اهمیّت هجرت
اکنون سزاوار است از اعتبار و ارزش هجرت در فرهنگ قرآن و اسلام یاد کنیم و نشان دهیم که مسلمین از پیش، برای این کار بزرگ آماده میشدند و آگاهی لازم را برای هجرت دریافت میداشتند.
قبل از هر چیز باید دانست که هجرت به مفهوم اسلامی آن، دورشدن از محیط فشار و اختناق و پانهادن در محیط باز و آزاد است، تا انسانِ خداپرست و متعهّد بتواند در پرتو آزادی، عقاید خود را آشکار سازد و به وظایف خویش عمل کند.
هجرت بمعنایی که گذشت یکی از برجستهترین تعالیمی است که قرآن مجید آن را توصیه کرده و پیامبر اسلامججامۀ عمل بر آن پوشانده است. بنابراین هجرت، قانونی ضروری و کلّی بشمار میآید نه حادثهای شخصی که اتفاقاً برای پیامبر ما و یاران او پیش آمده باشد. از این رو ملاحظه میکنیم که قرآن مجید هجرت را ویژه مسلمین عصر پیامبرجنشمرده و در برخی از سورههای خود مثلاً از هجرت ابراهیم÷یاد میکند [۲۰]و نیز از هجرت موسی÷و قومش از مصر بسوی فلسطین مکرّر سخن به میان میآورد.
پیش از هجرتِ پیامبر اسلامجو یارانش به مدینه، مسلمین بارها بوسیله آیات قرآن به این حرکت نیکفرجام تشویق شده بودند چنانکه در سوره مکّیِ عنکبوت میخوانیم:
﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِي وَٰسِعَةٞ فَإِيَّٰيَ فَٱعۡبُدُونِ ٥٦﴾[العنکبوت: ۵۶].
مفهوم آیه شریفه این است که: ای بندگان من که به خدا و فرستادگانش ایمان آوردهاید همانا زمین من پهناور است پس، به سرزمینی دیگر رهسپار شوید تا در آنجا بتوانید تنها مرا بندگی کنید.
باز قرآن کریم در سوره مکّی زُمَر میفرماید:
﴿قُلۡ يَٰعِبَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٞۗ وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌ...﴾[الزمر: ۱۰].
در اینجا نیز پیام الهی اینست که: «بگو: ای بندگان من که ایمان آوردهاید از نافرمانی خداوندگارتان پرهیز کنید، برای کسانیکه در این دنیا نیکی کردهاند پاداش نیکی خواهد بود و زمین خدا (برای اینکه آزادانه به نیکوکاری بپردازید) فراخ و پهناور است...».
همچنین در سوره مبارکه نحل میخوانیم:
﴿وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗۖ وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُ...﴾[النحل: ۴۱].
«کسانیکه برای خدا هجرت کردند -پس از آنکه ستم دیدند- همانا جایگاهی نیکو در دنیا به آنان دهیم و پاداش آخرتشان بزرگتر است...».
مفاد این آیات کریمه -که در سورههای مدنی نیز ادامه یافته- مسلمانان را به حرکت از محیط پراختناق و آکنده از فشار مکّه، تشویق میکرد و به آنها امید میبخشید که علاوه بر پاداش عالی آخرت، در همین زندگی از آیندهای بهتر و محیطی آسودهتر و قدرتی بیشتر برخوردار خواهند شد چنانکه در سوره مدنی نساء نیز آمده است:
﴿وَمَن يُهَاجِرۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يَجِدۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا كَثِيرٗا وَسَعَةٗ...﴾[النساء: ۱۰۰].
«کسی که در راه خدا هجرت کند، در زمین (پهناور خدا) جولانگاه بسیار و گشایشی از تنگناها خواهد یافت...».
آزادی و سپس تلاش در راه آرمانهای مقدّس، از بزرگترین نعمتهایی است که هجرت با خود بهمراه داشته و اسباب پیروزی مسلمین را به تایید خدا فراهم آورده است.
