قوانین مکّی و مدنی
در پی آنچه گذشت، نویسنده ۲۳ سال این موضوع را دستاویز قرار میدهد که: در دوران مکّه، احکام و شرایع اسلامی کمتر نازل میشد و آیات قرآنی در این دوره غالباً مردم را به یکتاپرستی و پارسایی برمیانگیخت و اکثر احکام اسلام، بویژه قوانین مالی و مدنی و سیاسی، در دوران مدینه بنیانگذاری شد. اگر نویسنده به همین اندازه بسنده مینمودو از حد در نمیگذشت میتوانستیم سخن وی را بپذیریم ولی -چنانکه خواهد آمد- وی پا را از این مرحله فراتر نهاده و سخنان بیربط آورده و به نتیجهای مغلوط در افتاده است! مینویسد:
«در مکّه احکام و شرایعی وضع نشده است(!!) بحدّیکه گولدزیهر میگوید: «آیات مکّی مشعر بر آوردن دین جدیدی نیست(!!) آیات مکّی قرآن بیشتر در ترغیب به زهد، ستایش خداوند یکتا به صورت نماز، نیکیکردن به دیگران و اجتناب از اسراف در اکل و شرب است(!!)» در مکّه فقط پنج اصل مقرّر شده بود ۱- توحید و اقرار به رسالت ۲- نماز ۳- زکات ولی به شکل انفاق اختیاری ۴- روزه آن هم به روش یهود ۵- حج یعنی زیارت معبد قومی عرب». [صفحه ۱۵۵].
باید دانست که این سخن، ناتمام و متناقض و دور از تحقیق است. نویسنده در آغاز گفتار خود ادّعا میکند که در مکّه احکامی وضع نشده بود و در پایان آن، از نماز و زکاتِ مسلمانان سخن به میان میآورد! بعلاوه با رجوع به سورههای مکّی، آموزشهای ایمانی و اخلاقی و عملی فراوانی میتوان یافت که هم ادّعای سیرهنگار و همپندار گلدزیهر را باطل میسازد و البته این آموزشها در چشم نابینایان جلوه میکند!.
ما در اینجا به بخشی از احکام سورههای مکّی (بعنوان نمونه) اشاره میکنیم:
۱- فرمان به اجرای عدالت درمیان مردم. چنانکه در سوره شوری آیه ۱۵ آمده است:
﴿وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُ﴾[الشوری: ۱۵].
«بگو ... من مامور شدهام تا میان شما عدالت را برقرار کنم».
۲- توصیه به شوری درمیان مؤمنان. چنانکه در سوره شوری آیه ۳۸ میخوانیم:
﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾[الشوری: ۳۸].
«و مؤمنان کارشان را میان خود به شوری برگزار میکنند».
۳- دستور امربه معروف و نهی از منکر. چنانچه در سوره لقمان آیه ۱٧ آمده است:
﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾[لقمان: ۱٧].
«به کار شایسته امر کن و از کار زشت، بازدارد».
۴- فرمان به وفای عهد و نشکستن پیمان. چنانکه در سوره إسراء آیه ۳۴ میفرماید:
﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسُۡٔولٗا﴾[الأسراء: ۳۴].
«به پیمان خویش وفا کنید که دربارۀ پیمان بازخواست میشود».
و در سوره رعد آیه ۲۰ میخوانیم:
﴿ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ ٱلۡمِيثَٰقَ ٢٠﴾[الرعد: ۲۰].
«آنانکه به عهد خدا وفا میکنند و پیمان را نمیشکنند».
۵- فرمان بر رعایت امانتداری. چنانکه در سوره مؤمنون آیه ۸ میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ ٨﴾[المؤمنون: ۸].
«و مؤمنان، رعایتگر امانتها و پیمانهای خویشاند».
۶- توصیه به عفو و گذشت. چنانکه در سوره شوری آیه ۴۰ آمده است:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشوری: ۴۰].
«کسی که عفو بنماید و آشتی کند، مزدش برعهدۀ خدا است».
٧- فرمان به اسراف نورزیدن در خونخواهی. چنانکه در سوره اسراء آیه ۳۳ میخوانیم:
﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِ﴾[الأسراء: ۳۳].
«کسی که به ستم کشته شود برای ولی او، حقّ خونخواهی قرار دادیم پس در قصاص زیادهروی نکند».
