاریخ قرن هفتم کمنظیر بود میتوان از پیمانهایی که با شهرهای مفتوحه منعقد میشد قضاوت نموده و بدست آورد. در این قراردادها حفظ جان و مال، آزادی دین و عقیده در برابر تسلیم و پرداخت جزیه تضمین شده بود» [۱۳۳].
آرنولد درباره «جزی» چنین اظهارنظر میکند:
«جزیه، برخلاف آنچه که بعضی مایلند ما را وادارند چنین تصوّر کنیم، اصلاً بعنوان مجازات عدم پذیرش اسلام بر کسی تحمیل نمیشد [۱۳۴]، و به هیچ وجه جنبه انتقامی نداشت بلکه بر مسیحیان در ردیف غیر مسلمانان ذمّی دیگر، ساکن در قلمرو اسلام ... در مقابل تامین مالی وجانی از طرف مسلمانان وضع میگردید. موقعی که مردم حِیره جزیه خود را پرداختند. مخصوصاً یادآورد شدند که مبلغ مورد توافق را تنها به این شرط میپردازند که مسلمانان و فرمانروایان مسلمان، از مردم حیره در مقابل هرگونه فشار و تعدّی چه از طرف مسلمانان و چه از طرف غیر مسلمانان دفاع و حمایت نمایند. همچنین در قراردادهایی که بین خالد بن وَلید با اهالی بعضی شهرهای نواحی حیره منعقد شد نوشته شده است که: «اگر ما از شما محافظت نماییم جزیه قابل پرداخت باشد و در غیر این صورت قابل پرداخت نباشد...»! امپراطور بیزانس (هراکلیوس) ارتش عظیمی را برای بیرون راندن نیروهای مسلمان که خود را طبعا برای مقابله با خطر تجهیز نموده بودند آماده کرد. فرمانده عرب، أبوعُبَیدَه به اقتضای شرط مندرج در عهدنامهها به فرمانروایان شهرهای مفتوحۀ سوریّه دستور داد که تمام جزیههایی را که جمعآوری نموده بودند به صاحبان آنها پرداخت نمایند و نامهای (اعلامیّهای) به مضمون ذیل برای مردم نوشت:
«ما تمام پولی را که از شما دریافت داشتهایم به شما باز پس خواهیم داد زیرا اینک به ما خبر رسیده است که نیروهای قوی دشمن علیه ما در حال پیشروی هستند و چون شرط معاهده بین ما آن بود که ما بایستی از جان و مال شما محافظت نماییم و انجام این وظیفه اینک از امکان ما خارج است، ما تمام پولی را که از شما گرفتهایم به شما برمگردانیم ولی اگر پیروز شدیم خود را با انجام مواد و رعایت معاهده قدیم ملزم میدانیم».
براساس این اعلامیه و دستور، مبالغ هنگفتی از محلّ بیت المال باز پس داده شد و مسیحیان برای پیروزی سران اسلام و مسلمانان دعا کرده و گفتند: ان شاء الله خداوند شما را مجدّداً بر ما حکومت دهد و شما را بر رومیها پیروز گرداند زیرا اگر رومیها در چنین شرایطی بودند نه تنها هرگز چنین چیزی به ما پس نمیدادند بلکه بقیّه اموال ما را نیز ضبط میکردند و از ما میگرفتند.
همانطور که قبلاً توضیح داده شد جزیه تنها بر مردان سالم در مقابل معافیّت از خدمت نظام که در صورت مسلمان بودن میبایستی انجام دهند، وضع میگردید و کاملاً قابل توجّه است که هر فرد مسیحی که در ارتش اسلام خدمت مینمود از پرداخت جزیه معاف میگردید» [۱۳۵].
آرنولد درباره نحوه گرفتن جزیه مینویسد: «به ماموران جمعآوری «مالیات سرانه» دستور داده میشد که سختگیری نکنند و از اِعمال هرگونه فشار و ارتکاب رفتار ناشایسته و سختگیری و مجازاتهای بدنی در صورت عدم امکان پرداخت جزیه، خودداری کنند» [۱۳۶].
ثانیاً: از اهل کتاب که بگذریم، سوره توبه برخلاف آنچه نویسنده ۲۳ سال ادّعا دارد به عدالت و وفای به عهد نسبت بتپرستان سفارش میکند، بشرط آنکه پیمانشکنی نکرده سر جنگ با مسلمین نداشته باشند.
