پاسخ بر مراجعهی (٧۸):
۱- بیان اینکه شیعه با ام سلمه مصلحتی ندارند جز اینکه او را نردبان ذم عائشه نمایند.
۲- بیان اینکه نصوصی که عبدالحسین در اینجا بر آن تکیه زده یا جعلیاند و یا در حقیقت درباره فضائل عائشه میباشند، و نهایت آنچه میتوان در این باره گفت اینکه از نوع اشتباهات عائشه است، و به طور مفصل به بیان آن میپردازیم تا همهی صحبتها و شبهات [پیرامون امالمؤمنین محبوب محمد ج]باطل شود.
هر آنکه در این مراجعه بنگرد به کینهی رافضیان و پیشوای آنان عبدالحسین نسبت به ام المؤمین عائشهلپی میبرد که به علت کینهتوزی از او همه نوع نکوهش را بر وی به کار میبرند از جمله برای کنایه و طعنهزنی به او به مدح دیگران میپردازند مثلاً عبدالحسین به ترجیح ام سلمه بر عائشه میپردازد و ما بر این جزم مینهیم که رافضیان مصلحتی جز تلاش برای طعن در عائشه از طریق مدح ام سلمه با او هدفی ندارند.
و نصوصی که [عبدالحسین] بر آنها تکیه و استناد جسته یا جعلیاند و یا در واقع در فضائل عائشه میباشند و یا از جمله اشتباهات عائشه میباشد چون ایشان همانند سایر مردم هستند بلکه دیگران بیشتر از او دچار خطا شدهاند و در صفحه (۱۵۸-۱۵٩) مذهب اهل سنت مجری قسط و عدل و بدور از افراط و ستم را بیان کردیم که شرط اصحاب بهشت، سلامت و دوریشان از اشتباه و گناه نیست – آنچه دربارهی اشتباهات گفته میشود بسیاری در آن اجتهاد نموده ولی [دیگران] طریق اجتهادشان را نمیدانند و یا گناهانی بودهاند که به علت تقدم سابقهشان در دین و منزلتشان قابل بخشش قرار گرفته است، و اینگونه گناهان از فضیلت آنان نمیکاهد. و در خلال پاسخ بر آنچه عبدالحسین در این باره نگاشته است به توضیح مسائل مذکور میپردازیم اول اینکه عبدالحسین میگوید: و [أم سلمه] در قرآن به توبه امر نگردید، و قرآن با مخالفت او بر پیامبر ج نازل نگردید، و بعد از پیامبر ج با وصی [او] خصومت نورزید، و خداوند برای یاری پیامبرش ج بر او آیات نازل نکرد، و او را به طلاق و جایگزینی بهتر از او تهدید نکرد و همسر لوط و نوح را به عنوان مثال برای او ذکر نکرد، و تلاش نکرد تا پیامبر خدا ج آنچه را که خداوند برای او حلال نموده بود بر خود تحریم نماید.
میگویم: همه موارد مذکور به حادثه سبب نزول سوره تحریم اشاره دارند که در صفحه (۱۵۸) با روایت بخاری، (۶/۱٩۴) ذکر شد که از عائشه روایت شده است (که پیامبر ج نزد زینب عسل میخورد، و نزد او میماند و من و حفصه توافق نمودیم که نزد هر کدام از ما بیاید به او بگوئیم: شما مغافیر خوردهاید زیرا بوی از شما استشمام میکنیم، فرمود: خیر ولیکن عسل میخوردم و دیگر نمیخورم و شما را سوگند دادم که آن را به کسی نگویی روایت مذکور سبب نزول صحیح این آیات است، ولی موسوی به طور عجیبی آن را مخلوط نموده و در مذح ام سلمه اشاره نموده به اینکه عائشه قلبش به سوء ظن متمایل شد و به توبه امر شده است، و این چیزی است که از کلام قابل فهم نیست زیرا مفهوم «قد صغا قليها»یعنی به توبه متمایل گردید و این [در واقع] مدح اوست، ولی واقعیت چنین نیست و خداوند فرموده است: ﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُكُمَاۖ﴾[التحريم: ۴]و خطاب به عائشه و حفصه است یعنی قلبهایتان بعد از آن مایل نگردیده است ولیکن اگر توبه نمایند قلبشان به توبه میگراید – نگا: تفسیر ابن کثیر و فتح القدیر) و ... سخن عبدالحسین جاهل (که ام سلمه قلبش متمایل نگردید) و عائشه چنین گردید اگر منظور از او از «صغا قلبها»ذم و نکوهش باشد و اگر هدف او مدح باشد و آن خلاف واقع حال میباشد پس او در کاستن منزلت عائشه استقامت ندارد، و با این جهل مرکب چه میتوان کرد ای رافضیان، و بدتر اینکه ادعا میکند شیخ الازهر بر اینگونه خزعبلات و ترهات موافق است.