۸- توصیه به کسب آگاهی و دانش. چنانکه در سوره انبیاء آیه ٧ میفرماید:
﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾[الأنبیاء: ٧].
«از اهل ذکر بپرسید اگر گاهی ندارید».
و در سوره زمر آیه ٩ میخوانیم:
﴿هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾[الزمر: ٩].
«آیا کسانی که میدانند با آنانکه نمیدانند، برابرند؟».
٩- فرمان به ادای شهادت بر طبق عدالت. چنانکه در سوره انعام آیه ۱۵۲ میفرماید:
﴿وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰ﴾[الأنعام: ۱۵۲].
«هرگاه که سخن گفتید به عدالت گویید هر چند درباره خویشاوندانتان باشد».
۱۰- توصیه به تحقیق و انصاف. چنانکه در سوره زمر آیه ۱۸ میخوانیم:
﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓ﴾[الزمر: ۱٧-۱۸].
«پس آن بندگانم را نوید ده که به هر سخن گوش فرا میدهند سپس بهترینش را پیروی میکنند».
۱۱- دستور به تفکّر در آسمان و زمین. چنانکه در سوره یونس آیه ۱۰۱ میفرماید:
﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[یونس: ۱۰۱].
«بگو بنرید که چه چیزها (چه آیاتی) در آسمانها و زمین است».
۱۲- دستور به تفکّر در نفس. چنانکه در سوره ذاریات آیه ۲۱ میفرماید:
﴿وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٢١﴾[الذاریات: ۲۱].
«و در نفوس خودتان (آیات خدا وجود دارد) پس آیا نمینگرید؟».
۱۳- توصیه عدم تقلید از آباء و اجداد. چنانکه در سوره زخرف آیه ۲۲ و ۲۴ میخوانیم:
﴿بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ ٢٢ وَكَذَٰلِكَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ ٢٣ ۞قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُكُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَيۡهِ ءَابَآءَكُمۡ﴾[الزخرف: ۲۲-۲۴].
«گفتند ما پدران خویش را بر آئینی یافتیم و در پی ایشان ره یافتگانیم... بگو هر چند برای شما آئینی آورده باشم که از آئین پدرانتان بهتر رهبری کند (آیا باز هم در پی آنان میروید؟)».
۱۴- دستور به آزادکردن بردگان. چنانکه در سوره بلد آیه ۱۳ میفرماید:
﴿فَكُّ رَقَبَةٍ ١٣﴾[البلد: ۱۳].
«گردنی را از بردگی آزاد کردن».
۱۵- نهی از ارتکاب هر کار زشت. چنانکه در سوره اعراف آیه ۳۳ میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ﴾[الأعراف: ۳۳].
«بگو همانا خداوندم هرگونه کار زشتی را حرام کرده است آنچه آشکار انجام میشود و آنچه پنهان صورت میگیرد».
۱۶- نهی از عیبجویی دگران. چنانکه در سوره همزه آیه ۱ میخوانیم:
﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ ١﴾[الهمزة: ۱].
«وای بر هر عیبجویی که طعنه میزند».
۱٧- نهی از ورود در سخنان باطل و اعمال نادرست. چنانکه در سوره مؤمنون آیه ۳ آمده است:
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ ٣﴾[المؤمنون: ۳].
«مؤمنان کسانی هستند که از یاوه رویگردانند».
و در سوره فرقان آیه ٧۲ آمده:
﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا﴾[الفرقان: ٧۲].
«و چون بر کار لغوی عبور میکنند، بزرگوارانه از آن میگذرند (خود را بدان نمیآلایند)».
۱۸- نهی از تعدّی بر همکار و شریک. چنانکه در سوره ص آیه ۲۴ میخوانیم:
﴿وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَيَبۡغِي بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِيلٞ مَّا هُمۡ﴾[ص: ۲۴].
«همانا بسیاری از شریکان به یکدیگر ستم میکنند بجز کسانی که ایمان دارند و کارهای شایسته بجا میآورند و ایشان اندکند».
۱٩- نهی از کمفرشی. چنانکه در سوره انعام آیه ۱۵۲ میفرماید:
﴿وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِ﴾[الأنعام: ۱۵۲].
«پیمانه را تمام دهید وترازو را برابر نهید».
۲۰- نهی از خوردن میراث دیگران. چنانکه در سوره فجر آیه ۱٩ میخوانیم:
﴿وَتَأۡكُلُونَ ٱلتُّرَاثَ أَكۡلٗا لَّمّٗا ١٩﴾[الفجر: ۱٩].
