پاسخهای کوبنده به کتاب مراجعات - جلد دوم

فهرست کتاب

پاسخ بر مراجعۀ (۵۶):

پاسخ بر مراجعۀ (۵۶):

توضیح و بیان هدف از تواتر حدیث غدیر و این که هدف کل حدیث نیست بلکه تنها شامل قول پیامبر (من کنت مولاه فعلی مولاه) است و مطلب دیگری را شامل نمی‌گردد، و هر کس در این مورد شک و تردید نماید به سخن آنان در کتاب‌هایی که از قبیل «الازهار المتناثرة» سیوطی (نظم المتناثره) کتاب (لفظ اللآلی و المتناثره) زبیدی و ... که این رافضی به آن‌ها اشاره کرده است، مراجعه نماید، سخن [ما] تنها پیرامون قول و جملۀ «من كنت مولاه فعلي مولاه»است و در مورد حادثۀ غدیر به صورت مطلق و بیان [تمام] جزئیات آن نیست، کما اینکه این عبدالحسین مکار تلاش نموده تا آن را به صورت ایهام و عام مطرح نماید و از الفاظی که خارج از متن روایت به آن افزوده شده است سخن به میان نخواهیم آورد. و ما همواره در اثبات صحت حادثۀ غدیر با شاخ و برگ‌های باطل که برای آن ذکر کرده‌اند با هر رافضی حاضر به تحدی و مناظره و گفتگو می‌باشیم، جز اینکه جملۀ «اللهم و ال من والاه وعاد من عاداه»در روایت مذکور می‌توان آن را از طرق‌هایی ثابت نمود و البته آن هم نزد حدیث‌شناسان و آگاهان این فن غیر متواتر است و در (ج ۱/۴۵۱-۴۵٧) سبب و عامل حدیث مذکور و هدف از آن ذکر شد و نیازی به تکرار آن نیست.

و بعد از این توضیح مهم عملکرد متقلبانه عبدالحسین اولاً با ذکر الفاظ باطل احادیث غدیر سپس در این مراجعه به دنبال آن به نقل نص متواتر از تعدادی از حدیث‌شناسان می‌پردازد که هدف آنان از آن نص جز «من كنت مولاه فعلي مولاه»می‌باشد ولی او بعد از آن همه اضافه‌های باطل چنین وانمود می‌نماید که منظور آنان تمام روایت مذکور است و نظیر این نیرنگ و تقلب از او در مراجعه‌های (۲۲-۲۰) ذکر شد و همگی بیانگر این می‌باشند، که اصول دین و مذهب عبدالحسین متکی بر نیرنگ و تقلب [و تقیۀ منفی] است، و از این [حقه‌های به نام دین / م] به خداوند شکوی می‌نمائیم.

و اکنون به بیان آنچه در این مراجعه گفته است می‌پردازیم، ابتدا به فقرۀ اول می‌پردازیم و می‌گوییم.

چون جنبۀ مبالغه در کلام او را به کنار نهیم، آنچه او گفته است تمام بر خطبه‌ی پیامبر ج در مدینه اندکی قبل از مرگ منطبق و هماهنگ است، و قویاً بیانگر خلافت ابوبکر صدیق و صلاحیت وی برای آن می‌باشد، زیرا پیامبر ج می‌فرماید: (اگر از اهل زمین خلیل و دوستی برای خود اتخاذ می‌نمودم ابوبکر [صدیق] را به عنوان خلیل [خود] اتخاذ می‌کردم و هر روزنه و منفذی جز روزنه [ابوبکر] را در مسجد مسدود نمودم، و این حدیث همانطور که در صفحه(۲۰؟) گفتیم از جمله احادیث متواتر است.

و تمام کسانی که حدیث اول «من كنت مولاه فعلي مولاه»را ذکر کرده‌اند حدیث «لو اتخذت الخ»را در زمره‌ی متواتر ذکر کرده‌اند، و اهل سنت به دو حدیث مذکور باور داشته و قطعیت می‌نهند که پیامبر ج آن‌ها را فرموده است اما بر عکس رافضیان و ناصبیان هر کدام یکی از دو روایت را نمی‌پذیرند، و به عذاب خداوند دچار شده‌اند. پس هر آنچه دربارۀ حدیث غدیر گفته می‌شود در مورد حدیث ابوبکر (صدیق) نیز بدون تفاوت گفته می‌شود.