اما اگر سخن بر دعوت عائشه – با حفصه - به توبه از آنچه احساس گناه در آن برای عائشه میگردد، و در صفحهی (۱۶۰) کلام شیخ الاسلام را بیان نمودیم که از دلایل توبه او با حفصه است با فرض گناه آن آیه مذکور همچون آیه: ﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِيُّهُمَاۗ﴾[آل عمران: ۱۲۲]که دربارهی بنی حارثه و بنی سلمه نازل شد است در فضائل توبه عائشه و از معایب او نیست، و آیه گرچه به وجود قصور از آنها اشاره مینماید ولیکن بر ولایت خداوند برای آن دو دلالت مینماید و همچنین ﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ﴾گرچه به وجود گناه اشاره دارد ولی بر توبه آنها دلالت دارد و اگر توبه نمیکردند امرشان ظاهر میگشت و این بالاتر از اسباب مذکور در صفحهی (۱۶۰) میباشد، بلکه در قرآن کریم فراتر از این وجود دارد و خداوند میفرماید: ﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ﴾[التوبة: ۱۱٧]آیا انسان عاقل میتواند استدلال نماید که این دلیل بر گناهان اینهاست. و یا [بگوید] آیه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا١﴾[الأحزاب: ۱]اینست که پیامبر ج تقوای خداوند ننموده و از کافرین و منافقین اطاعت کرده است، و یا آیه: ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ﴾[التوبة: ۴۳]را آیا عاقلی به خود اجازه میدهد که آن را بر ذنب پیامبر ج مورد دلالت قرار دهد.
و ادعای (عبدالحسین) اینکه قرآن دربارهی مخالفت عائشه با پیامبر ج نازل شده است در این سخن مخالطه عجیبی است، و خداوند آن را تثبیت ننموده بلکه فرموده است: ﴿وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ﴾[التحريم: ۴]و شرط مذکور را بعد از ﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ﴾ذکر کرده و اگر عائشه و حفصه توبه ننمایند و امتناع عدم توبهی آنان بعد از دعوت خداوند از آنان را بیان کردیم پس مسألهی تظاهر در آیه وارد نیست زیرا بدل آن ثبوت یافته و اما اینکه موسوی میگوید: عائشه بر وصی – یعنی علی – شوریده است – دروغ آشکاری است که توانایی اثبات آن را نداشته و به اشاره به دروغهایی در حاشیه (۲/۲۶۴) روی آورده و گفته است: شورش و تظاهر عائشه بر وصی با انکار وصیت به او بوده است، از کجا میتوان به اثبات این ادعا پرداخت؟ و من از دو جهت از سخن او تعجب میکنم، اول نام نهادن علی به عنوان وصی در خطابش با اهل سنت با وجود اینکه اهل سنت به آن اقرار نمینمایند، و او هم اکنون میخواهد به اثبات آن امر بپردازد، پس چگونه آن را در تعریف خود تثبیت مینماید؟ و دوم میبایست در این مراجعه اسبابی که باعث عدم رعایت رضایت او از حدیث عائشه و اینکه پیامبر ج در زمان وفات در کنار او بوده است را بیان نماید، بلکه او حدیث مزعوم ام سلمه را بر او مقدم داشته است، و با ذکر برخی اسباب [عدم رضایت] میگوید: عائشه با انکار وصیت بر علی شوریده است، آیا این دورغ ناپسندی در کلام نیست یعنی او به انکار عائشه برای وصیت نیست، زیرا از اسباب آن اینکه او وصیت را انکار کرده است!! بس این همه جهل و انحطاط و تناقص چیست؟
قول [عبدالحسین] که: (که عائشه و حفصه قلبشان به گناه آلوده شد و ...) مغالطه است زیرا خداوند در صورت عدم توبه [بدیل آن را قرار داده است] و میفرماید: ﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُكُمَاۖ﴾[التحريم: ۴]و اگر عائشه و حفصه بر او تظاهر و شورش نمودهاند خداوند پیامبر خود را از آن آگاه مینمود.