مسلمانان، باایمان به این تعالیم هجرت کردند بنابراین میدانستند که چه میکنند و امیدوار بودند که به قدرت و شکوه میرسند بویژه که در سورههای گوناگونِ مکّی از پشتیبانی خداوند و پیروزی نهایی آنها سخن رفته بود چنانکه در سوره صافّات آمده است:
﴿وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ١٧٣﴾[الصافات: ۱٧۳].
«همانا، سپاه ما بیتردید پیروزند».
و نیز در سوره روم میخوانیم:
﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[الروم: ۴٧].
«یاری مؤمنان حقّی بود که ما برعهده گرفتیم».
و همچنین در سوره مؤمن آمده است:
﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ ٥١﴾[المؤمن: ۵۱].
«ما فرستادگان خود و مؤمنان را در زندگانی دنیا و روزیکه گواهان قیام کنند (یعنی روز رستاخیر) یاری میکنیم».
و بالاخره در سوره مکّی قمر میخوانیم:
﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ ٤٥﴾[القمر: ۴۵].
«این گروه (کافران) بزودی شکست میخورند و پشت خواهند کرد».
آری، هجرت مسلمین با چنین امیدی همراه بود و البتّه امید مقدّس و درستی هم بود که به تحقّق پیوست.
هجرت نه تنها درمیان مسلمانان بلکه در بین اقوام دیگر نیز منشا قدرت و مایه پیشروی شده است مثلاً در مشرق زمین، آریاییها قومی مهاجر بودند که به پدیدآوردن حکومت و تمدّن ایرانی نائل آمدند و یا در قرون اخیر، مهاجرانی که از اروپا بسوی امریکا حرکت کردند تمدّن وسیع و تازهای درمیان نهادند جز آنکه هجرت اسلامی، بلحاظ هدف از این قبیل مهاجرتها ممتاز بوده است. بنابر تعلیم اسلام، برای مالاندوزی و سُلطهجویی نبایدهجرت کرد بلکه برای خدا یعنی اقامه آئین و اشاعه شریعت وی باید حرکت نمود هرچند ممکن است ثروت و دولت نیز در پی حرکت مزبور بیاید ولی نظر اصلی و هدف نهایی برای مهاجرِ مسلمان، جلب رضای خدا شمرده میشود. بدین صورت اسلام، هدف هجرت را از «چپاول اقوام و تسلّط بر سرزمینها» به اهداف معنوی برگرداند چنانکه رسول خداجفرمود:
«إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّةِ (بِالنِّیاتِ)، وَإِنَّمَا لاِمْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ، وَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوِ امْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا، فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ» [۲۱].
یعنی: «جز این نیست که اعمال وابسته به نیّت است و هر کس متناسب با آنچه نیّت کرده نصیب دارد. بنابراین کسی که بسوی خدا و رسولش هجرت کند البتّه هجرت او بسوی خدا و رسولش محسوب میشود و کسی که به خاطر (مال) دنیا یا برای زنی که با وی ازدواج کند راه هجرت در یپش گیرد در این صورت هجرت وی بسوی آن مال و زن بشمار میآید»!.
پس مسلمانان، امید وصول به آسایش و قدرت و پیروزی داشتند ولی آنرا برای خدا و اجرای فرمانهای او میخواستند چنانکه قرآن کریم پیش از آنکه مهاجرانِ صدر اسلام به قدرت برسند، آینده ایشان را بدینگونه یپشبینی و توصیف میکند:
﴿ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ... ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٤١﴾[الحج: ۴۰-۴۱].
«آنانکه از خانههای خویش بنا حق -جز آنکه میگفتند صاحب اختیار ما فقط خدا است- بیرون رانده شدند... همان کسانی که در زمین به ایشان امکان و استقرار دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و دیگران را به کار پسندیده فرمان میدهند و از زشتکاری بازمیدارند و سرانجامِ همه کارها از آنِ خدا است».