و اما فقره‌ی دوم دروغ و سخن‌پردازی بر خداوند در خود جای داده است که از شرک سخت‌تر است، زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣[الأعراف: ۳۳]و در غیر این صورت مفهوم این سخن که می‌گوید: (حدیث غدیر از طرف خداوند محل عنایت قرار گرفته است) یعنی چه؟ آیا این دروغ و افترایی بر خداوند نیست؟

پس می‌خواهد آن را اثبات نماید و تصور می‌نماید، که آیۀ: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ[المائدة: ۶٧]و آیۀ ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: ۳] در این زمینه نازل شده است و در (ج ۱/۱۵۶-۱۵٩) دروغِ ادعای او و بطلان تمام این روایت‌هایی که در حاشیه (۱/۲۰٧) ذکر کرده است بیان نموده‌ایم، که همان مطالبی است که در مراجعه شماره (۱۲) مطرح نموده است و با توجه به بیان کافی و یادآوری مجدد نیاز به تکرار آن نیست و بیشتر نقل‌های خود را از سلف خود از قبیل ابن مطهر حلّی گرفته است، و تمام کتاب‌هایی که به عنوان منبع ذکر می‌کند مخصوصاً کتاب‌های ثعلبی و ابو نصیح را مورد استفاده قرار نداده است. و دوست دارم دو نکته‌ در سخن وی را دنبال نمایم.

اول: اینکه در حاشیۀ (۱/۲۰٧) می‌گوید: (و روایات ما در این زمینه از ائمه اهل بیت متواتر است، و حال در (ج ۱/۱۰۶-۱۰۸) اعتراف حجت کنونی‌شان آیت الله خوئی به نداشتن صحاح متواتر بیان نمودیم که سخن عبدالحسین را رد می‌نماید.

دوم: در حاشیۀ (۲/۲۰٧) می‌گوید: (صحاح ما از طریق اهل بیت دربارۀ آنچه نزول این آیه که تفسیر نمودیم متواتر است، و شکی در آن نیست گرچه بخاری روایت نموده است که در روز عرفه نازل شده است و الحال اهل بیت آگاهترند).

و ما سؤال می‌کنیم: آیا این منطق کسی است که می‌خواهد بر مخالف خود اقامه حجت نماید؟ بلکه قسم به خداوند منطق کودکان و دیوانگان است، و حملۀ او به حجت مخالف فقط به خاطر عدم موافقت با آرزوی اوست، و پاسخ علمی نیست.

پس چرا روایت بخاری را در برابر کسی رد نموده است که آن را بعد از قرآن صحیح‌ترین کتاب می‌داند؟

[و می‌گوید]: گرچه بخاری روایت نموده است چنین نیست؟ آیا می‌توان تصور کرد که مؤلف با این کار خود را احترام می‌نماید؟ و تنها بخاری آن را روایت ننموده است، بلکه امام احمد و مسلم و ترمذی و نسائی و ابن جریر و ابن مردویه آن را روایت نموده‌اند – به جلد یکم صفحۀ ۱۵٧-۱۵٩، نگریسته شود.

و می‌گوید: (اهل بیت [از بخاری] آگاه‌ترند) اگر منظور او اهل بیت پیامبر ج است و این نمونۀ تازه‌ای نیست و او در همۀ این مراجعات می‌خواهد به اثبات آن بپردازد پس چگونه به آن احتجاج می‌نماید؟ آیا کسی دربارۀ حماقت و نیرنگ عبدالحسین با من مخالفت می‌ورزد؟ و دو نفر از بزرگان اهل بیت علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس آن را روایت نموده‌اند به تفسیر ابن کثیر (۲/۱۳) و طبری (۶/۵۳) نگریسته شود تا رسوائی سخن عبدالحسین بر ملا شود؟

و فقرۀ سوم نیز مانند فقرۀ دوم حاوی دروغ و تزویری است مفهوم که آن برای کسی که در آن تأمل نماید یعنی پیامبر حجة الوداع را انجام نداده است جز برای اینکه تا ولایت علی را اعلام نماید. و انجام آن برای ادای حج فرض مکه رکنی از ارکان اسلام است و برای تعلیم امت نبوده است و این نوع گفتار از کسی که می‌گوید: بعثت محمدجو سایر انبیاء جز برای راهنمایی و دلالت بر ولایت علی و اهل بیت نبوده است، بعید نیست.