و قبلاً هم ذکر کردیم که میبایست آنان توبه نموده باشند... .
اما قول [دیگر] او: و خداوند او [ام سلمه] را به طلاق و جایگزینی بهتر از او تهدید ننموده است، این (عبدالحسین) جهل ورزیده زیرا ام سلمه بطور قطع داخل در مضمون آیهی قرآن است که میفرماید: ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ مُسۡلِمَٰتٖ مُّؤۡمِنَٰتٖ قَٰنِتَٰتٖ تَٰٓئِبَٰتٍ عَٰبِدَٰتٖ سَٰٓئِحَٰتٖ ثَيِّبَٰتٖ وَأَبۡكَارٗا٥﴾[التحريم: ۵]و این آیه خاص عائشه و حفصه نیست بلکه همچنان که از سیاق آیه برمیآید شامل همهی همسران پیامبر ج میگردد، و خداوند فرمود: (طَلَّقَكُنَّ)و (مِنْكُنَّ)و این عام است دربارهی همهی زنان پیامبر ج و با این وجود اساس کار عبدالحسین یعنی ترجیح حدیث ام سلمه بر عائشه باطل میگردد زیرا آنها در این اصل مشترکاند.
و کسی گمان نکند که در این امر انتقادی و ایرادی بر همسران پیامبر ج وارد است و امر (طلاق) به وقوع نپیوسته است، زیرا سبب آن حاصل نشده است و معلوم است تمام همسران پیامبر ج در زمان وفات پیامبر ج همسر او بودهاند دارای اینگونه صفات (مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ)بودهاند.
سپس عبدالحسین دجال (صفت) به تکفیر عائشه اشاره نموده و از ام سلمه میگوید: (و زن نوح و لوط را برای او مثل نزده است). و خداوند میفرماید: ﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱمۡرَأَتَ نُوحٖ وَٱمۡرَأَتَ لُوطٖۖ﴾[التحريم: ۱۰]در حالی که عبدالحسین گفته است: زن نوح و زن لوط را برای عائشه مثل زده است. آیا این اشاره به خواسته رافضیان از تکفیر امالمؤمنین با نص کلام رب العالمین نیست. و ما نمیدانیم که عبدالحسین از این سخن خود توبه نموده و از آن برگشته است، و سزاوار ماست که به تناسب گفتار او بر وی سخن گوئیم و میگوئیم خداوند او و مروجین آثار او را خوار و ذلیل نماید و چگونه عقل میپذیرد که خداوند برای عائشه زن نوح و زن لوط را مثل زند در حالی که آنها مَثَل برای کافرانند، سپس رسول خدا ج او را نزد خود نگه میداشته و آن را طلاق نمیدهد بلکه وضعیت او را تبیین نمینماید؟
و بلکه بیشتر از آن او را طوری ستایش مینماید که کسی را چنین نمیستاید و آیا این گفتهی عبدالحسین با گفتار خداوند: ﴿وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ﴾[الأحزاب: ۶]) در تعارض نیست؟ و این نص از جانب رب العالمین است که همسران پیامبر ج را به امهات المؤمنین نام نهاده است، و این متضمن برائت آنان از مشابهه با همسران هر پیامبر دیگری است، زیرا این صفات در میان سایر همسران انبیاء خاص همسران پیامبر اسلام است. و چگونه آیا عقل میپذیرد؟ که خداوند برای عائشه زن نوح و لوط مثل بزند در حالی که خداوند به خاطر تبرئه او آیاتی نازل نموده که تا روز قیامت تلاوت میگردند، و خداوند در میان آنها بار دیگر مؤمنان را از تکرار این تهمت و سوء ظن برحذر میدارد و میفرماید: ﴿يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧﴾[النور: ۱٧]و هر آنکه در فضائل عائشه و خصوصیات او بنگرد به یقین پی خواهد برد که گفتار عبدالحسین [پیرامون عائشه] از دو حال خارج نیست یا اینکه دیوانه است و یا دروغگوست.