«شما (کافران) میراث دیگران را یکجا میخورید».
۲۱- نهی از خوردن مال یتیمان. چنانکه در سوره انعام آیه ۱۵۲ میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾[الأنعام: ۱۵۲].
«به مال یتیم نزدیک نشویدمگر به بهترین شیوه».
۲۲- نهی از خوردن خون ومردار و گوشت خوک و حیواناتی که بنام بُتها ذبح شدهاند. چنانکه در سوره أنعام آیه ۱۴۵ میخوانیم:
﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ يَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن يَكُونَ مَيۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِيرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِه...﴾[الأنعام: ۱۴۵].
«بگو: در آنچه به من وحی شده چیزی را بر خورنده غذاها، حرام نمییابم مگر آنکه مردار باشد یا خونی که ریخته شده یا گوشت خوک که پلید است یا ذبح گناهآلودهای که نام غیر خدا بر آن برده شده است...».
۲۳- نهی از قتل نفس. چنانکه در سوره اسراء آیه ۳۳ میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ﴾[الأسراء: ۳۳].
«هیچ نفسی را که خدا محترم شمرده مکشید مگر به حق (مگر آنکه کسی را کشته باشد)».
۲۴- نهی از تبذیر مال. چنانکه در سوره اسراء آیه ۲۶ میفرماید:
﴿وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا﴾[الأسراء: ۲۶].
«به ریخت و پاش مال مکوش».
۲۵- توصیه به نیکی با پدر و مادر و خویشاوندان. چنانکه در سوره احقاف آیه ۱۵ میخوانیم:
﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ إِحۡسَٰنًا﴾[الأحقاف: ۱۵].
«انسان را به نیکیکردن با پدر و مادر سفارش کردیم».
و در سوره اسراء آیه ۲۶ میفرماید:
﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ﴾[الأسراء: ۲۶].
«حقّ خویشاوندان را به آنان بده».
۲۶- توصیه به پاکیزگی. چنانکه در سوره مدثّر آیه ۴ میفرماید:
﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ ٤﴾[المدثر: ۴].
«جامههای خود را پاکیزه ساز».
۲٧- توصیه به میانهروی در انفاق. چنانکه در سوره اسراء آیه ۲٩ میفرماید:
﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ﴾[الأسراء: ۲٩].
«نه دست خود را ببند و بگردن افکن ونه آنرا بکلّی بگشای! (نه بخل بورز و نه در بخشش، زیادهروی کن)».
و در سوره فرقان آیه ۶٧ میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ﴾[الفرقان: ۶٧].
«کسانی که چون انفاق کنند، نه اسراف و نه بخل ورزند».
۲۸- توصیه به تدبّر در قرآن. چنانکه در سوره ص آیۀ ۲٩ میخوانیم:
﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾[ص: ۲٩].
«این کتابیست فرخنده که آنرا بسوی تو فرو فرستادیم تا مردمان در آیاتش ژرفنگری کنند وتا خردمندان از آن پند گیرند».
۲٩- توصیه به عبادت در شب. چنانکه در سوره ذاریات آیه ۱۵ و ۱٧ و ۱۸ آمده است:
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٍ ١٥ ءَاخِذِينَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُحۡسِنِينَ ١٦ كَانُواْ قَلِيلٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مَا يَهۡجَعُونَ ١٧ وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ ١٨﴾[الذاریات: ۱۵-۱۸].
«همانا پرهیزکاران در باغستانها و در کنار چشمهسارها بسر برند ... آنان اندکی از شب را میخفتند و در سحرگاهها از خدا آمرزش میجستند».
۳۰- توصیه به مقاومت در برابر مصائب. چنانکه در سوره لقمان آیه ۱٧ میفرماید:
﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ﴾[لقمان: ۱٧].
«در برابر آسیبهایی که به تو رسد شکیبا باش که اینکار از امور پر اهمیّت است».
۳۱- توصیه به نیکی نمودن در برابر بدی دیگران. چنانکه در سوره فصّلت آیه ۳۴ میفرماید:
﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾[فصلت: ۳۴].
«نیکی و بدی یکسان نیستند، به نیکوترین رفتار با بدی مقابله کن».