پس در خلال مطالب مربوط به ولایت به آنچه به نام نص‌ و حدیث [الدار] در روز انذار مکه نام نهاده است اشاره می‌نماید و آن را در فقرۀ (۲۰) جداگانه بیان می‌نماید و پاسخ ما بر آن و بیان وضع و دروغ بودن آن در (ج ۱/۳۵۳-۳۵۵) ذکر شد به آن مراجعه شود و حدیث دیگری که نقل کرده است با عبارت «علي مني وانا من علي ولا يؤدي عني الا انا او علي»می‌باشد که در مراجعه – ۴۸ با شماره ۱۵ از آن بحث نمودیم و بر حاشیه آن مطلبی است، هر آنکه در آن تدبر نماید، به دروغ‌پردازی عبدالحسین از اینکه روایت مذکور متعلق به حجة الوداع باشد، پی خواهد برد، و ما هم بیان کردیم که از روی متن حدیث و علل دیگر آن ممکن نیست که مربوط به حجة الوداع باشد و آنچه عبدالحسین را به این اشتباه وارد ساخته است کوتاه فهمی و حماقت و سوء نیت اوست، و بر محققان لازم است که آگاهانه در این زمینه تحقیق کنند و نتیجه تحقیقات خود را با کلام عبدالحسین تطبیق دهند؛ تا به حقیقت نایل گردند. سپس عبدالحسین می‌گوید: (و چون همراه هزار نفری که همراه او بود برگشت و به درۀ خم رسیدند جبرئیل آیه تبلیغ را بر وی نازل کرد). و این اشاره ای است به آنچه در مراجعه ۱۲ دربارۀ نزول آیه: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ[المائدة: ۶٧]در حادثۀ غدیر است و در (ج ۱/۱۵۶-۱۵٩) عدم صحت و کذب روایاتی که عبدالحسین به آن اشاره نموده است تبیین نمودیم.

سپس می‌گوید: (و تمام کسانی که با رسول خدا بودند افزون بر صد هزار نفر از شهرهای مختلف بودند – آن را [امامت علی] از پیامبر پذیرفتند). دروغ آشکاری است، زیرا چگونه صاحب خردی می‌پذیرد که حدیثی مانند حدیث غدیر آنچنان مورد نظر این رافضی است که صد هزار صحابی از پیامبر روایت کرده‌اند؟

بر فرض صحت این گفتار کسانی که در حجة الوداع حضور یافته‌اند از این تعداد بیشتر بوده‌اند.

و فقرۀ چهارم رافضی آن را با ذکر خطبۀ علی در «يوم الرحبه»با حدیث غدیر آغاز نموده است، و امام احمد در (مسند) و ابن جریر و نسائی (در خصائص علی) و عبدالله بن احمد در زوائد بر مسند پدرش از طرق متعدد از علیسروایت کرده‌اند و نیز از زید بن ارقم روایت نموده‌اند و حافظ ابن کثیر برخی از آن را در (البدایه و النهایه) (۵/۲۱۰-۲۱۲ ٧/۳۴۶-۳۴۸) نقل کرده است و خلاصه خطبۀ مذکور بیانگر این است که علیسکسانی که در یوم الرحبه حضور داشته‌اند به عنوان شاهد و گواه گرفته است. که آنان از رسول خدا ج شنیده‌اند که در روز غدیر خم علیسرا ستایش نموده است، و روایاتی که عبدالحسین در این فقره نقل نموده است به این مسأله تصریح نموده‌اند، ولی او به علت جهل و نادانی هردو روایت اخیر در مسند امام احمد (۱/۱۱٩) را به خود احمد بن حنبل نسبت داده است، که واقعیت ندارد بلکه از توضیحات پسرش (عبدالله) بر مسند امام احمد است و هر آنکه به مسند مراجعه نماید به این مساله پی خواهد برد. و هر کسی حدیث مذکور را مورد تدبر قرار دهد پی خواهد برد که معنایی بیش از آنچه ما در مورد وصیت پیامبر ج در روز غدیر نسبت به علی و اهل بیت - با وجود سبب و عامل طرح آن وصیت - بیان کرده‌ایم دلالت نمی‌نماید. [برای اطلاعات بیشتر در این زمینه] به جلد یکم صفحۀ (۴۵۱-۴۵۵) مراجعه گردد، و در این فقره بر کلام عبدالحسین به ذکر نکاتی می‌پردازیم.