و کافی است به شیعه بگوئیم که خداوند سبحان در همان آیات نیز فرموده است: ﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱمۡرَأَتَ﴾[التحريم: ۱۱] و اگر شما بگوئید مثل زده شدهی کافران خاص عائشه و حفصه است، پس چگونه مثل زده شده [در آیه مذکور] را به ایمانداران اختصاص میدهید؟ و به نظر ما شما طبق معمول به فاطمه هم میگوئید، و در این وقت ما کاملاً بر شما میخندیم که زیرا شما علی را همچون فرعون میدانید چنانچه همسر فرعون مثل برای فاطمه باشد و اگر چنین نگوئید بس مثل عام است و خاص فرد معینی نیست و نمیتوان کسی را در میان امت بیابیم که دارای صفت زن فرعون و یا مریم بنت عمران باشد، پس منظور از مثل اول فردی معین نیست زیرا یک مثل واحد و در یک سیاقاند و میبایست دارای اتحاد مدلول باشند.
و سزاوار است که بگوئیم خداوند این دو مثل را برای ما ذکر کرده تا نزد ما ثابت شود که مسائل زناشویی نفع و سودی از لحاظ بخشش گناه در قیامت در پی نخواهد داشت، بلکه هر فرد در گرو کردار خود میباشد، و خداوند کسی را با حساب دیگری یا به خاطر او مؤاخذه نمینماید و نیز کسی را با عمل دیگر و یا به خاطر او اهل ثواب نمینماید کمااینکه با همسر نوح و لوط چنین کرد گرچه همسر دو پیامبر بودند ولی سودی عایدشان نگردید و زن فرعون و یا مریم که اصلاً شوی نداشت نیز چنین است.
و بر مبنای آیه ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ﴾[الأنعام: ۱۶۴]این از سنن ثابتهای است که خداوند آن را تثبیت نموده است، و همچون خطاب پیامبر ج با عموها و عمهها و خویشان نزدیک و حتی دخترش فاطمه است که قرآن خطاب به او میفرماید: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾[الشعراء: ۲۱۴]،[پیامبر ج]فرمود: (خود را از آتش جهنم برهانید سوگند به خدا من نمیتوانم از طرف خدا چیزی برای شما مالک شوم جز اینکه میان من و شما خویشاوندی است که من با آن خُرم و سرور گردم) روایت از بخاری، ۶/۱۴۰) و مسلم، ۱/۱٩۲) ... .
سپس دربارهی ام سلمه میگوید: (و پیامبر ج را مجبور ننمود تا اینکه آنچه را که خداوند برای وی حلال نموده بود بر خود حرام نماید). که منظور او از این سخن این است که عائشه چنین بوده است زیرا [به زعم او] عائشه در جریان عسل پیامبر ج را مجبور به تحریم عسل بر خود نمود و آیهی: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ﴾[التحريم: ۱]نازل گردید، و آنچه ما میتوانیم در این راستا به موسوی بگوئیم. نهایت این امر اینکه عائشه در این امر گناه کار بوده است. و او معصوم نیست و دیدگاه اهل سنت را در این زمینه ذکر کردیم و اشتباهات او [در اینگونه موارد] همچون یک نقطهی سیاه در لباس سفید شفاف است.