نه تنها هجرت اسلامی بلکه جهاد اسلامی نیز برای خدا و در راه اهداف معنوی (مانند: جهاد آزادیبخش، دفاع از حیثیّت دینی، دفاع از جان و مال مسلمانان...) بوده است و بمحض آنکه رنگ دنیوی بخود بگیرد و نیّت سُلطهجویی و قدرتطلبی در آن نفوذ کند از صورت حقیقی خود که نوعی عبادت بشمار میآید بیرون میرود و از اسلام جدا میشود و مقتولین جنگ، عنوان «شهید» را از دست میدهند ... چنانکه شرح آن خواهد آمد.
پیش از آنکه پیامبر بزرگ اسلامجبه یثرب هجرت کند دو گروه از مسلمانان را از مکّه به «حبشه» فرستاد و نتیجه اینکار، موفقیّتآمیز و مثبت بود. بنابراین، هجرت، علاوه بر آنکه بلحاظ فرهنگی درمیان مسلمین تبلیغ شد در مرحله عمل نیز چهره موفّق خود را نشان داد و به هیچ وجه فرار ناگهانی وگریز دفعی و بیمقدّمه بشمار نمیآید. بعلاوه، پیامبر بزرگوارجبتدریج مقدّمات هجرت مسلمانان را به مدینه بصورت دیگری نیز فراهم میساخت یعنی اهالی آن شهر را که برای دیدار کعبه به مکّه میآمدند به اسلام فرا میخواند و از آنها در دفاع از اسلام و مسلمین پیمان میگرفت [۲۲]بطوری که پیامبرجچون به مدینه هجرت کرد شهر مزبور کاملاً آماده استقبال از او بود و -همانگونه که در بخش دوم از این کتاب آوردیم- به قول طبری:
«فَلَم تَبقَ دارٌ مِن دُورِ الأَنصارِ إِلاّ وفیها ذِکرٌ مِن رَسولِ اللهِ»!.
«هیچ خانهای از خانههای انصار نماند مگر آنکه در آنجا از رسول خداجسخن میرفت».
پس مسلمانان، آهستهآهسته رهسپار مدینه شدند و مورد پذیرایی گرم و محبّتآمیز مدنیها قرار گرفتند، قرآن کریم از این استقبال برادرانه و فداکارانه بدین صورت یاد میکند:
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ...﴾[الحشر: ٩].
«آنانکه پیش از مهاجران در سرای هجرت و ایمان جای گرفتهاند و کسانی را که بسوی ایشان هجرت کردند دوست میدارند واز آنچه به مهاجران داده شود در دلهای خود رشکی نمییابند و آنها را بر خود -هر چند نیازمند باشند- مقدّم میدارند...».
آنگاه نوبت به هجرت پیامبرجرسید. این هجرت یکی از پاکترین و زیباترین حرکتهایی است که تاریخ به خود دیده زیرا پیامبر اسلامجبرعکس بسیاری از رهبران، به محض احساس خطر، پیش از پیروانش از دام بلا نگریخت و آنها را درمیان مشکلات و سختیها رها نکرد بلکه پس از حرکت مهاجران به مدینه تصمیم به هجرت گرفت چنانکه ابن سعد در طبقات مینویسد:
«فَلَم یَبقَ بِمَکَّةَ مِنهُم إِلاّ رَسولُ اللهِجوأَبوبَکر وَعَلِیٌّ أَو مَفتُونٌ مَحبُوسٌ أَو مَریضٌ أَو ضَعیفٌ عَنِ الخُرُوج» [۲۳].
بعلاوه، برخلاف بسیاری از رهبران، اموالی را که به رسم امانت نزد وی سپرده بودند غنیمت نشمرد و به همراه خود نبرد بلکه علی÷را درمکّه گذاشت تا سپردههای مردم را بدانان باز گرداند در حالی که همه آن مردم از پیروان وی نبودند.