اول: آنچه از فهم و درایت خویش که بر نص حدیث زید بن ارقم که نقل نموده است – افزوده است، و می‌گوید: (ابو طفیل گفته است: بیرون رفتم و گویا چیزی در درونم [نهفته] بود – عدم عمل جمهور امت به این حدیث – و با زید بن ارقم برخورد نمودم ...) و اینکه می‌گوید: (عدم عمل جمهور امت به حدیث مذکور) اضافه بر نص و تحریف مفهوم آن است و تحمیل مطالب نامناسبی است و باطل‌گرایان همیشه چنین می‌کنند چون دلیل شرعی صحیح نمی‌یابند تا بر باطل‌هایشان دلالت نماید با تحریف مفهوم و محتوا و یا افزایش نصوص به تحریف آن روی می‌آورند.

و چه کسی به این نادان خبر داده است که هدف ابو طفیل از عدم عمل جمهور امت به این حدیث است؟ پس چه کس گفته است که آن‌ها به این حدیث عمل ننموده‌اند؟

بلکه بزرگان امت از پیشوایان سلف اولین کسانی‌اند که به حدیث غدیر خم و وصیت پیامبر ج نسبت به علی و اهل بیت او عمل نموده‌اند و آنان بر خلاف روافض و ناصبی‌ها همواره دوستدار علی و سایر صحابیان بوده‌اند و میان آنان تفاوتی قائل نبوده‌اند.

دوم: در نکوهش و سرزنش صحابی بزرگوار انس بن مالکسمی‌گوید: (بسیاری مانند انس بن مالک و غیره دعوت امیر المؤمنین به آنان رسیده است و کینه و بغض آنان را از انجام شهادت ممانعت نمود) و این از باریک‌ترین انواع تلفیق و تزویر است، روایتی که در حاشیه (۵/۲۰٩) ذکر کرده است و در آن به امتناع انس از شهادت برای علی و دعوت علی به آن – باطل است و صحیح نیست، و هر آنکه به کتاب (المعارف) ابن قتیبه دینوری (ص ۱٩۴-۱٩۵) مراجعه نماید مصداق آن را می‌یابد، چون ابن قتیبه گفته است: گروهی ذکر کرده‌اند که علیساز انس دربارۀ گفتار پیامبر: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»سؤال نمود گفت: سنم بالا رفته است و فراموش کرده‌ام، علی گفت: چنانچه دروغ بگوئی خداوند شما را به بیماری سفیدک و کچلک مبتلا سازد که عمامه هم آن را نپوشاند، و ابن قتیبه می‌گوید این نقل بی‌اساس است و آن را تکذیب و نفی می‌نماید و هدف از نقل آن اینکه دروغ بودن آن را تبیین و معلوم سازد، و نفرین خداوند بر دروغ گویان؛ و طبرانی در (الصغیر) (۱۶۸) از عمیره بن سعد روایت نموده است که او می‌گوید: (علی را بر منبر دیدم که اصحاب رسول خدا را مورد خطاب قرار می‌داد که هر آنکه در جریان غدیر خم حضور داشته و از پیامبر مطلبی شنیده است گواهی دهد: دوازده نفر از جمله ابو هریره و ابو سعید و انس برخاستند و گواهی دادند که از پیامبر شنیده‌اند که پیامبر فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه»و این روایت دارای طریق [روائی] دیگری است که حافظ ابن کثیر آن را در (البدایه و النهایه) (۵/۲۱۱) ذکر کرده است، و در آن تصریح است به اینکه انسسدر میان کسانی بوده است که برخاسته برای علی با حدیث غدیر گواهی داده است، و همراه او ابو هریره و ابو سعید بوده‌اند که شیعیان از آنان نفرت داشته و آنان را نفرین می‌نمایند. و این روایت دروغ بودن آن روایتی که عبدالحسین در حاشیه (۵/۲۰٩) نقل نموده است و عدم قیام انس برای شهادت و گواهی را آشکار و بر ملا می‌نماید و به علت عدم رعایت امانت از جانب عبدالحسین به نقل تکذیب ابن قتیبه برای روایت مذکور نپرداخته است گرچه فقط از جانب ابن قتیه به این روایت دست یافته است.

