خیانت در گزارش تاریخ - جلد سوم

حرفۀ پیامبر

حرفۀ پیامبر

می‌نویسد: «خود حضرت کار نمی‌کرد(!!) و از هدیّه و تعارف مهاجر و انصار، بخور و نمیری داشت. دچار سختی معیشت بود بطوریکه احیاناً سر بی‌شام بر زمین می‌گذاشت و گاهی با خوردن چند خرما سدّ جوع می‌کرد [۱۵۸]...»!.

من هنگامی که این سخنان را خواندم در نظرم مجسّم شد که کسی ادّعا کند: «فلان رئیس جمهور با آن همه اشتغالات، اساساً شغلی ندارد! یا فلان قاضی که همواره به حلّ و فصل امور می‌پردازد، بیکار است! یا فلان معلّم که هر روز مشغول تدریس است، کار نمی‌کند! یا فلان رئیس دارایی که دائماً دست اندرکار امور مالی است، حرفه‌ای ندارد! سپس ملاحظه کردم نویسنده ۲۳ سال درباره شخصیّتی می‌نویسد: «حضرت کار نمی‌کرد»! که رهبری دینی و مقام آموزگاری و فرماندهی سیاسی و منصب قضائی و مسئولیّت نظامی و مدیریّت مالی در جامعه مسلمانان را با هم برعهده داشت! آری، این اندیشه بنظرم رسید و از گیجی برخی سیره‌نویسانِ تازه‌کار خنده‌ام گرفت!.

باز هم بر اندیشه‌ام گذشت که اگر از خود این سناتور عهد عتیق! می‌پرسیدند: آیا شما شاغل هستید یا بیکار؟ با آنکه در دوران سناتوری جز سخنان پای منقل! هنری بخرج نداده، بی‌شک خود را بیکار قلمداد نمی‌کرد. امّا همین نویسنده باانصاف و دور از تعصّب!! کسی را بیکار می‌شمرد که تاریخ بشریّت را تکان داده و با تعالیم و قیام خود بزرگ‌ترین انقلاب‌های جهان را پدید آورده است. «فَدَعِ الغُرابَ وَطَعنَهُ طاوُوساً»! بیچاره کلاغ، طعن طاووس زند!.

آری، پیامبراسلامجدر برابر آن همه خدمات ارزندۀ خود از کسی مزدی نمی‌خواست (و این مایه افتخار مسلمین شمرده می‌شود) چنانکه در قرآن مجید می‌خوانیم:

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦[ص: ۸۶].

«ای پیامبر بگو که من بر رسالت خود، هیچ مزدی از شما نمی‌خواهم و من از کسانی نیستم که ادّعائی را بر خود بندند».

باز می‌فرماید:

﴿قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰلَمِينَ[الأنعام: ٩۰].

«بگو که من بر رسالت خود، هیچ مزدی از شما نمی‌خواهم، این قرآن (که به من وحی شده) جز اندرزی برای جهانیان نیست».

پس کار پیامبر بمراتب شریفتر و والاتر و مهم‌تر از برترین مزدوران عالم بود که بزرگ‌ترین خدمات را بدون مزد و پاداش انجام می‌داد ولی نه آنکه چون مزدی نمی‌گرفت همواره از هدایای این و آن زندگی می‌کرد! این دروغ واضحی است که آثار تاریخی آنرا رد می‌کند.

رسول خداجدر دوران مکّه به کار بازرگانی می‌پرداخت و از این راه اموالی فراهم آورده بود بطوریکه در سوره مکّی ضحی می‌خوانیم:

﴿وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨[الضحی: ٧].

«خداوند ترا فقیر یافت و بی‌نیازت کرد».

چون به مدینه هجرت نمود چند راس گوسپند خریده و از آنها و نیز از شتر خود بهره می‌جست [۱۵٩](چنانکه صحرانشینان عرب غالباً از همینراه ارتزاق می‌کردند) و لذا از ابوسعید خُدری رسیده که گفت:

«کانَ رَسولُ اللهِجِ یَعلِفُ النّاضِحَ ویَعقِلُ البَعیرَ ویَقِمُ البَیتَ ویَحلِبُ الشّاةَ ویَخصِفُ النَّعلَ ویَرقَعُ الثَّوبَ ویَأکُلُ مَعَ خادِمِهِ ویَطحَنُ عَنهُ إِذا أَعیا ویَشتَری الشَّیءَ مِنَ السّوقِ وَلا یَمنَعُهُ الحَیاءُ أَن یَعلَقَهُ بِیَدِهِ أَو یَجعَلَهُ في طَرَفِ ثَوبِهِ ویَنقَلِبَ إِلی أَهلِهِ...». [۱۶۰]

یعنی: «رسول خداجشتر را علف می‌داد و پای آنرا می‌بست و خانه را جاروب می‌کرد و گوسفند را می‌دوشید و پای‌افزار را می‌دوخت و جامه را وصل می‌زد و با خدمتکارش غذا می‌خورد و چون او خسته می‌شد، آرد کردن گندم را خود بعهده می‌گرفت و کالا را از بازار می‌خرید و شرم او را بازنمی‌داشت از اینکه کالا را بر دست خود بیاویزد و یا آنرا در گوشه لباسش نهد و بسوی خانواده خویش حمل کند...».