جالب توجّه است که بدانیم بهنگام نزول این سوره، هنوز قبائل بتپرست عرب در پیرامون کعبه «برهنه» طواف میکردند! و سرود جاهلیّت میخواندند! و با اینکه مدّتها از فتح مکّه و تسلّط بر آن سپری شده بود، رسول خداجآنان را از ورود به کعبه منع نمیفرمود. پس از آنکه این سوره فرستاده شد، پیامبرجعلی÷را مأمور ساخت تا آنرا بر مشرکان بخواند وهمچون پزشکی که بتدریج، بیماریِ کهنه را درمان میکند فرمود تا از آن پس ایشان رااز «طواف عریان» بازدارند. علی÷، بخشی از این سوره را بر بتپرستان تلاوت کرد و آنان را از ورود به خانه کعبه و برهنه طواف کردن منع نمود [۱۳٧]. امّا پیام این سوره شرفه در رابطه با مشرکان آن است که ایشان پیمان مسلمانان را شکسته و دشمنان مسلمین را یاری کردهاند و از این رو قرارداد صلح با آنها اعتبار خود را از دست دادهاست. در اینجا قرآن کریم استثنایی آورده که اهمیّت فراوان دارد، میفرماید:
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ عَٰهَدتُّم مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ثُمَّ لَمۡ يَنقُصُوكُمۡ شَيۡٔٗا وَلَمۡ يُظَٰهِرُواْ عَلَيۡكُمۡ أَحَدٗا فَأَتِمُّوٓاْ إِلَيۡهِمۡ عَهۡدَهُمۡ إِلَىٰ مُدَّتِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ ٤﴾[التوبة: ۴].
«مگر کسانی از مشرکان که با آنها پیمان بستهاید و سپس بر شما هیچ نقصانی وارد نیاوردهاند (کسی از شما را نکشتند) و باهیچکس بر ضدّ شما همپشتی ننمودهاند، در این صورت پیمان آنان را تا زمانی که مقرّر داشتهاند تمام کنید، که خدا متّقیان را دوست میدارد».
شبیه این مضمون در سورههای دیگر قرآن هم آمده چنانکه در سوره مدنی نساء میخوانیم: ﴿فَإِنِ ٱعۡتَزَلُوكُمۡ فَلَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سَبِيلٗا﴾[النساء: ٩۰].
«پس اگر (کافران) از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و اظهار صلح نمودند در آن صورت خدا بر ضدّ آنها برای شما راهی قرار نداده است»!.
از این گذشته، قرآن کریم در سوره توبه برای مشرکانی که پیمانشکنی نمودد چهار ماه مهلت مقرّر داشته تا اگر نخواستند در محیط قدرت وغلبۀ اسلام زندگی کنند رهسپار سرزمینی دیگر شوند و در این باره میفرماید:
﴿فَسِيحُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ﴾[التوبة: ۲].
باز درهمین سوره حُکم دیگری بمیان میآورد که نشان میدهد به رشد دینی و فرهنگی مشرکان بیشتر عنایت داشته تا به جنگ با آنان چنانکه میفرماید:
﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُۥۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡلَمُونَ ٦﴾[التوبة: ۶].
«اگر یکی از مشرکان درخواست کرد که زینهارش دهی، او را در پناه گیر تا کلام خدا را بشنود سپس وی را به امانگاهش برسان چرا که این گروه (حقایق دین را) نمیدانند».
در اینجا ممکن است پرسیده شود که: پس جنگ قرآن با مشرکان از چه رو آغاز شده و چرا ادامه یافته است؟
قرآن کریم در همین سوره (توبه) به این پرسش چنین پاسخ میدهد: ﴿أَلَا تُقَٰتِلُونَ قَوۡمٗا نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ وَهَمُّواْ بِإِخۡرَاجِ ٱلرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٍ...﴾[التوبة: ۱۳].
«چرا با گروهی نمیجنگید که پیمانهای خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند و آنان بودند که نخستینبار جنگ را با شما آغاز کردند...».
باز میگوید:
﴿لَا يَرۡقُبُونَ فِي مُؤۡمِنٍ إِلّٗا وَلَا ذِمَّةٗۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُعۡتَدُونَ ١٠﴾[التوبة: ۱۰].
«آنها درباره هیچ مؤمنی سوگند و پیمانی را رعایت نمیکنند و آنان سرکش و متجاوزند».
و نتیجه میگیرد:
﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾[التوبة: ۳۶].
«همه با مشرکان بجنگید چنانکه آنان همگی با شما میجنگند و بدانید که خدا پشتیبان متّقیان است».
این آیات با مفهوم روشن و رسای خود، نمایشگر آن است که پیامبر اسلامجو مسلمانان در معرض ستم و پیمانشکنی و پیکار دشمن قرار گرفته بودند و جز دفاع از جان و مال و دین خود راهی نمیپیمودند، بنابراین پیکار آنان از دیدگاه عقل و شرع پسندیده بود و هیچ تاریخشناسی ایشان را به ستمگری و بیانصافی و زورگویی متّهم و محکوم نتواند ساخت مگر آنکه خود، ستمگر و بیانصاف و زورگو باشد!.
﴿أَمۡ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَرَسُولُهُۥۚ بَلۡ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾[النور: ۵۰].