ابن هشام در سیره معروف خود و طبری در تاریخش مینویسند:
«أَمّا عَلِیٌّ: فَإِنَّ رَسولَ اللهجفیما بَلَغَنی أَخبَرَهُ بِخُرُوجِهِ وَأَمَرَهُ أَن یَتَخَلَّفَ بَعدَهُ بِمَکَّةَ حتّی یُؤَدِّیَ عَن رَسولِ اللهجالوَدائِعَ الَّتی کانَت عِندَهُ لِلنّاسِ. وَکانَ رَسولُ اللهجلَیسَ بِمَکَّةَ أَحَدٌ عِندَهُ شَیءٌ یُخشی عَلَیهِ إِلاّ وَضَعَهُ عِندَهُ، لِـما یُعلَمُ مِن صِدقِهِ وأَمانَتِهِ» [۲۴].
یعنی: «امّا علی÷بنابر آنچه به ما رسیده، پیامبرجاو را درباره خروج خود از مکّه آگاه کرد و دستور داد که پس از وی در مکّه بازماند تا سپردههای مردم را که نزد پیامبر بود از طرف او بدانها بپردازد. و در مکّه هیچکس نبود که مالی نزد خود داشته و بر آن بیمناک باشد مگر که آنرا نزد رسول خداجمینهاد از آنرو که راستی و امانتداری وی بر همه معلوم بود» [۲۵].
آنگاه پیامبر به اتّفاق ابوبکر رهسپار مدینه شد و چون دشمنان در تعقیب او برآمدند در غار ثور پنهان گشت و بگزارش قرآن کریم در همان لحظه که دشمن بکنار غار رسیده بود به یار سفرش با دلی استوار گفت:
﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾[التوبة: ۴۰].
«اندوه مخور که خدا پشتیبان ما است».
و خدا نیز بصورت اعجازآمیزی [۲۶]پیامبر خود و یار غار او را از گزند دشمن محفوظ داشت تا به شهر مدینه پای نهادند.
بنابرآنچه گفته شد هجرت، قانونی کلّی و خردپذیر است چرا که در محیط اختناق و فشار اگر کسی از وابستگیهای مادّیِ خویش صرفنظر نکند و راه هجرت را در پیش نگیرد، ناچار باید سکوت و خاموشی پیشه گیرد و در برابر مخالفان خود دم بر نیاورد مبادا مورد آزار یا حبس و کشتار قرار گیرد، چنین کسی در حقیقت راضی شده تا در محیط مزبور بپوسد و از میان برود و اثری از افکار و اهداف عالی او باقی نماند.
و یا آنکه باید شیوه منافقان پیش گیرد و با قدرت باطل از در سازش درآید و بدین صورت شاهد قربانی عقاید و آرمانهای مقدّس خود باشد.
پس هجرت تنها راهی است که مایه بقاء و پایداری حق میشود [۲٧]و چه بسا مهاجران حقطلب بتوانند از خارج، با زورگویی و ستمگری جبّاران بهتر مقابله کنند و محیط بسته را بتدریج باز نمایند و بر آن غالب شوند چنانکه پیامبر اسلامجهمینراه را به زیباترین صورت پیمود.
مسلمانان نیز با آگاهی از اهمیّت این حرکت که مایه جدایی حقّ از باطل و غلبه بر آن شد هجرت را بعنوان مبدا تاریخ اسلامی برگزیدند و با این حسن انتخاب، قانون پر اهمیّت هجرت را همواره درمعرض نظر و فرار راه مصلحان و انقلابیّون عالم قرار دادند تا با سرمشق از پیامبر بزرگ اسلامجراه پیروزی بر دشمنان آزادی و عدالت را بسپرند.
اینک ملاحظه کنید که سیرهنویس تازه با چه تعبیر موهنی از هجرت پیامبر اسلامجیادمیکند ومیکوشد تا کار بزرگ او و پیروانش را کوچک و بی اهمیّت جلوه دهد!.
مینویسد: «کوچکردن از ناحیهای به ناحیه دیگر از امور متداول أعرابست که مهمترین آنها مهاجرت اقوام جنوبی شبهجزیره عربستان است به شمال پس از شکستن سدّ مآرب(!!)