آری، پیامبراز دوستانش هدیّه را می‌پذیرفت ولی هدایای ایشان را جبران می‌نمود چنانکه از عائشه رسیده که گفت:

«کانَ رَسولُ اللهجیَقبَلُ الهَدِیَّةَ ویُثِیبُ عَلَیها» [۱۶۱].

یعنی: «رسول خداجهدیّه را قبول می‌کرد و در برابرآن، هدیّه می‌داد».

با وجود اینها پیامبر اکرمجدر کمال قناعت زندگانی را می‌گذرانید و می‌گفت:

«مالی وَلِلدُّنیا إنَّما أَنا وَالدُّنیا بِمَنزلَةِ رَجُلٍ نَزَلَ تَحتَ شَجَرَةٍ فَقالَ في أَصلِها حَتّی إِذا فأءَ الفَیءُ ارتَحَلَ فَلَم یَرجِع إِلَیها أَبداً» [۱۶۲].

یعنی: «مرا با دنیا چه کار؟! وضع من در دنیا مانند مردی رهگذر است که زیر درختی فرود آید و پیش از ظهر چند لحظه در زیر شاخه‌های درخت بخوابد، سپس همینکه نیمروز آید وسایه برگردد از آن جایگاه کوچ کند و هیچگاه بسوی آن درخت بازنگردد»!.

از همین رو بیشتر اوقات گرسنه بسر می‌برد و غذای خود و خانواده‌اش اغلب آب و خرما بود! چنانکه عُروه بن زُبَیر از خاله‌اش عائشه گزارش کرده است که گفت:

«کانَ یَمُرُّبِنا هِلالٌ وَهِلالٌ وَما یُوقَدُ في بَیتٍ مِن بُیُوتِ رَسولِ اللهجنارٌ! قالَ قُلتُ: یا خالَةُ فَعَلی أَیِّ شَیءٍ کُنتُم تَعیشُون؟ قالَت: عَلَی الأَسوَدَینِ: التَّمرِ والـماءِ» [۱۶۳]!.

یعنی: «بر ما ماهها می‌گذشت و در هیچیک از حجره‌های پیامبر آتشی (برای پخت و پز) روشن نمی‌شد! عُروه گفت از عائشه پرسیدم: ای خاله، پس با چه غذائی زندگی می‌کردید؟ پاسخ داد: با خرما و آب»!.

و این خرما را نیز رسول خداجیکباره می‌خرید تا خانواده‌اش برای یکسال غذا داشته باشند چنانکه از عُمَر گزارش شده که گفت:

«أَنَّ النَّبِیَّجکانَ یَبیعُ نَخلَ بَنِی النَّضیرِ ویَحبِسُ لِأَهلِهِ قُوتَ سَنَتِهِم» [۱۶۴].

یعنی: «پیامبرجخرمای یهودیان بنی‌نضیر را می‌خرید و آنرا برای غذای یکسال خانواده خود ذخیره می‌کرد».

پیامبر اکرمجبه اتّفاق همۀ مورّخان و محدّثان «صدقات» را بر خود و خاندانش حرام کرده بود و از هیچکس صدقه نمی‌پذیرفت، در مدینه گاهی به خرید و فروش می‌پرداخت و از این راه سود می‌برد (فِقهُ السُّنَّة، ج ۳، ص ۲۳٧) و در مناعت طبع و بلندی همّت او جای تردید نیست و از وی روایت شده که فرمود:

«مَلعُونٌ مَن أَلقی کَلَّه عَلَی النّاس» [۱۶۵].

یعنی: «کسی که بار خویش را بدوش مردم افکند ملعون است»!.

[۱۵۸] صفحه ۱۴۴ از کتاب ۲۳ سال. [۱۵٩] ابن هشام در سیره آورده که ابوبکر برای هجرت به مدینه دوشتر آماده کرده بود که به وسیله عامر بن فهیره کنار غار ثورت آورده شد ولی پیامبرجبه ابوبکر گفت: شتری که از آنِ من نیست سوار نمی‌شوم. ابوبکر خواست تا یکی از دو شتر را به پیامبر هدیّه کند امّا پیامبر نپذیرفت و شتر را از ابوبکر خرید. (سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۴۸٧) [۱۶۰] احیاء علوم ‌الدّین، ج ۳، ص ۳۵۶. [۱۶۱] الوفا باحوال الـمصطفی، اثر ابن جوزی، ص ۴۶۶. [۱۶۲] الوفا بأحوال الـمصطفی، ص ۴٧۵. [۱۶۳] الوفا بأحوال الـمصطفی، ص ۴۸۱. [۱۶۴] الوفا بأحوال الـمصطفی، ص ۴٧٧. [۱۶۵] تهذیب الأحکام، اثر شیخ طوسی و وسائل الشیعة، چاپ سنگی، کتاب التّجارة، ص ۵٧۰.