«آیا بیم دارند که خدا و پیامبرشان بر ایشان ستم روا دارند؟ (نه)! بلکه خود ستمگرند»!.[۱۲۵] جامع البیان، ذیل آیه ۲٩ از سورۀ توبه. [۱۲۶] در نامهای که رسول خداجبرای هِرقَل (هراکلیوس) فرستاده همین آیه کریمه را آورده است و بخوبی نشان میدهد که پیامبرجرومیانِ مهاجم را مصداق کامل و روشن این آیه شمرده است. در متن نامه مزبور چنین آمده: «مُن محمّدٍ رَسُولِ اللهِ إلی صاحِبِ الرُّوم إنی اَدعوكَ إلَی الإِسلامِ فَإِن أَسلَمتَ فَلَكَ ما لِلمُسلِمینَ وَعَلَیكَ ما عَلَیهِم. فَإِن لَم تَدخُل فِي الإِسلامِ فَأعطِ الجِزیَةَ فَإِنَّ اللهَ تَبارَكَ و َعالی یقولُ:﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٢٩﴾[التوبة: ۲٩]». مجموعة الوثائق السّیاسیّة للعهد النّبوی والخلافة الرّاشدة، چاپ قاهره، صفحه ۵۱. [۱۲٧] سوره توبه چنانکه مورّخان نوشتهاند در سال نهم هجرت نازل شد و پیامبراکرمجعلی÷رافرمان داد تا آن را در مراسم حج بر مردم بخواند. (طبقات ابن سعد، الجزء الثّانی، صفحه ۱۲۱) [۱۲۸] تاریخ گسترش اسلام، اثر توماس آرنولد، ترجمه دکتر ابوالفضل عزّتی، از انتشارات دانشگاه تهران، صفحه ۴۲. [۱۲٩] سیره ابن هشام، القسم الثّانی، صفحه ۵٩۱ و ۵٩۲. [۱۳۰] ابویوسف مینویسد: «وَإِنَّما تَجِبُ الجِزیَةُ عَلَی الرِّجالِ مِنهُم دوُنَ النِّساءِ والصِّبیانِ، عَلَی المُوسِرِ ثَمانِیَةٌ وَأَربَعُونَ دِرهَماً وعَلَی الوَسَطِ اَربَعَةٌ وعِشرونَ وعَلَی المُحتاج الحِراثِ العامِلِ بِیَدِهِ اثنا عَشَر دِرهَماً یُؤخَذُ ذلِكَ مِنهُم في کُلِّ سَنَةٍ ... ولا تُؤخَذُ الجِزیَةَ مِنَ المِسکین الَّذی یُتَصَدَّق عَلَیهِ ولا مِنَ الأَعمی لاحرفةَ له ولا عملَ ولا من ذمّی یُتَصَدَّق عَلَیهِ ولا من مُقعِدٍ ... وکذلك المُتَرَهِّبُون الَّذین في الدّیارات ... وکذلكَ اهلُ الصَّوامِع ... ولا تُؤخذ الجزیةُ مِن الشّیخ الکبیر الذي لایَستطیعُ العملَ ولا شی لَهُ وکذلك الـمغلوبُ علی عقله لایُؤخَذُ مِنه شیٌ ولیس في مواشی أهل الذِّمَّةِ من الإِبِل والبَقَرِ والغَنَمِ زکاةٌ والرِّجالُ والنِّساءُ في ذلك سَواءٌ». (الخراج، چاپ قاهره، صفحه ۱۳۱). [۱۳۱] الأموال، چاپ مصر، صفحه ۴۸. [۱۳۲] تاریخ گسترش اسلام، صفحه ۴۱. [۱۳۳] تاریخ گسترش اسلام، صفحه ۴۲. [۱۳۴] جزیه از ماده «جزاء» بمعنای کیفردادن نیست بلکه ظاهراً ازلغات دخیل شمرده میشود یعنی همان «گزیت» پارسی است که در عربی نفوذ کرده و بمعنای مالیات سرانه میآید، نظامی میگوید:
گهش خاقان خراج چین فرستد
گهش قیصر گزیت دین فرستد
کسانی که این واژه را از بنیاد، عربی انگاشته گویند: باین اعتبار آنرا نامگذاری کردهاند که جزیهدهنده را از درگیری با جنگآوران کفایت میکند «لإنَّها تَجزی عَنهُ مُعامَلَةُ الحَربِیّین». [۱۳۵] تاریخ گسترش اسلام، صفحه ۴۶ و ۴٧. [۱۳۶] تاریخ گسترش اسلام، صفحه ۴۶. [۱۳٧] تاریخ طبری، الجزء الثّالث، صفحه ۱۲۳ و سیره ابن هشام، القسم الثّانی، صفحه ۵۴۵ و عیون الأثر، الـمجلّد الثّانی، صفحه ۲۳۱.