ولیکن آنچه ما زبان رافضیان و پیشوایشان عبدالحسین را با آن قطع کنیم اینکه بگوئیم جریان مذکور بزرگترین دلیل بر شدت محبت پیامبر ج نسبت به عائشه است، و محبت و علاقهی پیامبر ج نسبت به او به حدی رسیده است که خداوند برای اصلاح عمل او را ارشاد مینماید و قرآن خود صراحتاً به آن اقرار مینماید. ﴿تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ﴾[التحريم: ۱]و این از دلایل شدت محبت خاص پیامبر ج برای عائشه است زیرا خداوند دربارهی سایر زنان پیامبر ج«ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ»شان نگفته است مگر برای عائشه، پس رافضیان بعد از این امر چه میخواهند؟
سپس [موسوی] گفته است (عائشه با عدم رعایت آداب پای خود را در روبروی پیامبر ج در حال نماز دراز میکرد، و پای خود را برنمیداشت تا اینکه پیامبر ج پای او را لمس میکرد و چون لمس میکرد برمیداشت و دوباره پای خود را دراز میکرد ...) و در حاشیه آن را به بخاری نسبت داده است، من میگویم: مفهوم سخن عبدالحسین این است که عائشه این عمل را به علت عدم احترام رسول ج خداوند انجام میداده است و عبدالحسین جاهل غافل است از اینکه عمل عائشه با اقرار رسول خدا ج برای عائشه همراه بوده است، بلکه از دلایل جواز اینگونه اعمال در نماز گردیده است، کمااینکه بخاری در بابی که موسوی در حاشیه (٧/۲۶۵) ذکر کرده است بابی تحت عنوان (باب مايجوز من العمل في الصلاة) ترتیب داده است و آن همچون حدیث امالمؤمنین میمونه بنت حارثلاست (که اینکه در حال عادت [ماهیانه] نماز به جای نمیآورد، و او در کنار مسجد پیامبر ج جای گرفته بود و پیامبر ج بر عمامه و روبند خود نماز به جای میآورد و چون به سجده میرفت قسمتی از لباس به میمونه برخورد مینمود، (بخاری، ۳۳۳).
سخن عبدالحسین از دو صورت خارج نیست یا اینکه میگوید او و پیروان رافضی او نسبت به حق آشناتر و غیرتمندتر از رسول خدا ج و امری را بر عائشه انکار و ایراد گرفتهاند که پیامبر ج آن را تأیید نموده و حال او بر عمل باطل اقرار نمینماید و روا نیست از روی تقیه آن را تأیید نماید. و یا به صورت دیگر میگوید: که عائشه در این حدیث دروغ نموده و آن همان چیزی است که عبدالحسین و رافضیان به آن تمایل دارند، و نمیدانیم دلیل تکذیب او در اینجا و هر جایی دیگر آیا چیزی جز تعصب احمقانه و کینه از صدیقه بنت صدیق هست؟ و آنان با این کار در شخص رسول ج ایراد کردند زیرا تجویز کردهاند که همسر [محبوب او] دروغگو باشد و خداوند اصل بزرگی به ما یاد داده که اقرار وتثبیت پیامبر ج برای عائشه و عدم اعتراض پیامبر ج از او و بلکه تصریح به حب او بیانگر این است که او پاک و متناسب با پیامبر ج است زیرا پیامبر ج پاکترین است و ممکن نیست بر چیزی جز پاک اقرار و تکیه زند. و خداوند هم میفرماید: ﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ وَٱلۡخَبِيثُونَ لِلۡخَبِيثَٰتِۖ وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ﴾[النور: ۲۶]و این بزرگترین دلیل بر شیعه در مسأله عائشه است زیرا سبب نزول آن اتهام بر عائشه بود و خداوند به صورتهای متعدد او را تبرئه نموده، و اگر او [نعوذ بالله] پاک نمیبود - به گمان رافضیان – جز فرد ناپاک کسی او را نگه نمیداشت و پیامبر ج از آن مبراست.