سوم: می‌گوید: (و شما می‌دانید که توافق سی‌نفر صحابه بر دروغ با عقل مخالف است، و حصول تواتر با صِرف گواهی آنان قطعی و تردید ناپذیر است.

از کی تا الان روافض برای صحابه و اجماع آنان ارزشی قائل بوده‌اند، آیا مگر آنان نبودند که می‌گفتند همه صحابه جز تعداد اندکی بعد از مرگ رسول خدا کافر و مرتد شدند؟! به مقدمۀ جلد اول همین کتاب نگاه کنید، و سپس چند برابر این سی نفر در حدیث غدیر بر خلافت ابوبکر، عمر و عثمان اجماع نمودند پس چرا رافضیان به آن توجه نمی‌نمایند، و نمی‌توان گفت که این سخن عبدالحسین اقامۀ حجت بر اهل سنت نیست زیرا از منابع آنان استفاده ننموده است، و بلکه در فقرۀ هشتم از این مراجعه تلاش نموده است تا بر اهل سنت استدلال نماید اما آنچه در اینجا مطرح نموده است آن را به عنوان عنایت امیر المؤمنین نام نهاده است.

چهارم: و آن مهمترین [مسأله] در طریق اثبات عبدالحسین برای تواتر و اکتفا نمودن وی به تنها یک روایت که سی نفر صحابه در آن ذکر شده‌اند که آنان به این روایت گواهی می‌دهند، لیکن نقل گواهی این سی نفر تنها از یک طریق روایت شده است و آن خبر واحدی است پس چگونه تواتر است؟ آری همچنان که گذشت حدیث مذکور متواتر است اما اهل علم تواتر [حدیث] را چنین اثبات نمی‌نمایند بلکه این شیوۀ اثبات کار جاهلین است.

و آنچه از خطبۀ حسین بن علیسدر فقرۀ پنجم تصور نموده است حجتی بر ما نیست زیرا اسناد و منبع آن را تبیین ننموده است و ثبوت آن هم برای ما ضرری در پی ندارد، و این هم بعد از تشخیص لفظ صحیح از ضعیف طریقی از طرق حدیث غدیر خم است اما در فقرۀ ششم و هفتم برخی از گمراهی‌های آشکار شیعه و بدعت منهی عنه آنان - با روز غدیر قرار دادن به عنوان روز عیدی که از جانب خداوند تشریع نشده است مأذون نیست بلکه از ابتکار شیطان ملعون است - نمایان شده است و خداوند می‌فرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ[الشورى: ۲۱]و این عبدالحسین ناپاک اقرار می‌نماید به اینکه بدعت‌گذار است و جز ائمه‌شان کسی غدیر خم را جشن نگرفته است و نتوانسته حتی این دروغ را به پیامبر نسبت دهد و در جلد (۱/۱۶۱-۱۶۲) نصوصی از «وسایل الشیعه» در این باره ذکر گردید. و شکی در کذب آن نیست که (وسائل الشیعه) از صادق بیان می‌نماید که روز غدیر از نظر آنان بزرگترین ایام و بزرگترین عید الهی است و از عید قربان و فطر بزرگتر است، و بلکه تمام انبیاء در آن جشن گرفته‌اند و اولین کسی که این بدعت زشت و ناپسند را اظهار نمود ابو الحسن احمد بن بویه ملقب به مضر الدوله بود و او - سوگند به خدا – عامل به ذلت کشاندن اسلام و مسلمانان و پیروزی روم بر آنان بود، و هر آنکه در تاریخ امت از ابتدای دولت بنی بویه – سال ۳۳۴ تا پایان دورۀ صد و بیست ساله آن بنگرد از خیانت احمد بن بویه اطمینان خواهد یافت زیرا [در آن هنگام] غیر مسلمانان سواحل شام و همه‌ی شهرهای شام و حتی بیت المقدس را تصرف نمودند – مسلمانان جز حلب، حمص، حماه، و دمشق سایر شهرها را از دست دادند، همۀ سواحل و غیره در دست غیر مسلمانان بودند، و ناقوس و زنگ‌های کلیسا و صومعه در کاخ‌ها و قلعه‌های سر به فلک کشیده به صدا در می‌آمد و در سرزمین ایمان مساجد به ویرانی می‌گراییدند و مردم در فشار و تنگنای دینی بودند، و مردم شهرهای مسلمان شب و روز در بیم و هراس بودند و تمام موارد مذکور گوشه‌ای از عقوبات و ستم‌ها بود و دشنام به بهترین مردم بعد از انبیاء نمایان گردید و حافظ ابن کثیر بعد از ذکر این مسائل از جانب ابن بویه می‌گوید: (بدون شک خداوند اینگونه قوم را یاری نمی‌نماید بلکه آنان را به خاطر پیروی از آرزو و تقلیدشان از بزرگان و پدرانشان و ترک انبیاء و علمایانشان دشمنانشان را بر آنان چیره و غالب می‌گرداند.