احکام و دستورات عملی و اخلاقیِ فراوان دیگر نیز در مکّه آمده که در اینجا مجال نیست تا از همه آنها سخن گوییم و شمّهای از احکام مزبور را جعفر بن ابی طالبسدر مجلس نَجاشی (پادشاه حبشه) بیان داشت و ما گفتار او را در بخش نخستین از این کتاب آوردیم. نمیدانم کسی که ادّعای تحقیق در سیرت رسول اکرمجرا دارد وبر سیرهنویسان گذشته عیب مینهد، چگونه از آیات فراوان قرآن و مآثر تاریخی درباره شرایع و احکام دوران مکّه بیخبر مانده واحکام مزبور را به نماز و زکوه و روزه و حج، مقصور و محدود پنداشته است؟!.
و شگفتتر از او، کار خاورشناس مجارستانی گلدزیهر است که نقد پرقدرت قرآن را در سورههای مکّی از مذاهب شرک، و انحرافات یهود، و تثلیث مسیحیان ملاحظه کرده [۳۵٧]، با وجود این مینویسد: آن وحی که محمّد در مکّه پراکنده میساخت به آئین نوینی اشاره نمیکرد! [۳۵۸].
نمیدانم چرا استاد شرقشناس! یکبار از خود نپرسید: پس آن همه مخالفتِ مردم مکّه با پیامبر اسلام بر سر چه بود؟ و آن شکنجههایی که مکّیان به یاران پیامبر میدادند چه علّت داشت؟ و چرا مسلمانان به حبشه هجرت کردند؟ و ... .
البتّه ما در بخش نخستین از کتاب خود در این باره به تفصیل سخن گفتیم و پاسخ این پندار بیپایه را (که آیات مکّی پیام تازهای در بر ندارد) با ذکر شواهد گوناگون آوردیم [۳۵٩]. بنابراین روا نیست که دیگر بار به تکرار آنچه گذشت بازگردیم، جزآنکه سیرهنگار از طرح این موضوع مقصودی را دنبال میکند که جا دارد به رسیدگی آن بپردازیم.
تردید نیست که در دوران مکّه، تمام قوانین اجتماعی و سیاسی اسلام نازل نشده است. ما این حقیقت را انکار نمیکنیم امّا میگوییم باید دلیل و حکمت آنرا بدرستی شناخت. نویسنده ۲۳ سال که گویی با دلیل و برهان میانه خوشی ندارد! در اینجا از همسر رسول خداجام المؤمنین عائشه سخنی نقل میکند که در خلال آن، به پاسخ این مسئله اشارتی رفته است ولی جناب نویسنده مانند بسیاری از موارد، روایت مزبور را تحریف شده و ناتمام میآورد مبادا به مقصود مبارک! نائل نیاید، مینویسد:
«عائشه میگوید: در قرآن مکّی فقط سخن از بهشت و دوزخ است(!!) حلال و حرام پس از نموّ اسلام پدید آمد». [صفحه ۱۵۵].
در این مقام لازم است گفتار عائشه را تا آنجا که با بحث ما پیوند دارد بیاوریم و نقصان سخن سیرهنگار را جبران کنیم. در صحیح بخاری از قول وی چنین گزارش شده است:
«...إِنَّمَا نَزَلَ أَوَّلَ مَا نَزَلَ مِنْهُ سُورَةٌ مِنَ الْمُفَصَّلِ فِيهَا ذِكْرُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ حَتَّى إِذَا ثَابَ النَّاسُ إِلَى الإِسْلاَمِ نَزَلَ الْحَلاَلُ وَالْحَرَامُ ، وَلَوْ نَزَلَ أَوَّلَ شَىْءٍ لاَ تَشْرَبُوا الْخَمْرَ . لَقَالُوا لاَ نَدَعُ الْخَمْرَ أَبَدًا . وَلَوْ نَزَلَ . لاَ تَزْنُوا . لَقَالُوا لاَ نَدَعُ الزِّنَا أَبَدًا...» [۳۶۰].
یعنی: «... نخستین بخش از قرآن که نازل شد سورهای از مفصّل (سورههای کوچک قرآن) بود که در خلال آن از بهشت و دوزخ یاد شده است تا آنکه مردم به اسلام روی آوردند، آنگاه حلال و حرام نازل گشت و اگر نخستین بار این حکم آمده بود که: باده ننوشید! مردم میگفتند که هرگز از بادهنوشی دست برنمیداریم! اگر نخستین بار آمده بود: زنا نکنید، مردم میگفتند هرگز از زنا دست نمیشوییم!...».