سپس من نمیدانم دلیل او بر اهل سنت چیست که آنان تولای عائشه را در دل داشته و موسوی به آنان میگوید عائشه دروغگو است و در نفی وصیت او را تصدیق نکنید چرا؟ زیرا او دروغ گفته است، و گفته است او پاهایش را در برابر [محل سجده] پیامبر ج دراز مینموده است!! و آیا این جهل مرکب نیست، و اهل سنت به صحت و ثبوت حدیث عائشه علم و شناخت دارند حتی از آن اصل عمل و تحرک اندک در نماز را اثبات و استنباط نمودهاند و کتب فقهی و حدیث اهل سنت همگی به اثبات این اصل اقرار نمودهاند، و چگونه عبدالحسین تصور مینماید با این حدیث بر اهل سنت احتجاج نماید؟ و شیخ الازهر بر آن اقرار میکند؟؟ و همیشه کذب و دروغ چنین مسیری میپیماید.
سپس [عبدالحسین] میخواهد بگوید که عائشه با عثمان مخالفت و عداوت داشته است ، و او دروغگو است زیرا این سخن از افترای رافضیان بر عائشه است؛ خواسته موضعگیری او را با عثمان در دیدگاه اهل سنت زشت جلوه دهد و اگر در این ادعا صادق میبودند اسناد صحیحی برای آن کشف و ارائه مینمودند.
و قول موسوی در حاشیه (۸/۲۶۵) که میگوید همهی کتابها به این حوادث اشاره کردهاند در این زمینه کافی نبوده و دروغی بیش نیست، از جمله «تاریخ الاسلام» ذهبی، و (البدایه و النهایه) ابن کثیر، و طبقات ابن سعد، هیچ کدام از آنچه عبدالحسین ادعا نموده است چیزی ذکر نکردهاند بلکه جز در کتابهایی که به ذکر همهی مسائل و روایات میپردازند ذکر نشده است که معمولاً این کتابها روایت را را با اسناد یا بدون آن نقل مینمایند مثل آنچه که موسوی در حاشیه، آن را به تاریخ طبری و الکامل، ابن اثیر نسبت داده است و او حتی موضع آن را در «طبری» ذکر نکرده و به ذکر موضع آن در (الکامل) اکتفاء نموده است، و معلوم است ابن اثیر آن حوادث را بدون اسناد و انتساب و تقریر صحت و ثبوت آن نقل مینماید، نزد کسانی که در پی تحقیق و تصحیح روایت میباشند اعتماد و تکیه تنها بر او کافی نیست، اما طبری آن را در تاریخ خود (۴/۴۵۸-۴۵٩) با ابیات تحریر شده در حاشیه مراجعات ذکر کرده است، لیکن هر آنکه در اسناد این حادثه بنگرد که در آن سوء ظن عائشه بر عثمان مطرح است به بطلان و عدم صحت آن پی خواهد برد. زیرا ابن جریر [طبری] گفته است: که علی بن احمدبن حسن عجلی برای من نگاشته است که حسین بن نصر عطار گفته است: ابونصر ابن مزاحم عطار برای ما نقل کرده است..) و اسناد آن را نقل نموده است، و این سه نفر [در اسناد این روایت] همگی مجهولاند وشناخته شده نیستند، و در کتابهای جرح و تعدیل و طبقات شرح حالی از آنان وجود ندارد، پس چگونه میتوان به خبر آنان اعتماد نمود؟ سپس در پایان اسناد آن گفته است: (از کسانی از اهل علم نقل شده که عائشه) سایر رجال اسناد آن مجهول العین هستند.
و از [همه] مهمتر اینکه حادثه و داستانی که عبدالحسین در کتاب خود به آن اشاره و به طور مفصل آن را در حاشیه ذکر کرده است صحیح نیست و به ثبوت نرسیده است و بحثی در آن یافت نمیشود.