کوچکردن محمّد و یارانش از مکّه به یثرب حادثهای بود کوچک و بیاهمیّت(!!) شامل عدّهای بسیار کم.
گریزی بد از بدرفتاری مشرکان قریش، ولی همین مهاجرت ظاهراً بیاهمیت مصدر تحوّل بزرگی بشمار میرود تحوّلی که در ظرف ده سال انجام گرفت ... .
گاهی حوادث کوچک پشت سر هم قرار میگیرد و به حادثه بزرگی منتهی میشود. نمونههای بسیاری در تاریخ تحوّلات بشری از این قبیل دیده میشود: انقلاب بزرگ فرانسه، انقلاب روسیه، هجوم مغولان به ایران(!!)». [صفحه ۱۲۵-۱۲۶]
آیا کوچکردن قبائل یمنی به شمال که بر اثر شکستن «سدّ مآرب» و سرازیرشدن سیلی ویرانگر [۲۸]رخ داد باهجرت هدفدار و هنرمندانه پیامبر و یارانش قابل قیاس است؟ هجرتی که از مدّتها پیشزمینههای فکری و ایمانی آن فراهم آمده و با وعدههای خدا -مبنی بر پیروزی مهاجران- قرین شده بود؟ هجرتی که به اعتراف نویسنده ۲۳ سال: «مصدر تحوّل بزرگی بشمار میرود»؟ آیا چنین هجرتی آنگونه که سیرهنویس ادّعا میکند: «حادثهای کوچک و بیاهمیّت» بود؟!.
حقیقت این است که آدمی چون نفسی حقیر داشت و روح او از قدرت و زیبایی بهرهور نبود، در برابر حوادث با شکوه احساس عظمت نمیکند و زیباییهای معنوی و لطائف امور را چنانکه شایسته است درنمییابدبویژه کسانیکه با ارواح انبیاء÷سنخیّت و تناسبی ندارند، کمال و زیبایی را در حرکات و نهضتهای پیامبران نمیبینند و همچون نویسنده ۲۳ سال، هجرت پیامبر اسلام را با مقدّمه «هجوم مغولان به ایران» در یک ترازو مینهند!.
بقول حافظ:
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد؟
چراغ مرده کجا، شمع آفتاب کجا؟
این درست است که گاهی در تاریخ، رویدادهای کور و جزئی پیش آمده و بر رویهم حادثۀ بزرگی را ساخته است ولی مقایسه این رویدادها با هجرت رسول خداجو پیامدهای آن، قیاسی معالفارق شمرده میشود چرا که حوادث مزبور گام به گام از روی بصیرت و تدبیر پیش رفته و حتّی از آغاز کار، پیروزی نهایی پیامبر بروشنی پیشگویی شده است.
پیامبر اسلام و مسلمین که جای خود داشتند، ابوجهل و ابولهب و همفکرانشان هم میدانستند که هجرت محمّدیجکلید فتح را بدست او میدهد و برای آنها بسیار خطرناک تمام میشود! و بر سر این موضوع در شورای دارُ النَّدوَة با یکدیگر کاملاً به توافق رسیدند و ازهمین رو تصمیم گرفتند عدّهای را برگزینند تا شبانه به خانه پیامبر ریخته و او را از پای درآورند ولی خدا مکر آنان را تباه ساخت.
محمّد بن سعد در طبقات مینویسد:
«لَمّا رَأَی المُشرِکونَ أَصحابَ رَسولِ اللهج-قَدحَمَلُوا الذُّرارِیَ والأَطفالَ إِلی الأَوسِ وَالخَزرَجِ عَرَفُوا أَنَّها دارُ مَنعَةٍ وَقَومٍ أَهلِ حَلقَةٍ وبَأسٍ فَخافُوا خُرُوجَ رَسولِ اللهجفَاجتَمَعُوا في دارِ النَّدوَةِ ولَم یَتَخَلَّف أَحَدٌ مِن أَهلِ الرَّأیِ وَالحِجی مِنهُم لِیَتَشاوَرُوا في أَمرِهِ ...» [۲٩].