و این رافضی پلید موسوم به عبدالحسین از تصریح به اینگونه زشتی و دشنام‌ها احساس شرم و حرج نداشته و بلکه به اینگونه حماقت‌ها همچون حماقت سینه‌زنی و عزاداری حسینسدر عاشورا افتخار و مباهات می‌نماید، که از نظر عاقلان از افعال دیوانه‌گان است، و عبدالحسین آنگونه مجالس را برای شیعیان اثبات و به آن افتخار می‌نماید و در کتاب خود می‌گوید: (مجالس پر از افتخار در مرثیه و عزای عترت طاهره) و برخی از علمای اهل سنت با نصوص خود شیعیان به رد اینگونه مسائل پرداخته‌اند و عبدالله بن عبدالعزیز در کتاب ارزشمند خود (الشیعه و الحسینات) به رد عزاداری و [سینه‌زنی] پرداخته‌اند، و سزاوار است اهل تحقیق در آن تأمل و دقت نمایند. و هر که در مذهب روافض نظر بیفکند یقیناً به این مساله واقف خواهد شد که دین و آئین آنان مبنی بر اشخاص معین و بلکه پرستش آنان است و شعایر دینی‌شان در محور این افراد می‌چرخد، که در اثبات این مطلب می‌توان به نامی که بر نگارنده مراجعات گذاشته شده و او به آن خشنود است و در فقرۀ هفتم از این مراجعه می‌گوید: (پس بر اعمال دین و اتمام نعمت با امامت امیر المؤمنین خداوند را سپاس می‌گوئیم ... و در آن روز هر سال حدود هزار نفر در کنار ضریحۀ امام علی برای زیارت اجتماع می‌نمایند و پراکنده نخواهند شد تا اینکه خود را به ضریح و مرقد آن امام همامسبمالند.

آیا این همان بت‌پرستی نیست؟ آیا این همان چیزی نیست که محمد ج برای رفع و از بین بردن آن تلاش و مجاهدت می‌ورزید؟ آری سوگند به خداوند، لات و عزی و هبل جای خود را به تقدیس قبور و بارگاه‌ها داده‌اند. و از اینگونه شرکیات به خداوند متعال پناه می‌بریم.