از این روایت فهمیده میشود که قرآن کریم ابتدا در صدد برآمده تا بنیان عقاید مردم را به خدا و آخرت استوارکند و سپس احکام فرعی را بر آنان عرضه دارد. و این بدیهی است که اگر مردم به اصول دیانت پایبند نباشند نمیتوان از ایشان انتظار داشت تا فروع دین را رعایت کنند! با وجود این -چنانکه دیدیم- در سورههای مکّی (علاوه بر ذکر توحید و نبوّت پیامبران و زندگی پس از مرگ)، از اخلاق فاضله و اعمال صالحه نیز به فراوانی یاد شده است و آنچه در گزارش عائشه آمده این است که قوانین شریعت، پس از طلوع اسلام و ایمان مردم نازل گشت ولی سخن از این مقوله نرفته که حلال و حرام در دوران مدینه مقرّر شد و در مکّه خبری از آنها نبود! بنابراین، گفتار عائشه از حیث زمانبندی با مدّتی پس از بعث در همان دوره مکّه، قابل تطبیق است چنانکه حرمت زنا را (که در روایت عایشه آمده) در سورههای مکّی، بوضوح ملاحظه میکنیم. همانگونه که در سوره اسراء آمده است:
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِيلٗا ٣٢﴾[الأسراء: ۳۲].
«به زنا نزدیک مشوید که آن، کاری زشت و راهی ناپسند است».
و یا در سوره فرقان میخوانیم:
﴿وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا﴾[الفرقان: ۶۸].
«(بندگان نیک خدا) زنا نمیکنند و هر کس چنان کند، کیفر گناهش را خواهد دید».
و در دیگر سورههای مکّی نیز (مانند سورۀ مؤمنون آیۀ ۵ تا ٧ و سوره معارج آیه ۲٩ تا ۳۱ و سوره اعراف آیه ۳۳ و سوره نجم آیه ۳۲ و سوره شوری آیه ۳٧) به اشاره و تصریح از حرمت زنا سخن رفته است. بنابراین، گفتاری که سیرهنگار از عائشه نقل میکند مبنی بر آنکه: «در قرآن مکّی فقط سخن ازبهشت و دوزخ است»! تهمتی آشکار به شمار میآید که در گزارش عایشه آنرا نمییابیم. امّا نیّت اصلی نویسنده از طرح این بحث آن است که وانمود کند احکام قرآنی از آنجا که در شرائط خاص نازل شده، بنابراین تحت تاثیر محیط قرار داشته است و مبدا الهی ندارد!.
از این برهان قاطع! میتوان بدین نتیجۀ شگفتانگیز رسید که به نظر جناب سیرهنگار اگر قرآن کریم، پیام خداوند بود لازم میآمد تا شرائط محیط و استعداد مردم را رعایت نکند! در صدد بر نیاید تا جامعه را بتدریج و به شکل مرحلهای اصلاح و تربیت کند بلکه در همه احوال سزاوار بود احکامی همسان و یکنواخت صادر فرماید! به راستی که نویسنده، علم و حکمت را به نهایت رسانده و در طریق کشف حقایق، معجزه و کرامت نشان دادهاست!!.
منطق این نویسنده عصر فضا! همان منطق بُتپرستان کهن است که میگفتند:
﴿لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗ﴾[الفرقان: ۳۲].
«چرا این قران، یکباره بر او (محمّد) نازل نشد؟».
قرآن مجید از این اعتراض نابخردانه به دو صورت پاسخ داده است، یکی آنکه گوید:
﴿كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَكَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِيلٗا﴾[الفرقان: ۳۴].
«همچنانکه ایشان میگویند (قرآن را یکباره نازل نکردیم) برای اینکه قلب ترا (در کشاکش حوادث، با تجدید وحی) استوار سازیم و از این رو آنرا با درنگی متناسب بر تو خواندیم».
و دیگر آنکه میفرماید:
﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُكۡثٖ﴾[الأسراء: ۱۰۶].
«قرآن را بتدریج فرو فرستادیم برای اینکه آنرا با درنگ بر مردم بخوانی (و ایشان را گامبگام، رهبری و تربیت کنی)».