یعنی: «چون مشرکان دیدند که یاران پیامبرجفرزندان و کودکان خود را به (دیار) اوس و خزرج میبرند دانستند آنجا سرایی است که تعرّض ایشان را دفع میکند و منزلگاه کسانی است که مرد میدان کارزارند، بدین سبب از بیرون رفتن پیامبرجبه هراس افتادند و در دارالنّدوه (که محلّ مشورت آنان بود) گرد آمدند و کسی از صاحبنظران و خردمندان ایشان از حضور در این مجلس تخلّف نکرد، تا آنکه در کار پیامبر به رایزنی با یکدیگر بپردازند ...».
دنباله این مشورت را از قول ابن هشام و طبری چنین میخوانیم:
«قالَ قائِلَ مِنهُم: نُخرِجُهُ مِن بَینِ أَظهُرِنا فَنَنفِیَهُ مِن بِلادِنا [۳۰]فَإِذا أَخرَجَ [۳۱]عَنّا فَوَاللهِ ما نُبالی أَینَ ذَهَبَ وَلا حَیثُ وََقعَ إِذا غابَ عَنّا وَفَرَغنا مِنهُ! فَأَصلَحنا أَمرَنا وأُلفَتَنا کَما کانَت.
فَقالَ الشَّیخُ النَّجدِیُّ: لاوَاللهِ [۳۲]! ما هذا لَکُم بِرَأیٍ،أَلَم تَرَوا حُسنَ حَدیثِهِ وَحَلاوَةَ مَنطِقِهِ وغَلَبَتهُ عَلی قُلوبِ الرِّجالِ بِما یَأتی به؟ وَاللهِ لَو فَعَلتُم ذلِكَ ما أَمِنتُم [۳۳]أَن یَحِلَّ عَلی حَیٍّ مِنَ العَرَبِ فَیَغلِبَ عَلَیهِم بِذلِكَ مِن قَولِهِ وحَدیثِهِ حَتّی یُتابِعُوهُ عَلَیهِ ثُمَّ یَسیرُبِهِم إِلَیکُم حَتّی یَطَأَکُم في بِلادِکم [۳۴]فَیَأخُذَکُم أَمرَکُم من أَیدِیکُم ثُمَّ یَفعَلُ بِکُم ما أَرادَ! دَبِّروُا [۳۵]فیهِ رَأیاً غَیرَ هذا» [۳۶].
یعنی: «یکی از ایشان گفت: محمّد را از میان خود میرانیم و او را از دیارمان دور میکنیم ودیگر ما را باک نیست که به کجا میرود و در چه سرزمینی میافتد! همینکه از نظر ما پنهان ماند و از کار او بیاسودیم (ما را کافی است)! آنگاه به اصلاح امر خود میپردازیم و الفت دیرینه ما چنانکه بود، برقرار میماند.
شیخی نجدی [۳٧]که در آن مجلس حضور داشت گفت: نه به خدا این رای درست نیست آیا حُسن سخن و شیرینی گفتارش را نمیبینید؟ آیا درنمییابید که با آنچه آورده بر دلهای مردم چیره شده است! به خدا سوگند اگر او را از مکّه برانید خاطرآسوده مدارید که بر جماعتی از عرب فرود آید و با گفتارش بر آنها تسلّط یابد تا آنکه او را پیروی کنند آنگاه همه را به سراغ شما آورد و در سرزمین خودتان لگدمالتان کند! و کار شما را از دستتان بدر آورد و سپس آنچه میخواهد با شما بکند. درباره او نقشه دیگری بیاندیشید».
طبری در تفسیرش (ذیل آیه ۳۰ از سوره انفال) همین ماجرا را بازگو کرده و در پی آن از قول عبدالله بن عبّاس مینویسد که: «قالُوا صَدَقَ وَاللهِ فَانظُروُا رَأیاً غَیرَ هذا». همه اهل مجلس گفتند: به خدا این شیخ راست میگوید، رای دیگری جز این را در نظر گیرید. آنگاه مصمّم شدند تا پیامبرجرا به قتل رسانند.