سپس عبدالحسین می‌گوید: (و آنچه در کتاب‌های چهارگانه و سایر مسانید شیعه که در برگیرندۀ اسنادهای مرفوع و روایت‌های متصل و غیر مرسل است [برای اقناع و اطمینان] کافی است. [نگارنده] می‌گویم، این سخن از نظر ما بهایی ندارد زیرا در مقدمۀ این کتاب و در (ج ۱/۱۰۶-۱۰۸) با نقل از مرجع معاصر [آیت الله] خوئی وضعیت و موفقیت کتاب‌های چهارگانه را تبیین نمودیم، و بدون شک ما [و همفکران ما] در کفر هر آنکه به کتاب کلینی [کافی] باور و ایمان داشته باشد و به تمام محتوای آن معتقد باشد شک نمی‌ورزیم، زیرا شامل مسائلی کفرآمیز است که حتی یهود و نصاری جرأت گفتن آن را ندارند، از خداوند سلامت و هدایت می‌طلبیم و از آنچه کلینی و امثال او می‌گویند برائت می‌جوئیم.

اما در فقره اخیر در این مراجعه در ابتدای سخن بر این مراجعه ذکر نمودیم که سخن او در اینجا مبنی بر اعتراض فرضی است که وجود خارجی ندارد. و هیچ کدام از محققین و آگاهان اهل سنت در علوم حدیث در متواتر بودن حدیث غدیر یعنی فقط عبارت «من كنت مولاه فعلي مولاه»و نه آن اضافاتی که این رافضی نقل نموده است شک و مخالفت نمی‌نماید.

و در آخر این مراجعه دو حدیث را نقل نموده است تا با آن‌ها بر تواتر حدیث غدیر استدلال نماید، قبل از توضیح آن لازم است به تناقض‌گوئی که عبدالحسین – در نقل تخریج سیوطی برای حدیث در کتاب تاریخ الخلفاء - به آن دچار شده است توجه و مورد عنایت قرار دهیم زیرا سیوطی در ضمن صحابیان، راویان حدیث مذکور را نقل کرده است و این رافضی نیز در ضمن آن‌ها صحابی بزرگوار انس بن مالک را هم ذکر کرده است و حال این رافضی در فقره چهارم از این مراجعه انس را یکی از سه نفری می‌دانست که روایت را کتمان و آن را نقل ننموده‌اند، و ما هم در روایت طبری که عکس تصور او را اثبات می‌نمودیم به پاسخ و رد آن پرداختیم و در اینجا به نقل روایت از انس ادعای سابق خود را تکذیب می‌نماید.

اما دو حدیثی که نقل کرده است اولین حدیث در مسند امام احمد می‌باشد، و گرچه گویا مطلب بیشتری از احادیث دیگر در این باره نیست اما لفظ آن دارای ایراد است، [و ایراد آن اینکه] علی به آن جماعت می‌گوید: (چگونه من مولای شما باشم و حال شما قوم عرب می‌باشید؟ گفتند: از رسول خداوند شنیدیم در غدیر خم می‌فرمود ...) اینگونه حدیثی که پیامبر در این موقعیت علی الخصوص با تصویر این رافضی برای آن فرموده باشد صحیح و روا نیست که علی نسبت به آن جهل داشته باشد و از او پنهان و نامعلوم باشد، و در برخی عبارات که عبدالحسین نقل کرده است اینکه دست علی را گرفتند پس چگونه بر او مخفی و پنهان بوده‌اند و او از این جماعت توضیح خواسته است؟

و اما حدیث دوم که آن را به تفسیر ثعلبی و نزول آیه: ﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١[المعارج: ۱]در داستان حارث بن نعمان فهری در مراجعه ۱۲ و در (ج ۱/۱۶۲-۱۶۵) با نقل کلام امام ابن تیمیه در این زمینه از لحاظ اسناد آن به بیان کذب و ذکر آن پرداختیم، و از لحاظ متن هم به چهار صورت که هر کدام موجب کذب این قصه و بطلان آن می‌باشد حدیث مذکور دارای ایراد و اشکال است، با این وجود این رافضی از دروغ شرم نداشته و مستقیماً آن را به ثعلبی اسناد می‌دهد و سپس می‌گوید: جماعتی از بزرگان اهل سنت حدیث مذکور را مرسل دانسته‌اند، و در حاشیه (۱۳/۲۱۵) به عنوان نمونه به ذکر حلبی در (السیره) (۳/۳۰٩) پرداخته است به (ج ۱/۱۶۲-۱۶۵) و سیره حلبی مراجعه شود.