چنانکه ملاحظه میشود قرآن کریم به ملاحظه تقویت روحیه پیامبرجو نیز به اعتبار مراحل هدایت مردم، یک باره نازل نشده بلکه با عنایت به مقتضیات محیط و شرائط گوناگون تدریجاً فرود آمده است. یعنی همانگونه که کودک در رحم مادر از خون پیکر وی تغذیه میکند ولی به محض آنکه از محیط محدود و بسته رحم هجرت کرد و در فضای باز و آزادِ خارج گام نهاد، از غذای دیگری که شیر باشد بهرهور میشود، مسلمانان نیز در جوّ تاریک و پرفشار مکّه نمیتوانستند از قوانین جزائی و نظامی و سیاسی بطور آزاد برخودار باشند امّا به محض آنکه راه هجرت در پیش گرفتند و به افق باز و آزاد مدینه رسیدند، احکام لازم برای هدایت ایشان از سوی مبدا عالم رسید و آنها را برای ساختن جامعه توحیدی و دفاع از آن مهیّا ساخت.
در اینجا یک نویسنده پر ادّعا تا چه اندازه باید جاهل و بسیط! باشد که از عنایت قرآن به افزار دفاع در مدینه، انتقاد کند و با لحنی سُخریهآمیز بنویسد:
«در مکّه هنوز خواصّ آهن معلوم نبوده(!!) و در مدینه است که خداوند میفرماید: ﴿انا [۳۶۱] أَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ...﴾[الحدید: ۲۵]. گوئی در مکه یا آهن نبود یا خداوند علیم و حکیم، خداوندی که: «لا یشغله شأن عن شأن» توجّه به این امر نداشته»!!. (صفحه ۱۶۲-۱۶۳)
چنانکه میدانیم در سورههای مکّی چندبار از آهن سخن به میان آمده و آیه:
﴿وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِيدَ﴾[سبأ: ۱۰].
و نیز:
﴿ءَاتُونِي زُبَرَ ٱلۡحَدِيدِ﴾[الکهف: ٩۶].
و همچنین:
﴿كُونُواْ حِجَارَةً أَوۡ حَدِيدًا﴾[الأسراء: ۱٧].
بر این مدّعا گواه است. پس قرآن کریم در مکّه به منافع آهن عنایت داشت ولی دفاع مسلّحانه در برابر شکنجههای قریش با توجّه به قلّت مسلمانان در آن هنگام، به نابودی همه ایشان میانجامید و زمانش فرا نرسیده بود. امّا به نویسندهای که اعتیاد مقدّسش!! شهره آفاق است جز این چه میتوان پاسخ داد که:
ای شده مخمور از وافور و دود!
با تو از قرآن سخنگفتن چه سود؟!
وصف قرآن و بیانِ حال تو است
آنچه میگوید «جلالالدّین» درست:
«مه فشاند نور سگ عوعو کند
هر کسی بر طینت خود میتند»!
[۳۶۲]
براستی اگر ما به نویسنده ۲۳ سال پاسخ داده و میدهیم برای آن است که اذهان منصف و بیغرض را با حقایق تاریخ اسلام و تعالیم پاک قرآن آشنا کنیم و غبار شُبهه را از اندیشههای آنان بزداییم و گرنه، خوب میدانیم کسانی همچون نویسنده ۲۳ سال با آن همه غرضورزی، در خور ارشاد وهدایت نیستند و به قول قرآن مجید: مردگان قبور، شنوای شخن نمیباشند!.
﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾[فاطر: ۲۲].
[۳۵٧] به عنوان نمونه به: سوره انبیاء آیه ۵۱ تا ٧۰ و سوره اعراف آیه ۱۶۲ تا ۱٧۰ و سوره مریم آیه ۳۴ تا ۳۲٧ نگاه کنید. [۳۵۸] مترجمان عربی، سخن گلدزیهر را بدین صورت ترجمه کردهاند: «وَالوَحیُ الَّذي نَشَرَهُ مُحَمَّدٌ في أَرضِ مَکَّةَ لَم یَکُن لِیُشیرَ إلی دینٍ جَدیدٍ»!. (العقیدة والشریعة في الاسلام، ص ۱٧) [۳۵٩] به صفحات ۱۰۴ تا ۱۲۳ از بخش نخستین نگاه کنید. [۳۶۰] صحیح یخاری، الجزء السّادس، ص ۲۲۸. [۳۶۱] در آیه کریمه لفظ (انا) نیامده است. [۳۶۲] اشعار از نویسنده این کتاب است و بیت اخیر از جلال الدّین مولوی است.