پس، اهمیّت هجرت در آن روزگار بر دوست و دشمن پنهان نمانده بود چنانکه امروز بر نظّارهگران تاریخ پوشیده نیست. بنابراین، مایه شگفتی است که سیرهنگار تازه چگونه به خود اجازه داده تا چنین رویداد سرنوشتسازی را در ردیف یکی از مقدّمات بیاهمیّت در یورش مغول و یا در انقلاب فرانسه و روسیّه بشمار آورد!.
در واقع، نویسنده خوشانصاف! ادّعائی نموده که نه با نظر پیامبر موافقت دارد و نه با رأی آن شیخ نابکار! نه مورّخی در گذشته بدان گراییده و نه محقّقی در این روزگار آنرا میپذیرد، گویا شدّت دلبستگی به ابتکار، آن جناب را به خیالپردازی و ابتذال کشیده است.
کاش اینگونه نوآوران! بجای «خود بزرگبینی»، اندکی از «تحقیق متواضعانه» بهره میگرفتند و بویژه در سخن گفتن از مقام والای خاتم پیامبرانج، گفتار سعدی را آویزه گوش قرار میدادند که گفت: «باندازهی بود باید نمود»!.
أما درباره عدّه مهاجران که نویسنده آنها را اندک میشمارد باید توجّه داشت که اهمیّت هجرت بلحاظ استقرار جامعه توحیدی و گامنهادن درمحیط آزاد برای تبلیغ ودعوت بود که خود مایه جلب گروهی از قبائل عرب شد و بر عدّه مهاجران مکّه و مسلمانان مدینه افزود و اهرم قدرت را بسوی آنان متمایل کرد و در چنین حرکتهای تاریخسازی، مبنای اهمیّت را بر کمیّت و ارقام نمینهند بلکه بر کیفیّت و احوال نیز استوار میدارند که در همه جا: «سیاهی لشکر نیاید بکار ...» و بقول قرآن کریم:
كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۲۴٩].
«چه بسا گروهی اندک که به اذن خدا بر گروهی بسیار پیروز شدند».
و خود سیرهنویس هم به قدرت و کارایی مسلمانان پس از هجرت اعتراف نموده و در این باره مینویسد: «جماعت قلیلی که گاهی مخفیانه، گاهی آشکار، گاهی بعنوان فرار و گاهی بعنوان سیر وسیاحت مکّه را ترک کرده و به محمّد ملحق شدند، پس از ده سال(!!) مکّه را فتح کردند، تمام مخالفان خود را بزانو درآوردند، خدایان آنها را درهم شکستند و اساس تولیت کعبه را که با قریش بود و مصدر عزّت و تشخُّص و تنعّمسران آنها بود از بیخ و بن برکندند...». [صفحه ۱۲۵].
البتّه این سخن را باید اصلاح کرد و بر آن افزود که: فاتحان مکّه همان مهاجرانی نبودند که پس از هجرت پیامبر بدو ملحق شدند زیرا چنانکه پیش ازاین گذشت عمده مهاجران، قبل از رسول خداجبه مدینه پیوسته بودند.
فاتحان مکّه علاوه بر مهاجران مکّی و انصار مدنی، قبائل اَسلَم، غِفار، مُزَینَۀ، جُهَینَه، أَشجَع، بَنیسُلَیم بودند [۳۸]که در رمضان سال هشتم هجری (نه ده سال پس از هجرت) بدین فتح شکوهمند تقریباً بدون جنگ و خونریزی نائل آمدند و بجای آنکه دشمنان را از دم تیغ بگذارند، بفرمان رسول خداجعفوعمومی را به آنان ابلاغ کردند زیرا دیدند پیامبر ارجمندشان در برابر دشمنِ کینهتوزی که حتّی پس از هجرت هم او را آسوده نگذاشت با کمال بزرگواری فرمود: «فَإِنّی أَقولُ لَکُم کَما قالَ أَخي یُوسُفُ: لا تَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ» [۳٩].
یعنی، «من همان سخنی را به شما میگویم که یوسف÷به برادرانش گفت: امروز سرزنشی بر شما نیست...».
بدینسان، مسلمانان قدرت را با رحمت درآمیختند و علاوه بر فتح مکّه، دلهای مردم مکّه را نیز فتح کردند.
[۲۰] به سوره عنکبوت آیه ۲۶ و سوره ابراهیم آیه ۳٧ نگاه کنید. [۲۱] صحیح بخاری، جز اوّل، صفحه ۱ و مسند طیالسی، چاپ لبنان، صفحه ٩، و مسند احمد بن حنبل، جزء اوّل، صفحه ۲۵. [۲۲] به بخش دوّم از همین کتاب، صفحه ۱۲٧ و ۱۲۸ و نیز به تاریخ طبری، جزء ثانی، صفحه ۳۶۶ نگاه کنید. [۲۳] یعنی: «در مکّه از مسلمانان جز رسول خداجو ابوبکر و علی و برخی که محبوس یا بیمار یا ناتوان از سفر بودند کسی باقی نماند». [۲۴] السّیرة النبویّة، القسم الأوّل، صفحه ۴۸۵ و تاریخ الطبری، الجزء الثّانی، صفحه ۳٧۸. در تاریخ طبری، عبارت اخیر بدین صورت آمده است: «... إلاّ وَضَعَهُ عِندَ رَسولِ اللهجِ لـِما یُعرَفُ مِن صِدقِهِ وأَمانَتِهِ». [۲۵] بنابرآنچه طبری در تاریخ آورده، علی÷سه شبانهروز در مکّه ماند و سپردههای مردم را بدانها برگرداند و سپس به پیامبرجپیوست (تاریخ الطّبری، الجزء الثّانی، صفحه ۳۸۲). [۲۶] به پاورقی صفحه ۱۳٧ از بخش دوّم همین کتاب نگاه کنید. [۲٧] به قول سعدی شیراز:
سعد یا حبّ وطن گرچه حدیثی است صحیح
نتوان مرد بخواری که من اینجا زادم!
گویی این بیتِ سعدی، شعر منسوبِ به امیرالمؤمنین علی÷را ترجمه نموده که فرموده است:
فَمَوتُ الفَتی خَیرٌ لَهُ مِن مَقامِهِ
بِدارٍ هَوانٍ بَینَ واشٍ وحاسِدِ
[۲۸] از این سیل مهیب در قرآن کریم یاد شده است و در آیه ۱۶ از سوره سباء میخوانیم: ﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ سَيۡلَ ٱلۡعَرِمِ...﴾[سبأ: ۱۶]. [۲٩] الطّبقات الکبری، الجزء الأول، صفحه ۱۵۳. [۳۰] در تاریخ طبری «بلدنا» آمده است [۳۱] طبری «خرج» ضبط کرده. [۳۲] در طبری «والله» نقل شده است. [۳۳] در طبری «ما أمنت» گزارش شده. [۳۴] در طبری «في بلادکم» حذف شده است. [۳۵] طبری «أدیروا» ضبط کرده است. [۳۶] السّیرة النّبویّة، اثر ابن هشام، القسم الأوّل، صفحه ۴۸۲ و تاریخ الطّبری، الجزء الثانی، صفحه ۳٧۱. [۳٧] این شیخ (پیرمرد) را مورّخان ما، شیطانی آدمنما! شمردهاند و بهتر آن است که او را آدمی شیطان صفت بشمار آوریم. [۳۸] عدد مسلمانانی را که رهسپار فتح مکّه شدند بالغ بر ده هزار نفر ضبط کردهاند به «سیرة ابن هشام، القسم الثانی، صفحه ۴۰۰» نگاه کنید. [۳٩] تاریخ الیعقوبی، الـمجلّد الثّانی، صفحۀ ۶ و عیون الأثر، الـمجلّد الثّانی، صفحه ۱۶۸.