دوم: آنچه از عائشه نقل شده است با [ادعای عبدالحسین] در مخالفت با عثمان در تضاد است، و بیانگر این است که عائشه منکر قتل او و کسانی را که در قتل وی دست داشتهاند سرزنش نموده و برادرش و دیگران را به علت مشارکت در قتل او نکوهش نموده است و شیخ الاسلام در رد خود بر ابن مطهر حلّی – آن را ذکر کرده است – نگا: (مختصر المنهاج، ص ۲۴۶) و به طبری، (۴/۴۴۸-۴۴٩) مراجعه شود – و طبری، (۴/۳۸۶) قول مروان ابن حکم را برای عائشه ذکر کرده که میگوید: (ای امالمؤمنین اگر اعتراض نمودی بهتر است مواظب این مرد باشی، گفت: آیا میخواهی همان برخوردی با من انجام دهد که با ام حبیبه انجام داد، و سپس کسی نیابم از من دفاع نماید خیر سوگند به خدا نمیدانم امر اینها به کجا و به چه کسانی میانجامد). و از این روشن خواهد شد که موقف عائشه با عثمان چگونه بوده است.
سوم: نام نهادن عثمان به [نعثل] جز از زبان قاتلان عثمان شنیده نشده است و اولین کسی که او را با این [واژه] اسم برده است جبله بن عمرو ساعدی بوده است و در طبری، (۴/۳۶۵) روایت شده است که جبله اولین کسی بوده که با بیمنطقی در برابر عثمان جسارت نموده است، سپس بعد از جبله جهجاه، غفاری این واژه را بر عثمان به کار برده است و این کلمه میان شورشیان بر عثمان جاری بوده حتی آخرین کسی که عثمان را با آن واژه مورد خطاب قرار داده است محمدبن ابوبکر بوده که چون با قاتلان بر عثمان وارد شد او را با این کلمه مورد خطاب قرار داد (طبری، ۴/۳٩۳)، و در تمام اوقات یعنی از ابتدای اطلاق این کلمه تا زمان کشتن عثمان عائشه در مکه بوده است، و به ادای مناسک حج میپرداخت، که این بیانگر دروغ کسانی است که ادعا مینمایند که عائشه آن را بر عثمان به کار برده است.
چهارم: از عبدالحسین و پیروان او سؤال مینمائیم از کی [تا الان] شما به خاطر عثمان خشمگین میشوید، و نکوهش و بدگویی دربارهی او را اشکال و ایراد به شمار میآورید؟ و پرواضح است عائشه و عثمان نزد شما تفاوتی ندارند و شما از هردو نفرت دارید، پس آیا مفهوم سخن عبدالحسین چیزی جز دجالگری و تلاش برای ایجاد فتنه میان اهل سنت هست؟ ولیکن اهل سنت از هر دوی آنها راضی و خشنودند و نهایت آنچه اهل سنت در این زمینه باور دارد اینکه اینگونه مواضع از جمله گناهان بزرگان است و شرط فاضل و بزرگ بودن این نیست که گناه و یا اشتباه ننماید و ما جز دربارهی رسول خدا ج ادعای عصمت نسبت به عثمان و عائشه و هیچ کس دیگر نداریم و با این توضیح از خداوند خواهانیم از شر مکر و نیرنگ عبدالحسین و پیروان - از اینگونه سخنان –او درامان باشیم سپس موسوی میگوید: و [ام سلمه] از خانهای که خداوند به اوامر نموده بود که در آن قرار گیرد بیرون نرفته است) و در حاشیه (٩/۲۶۵) به آیهی: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾[الأحزاب: ۳۳]اشاره نموده است و این یعنی عائشه با امر خداوند مخالفت نموده است قبل از موسوی ابن مطهر [هم] در این وادی رسوا کننده گام نهاده و شیخ الاسلام به او پاسخ داده است و میگوید: (و عائشهل– همچون جاهلیت آغازین تبرج ننموده و امر به استقرار در خانه با خروج [از آن] برای مصلحت واجب - مانند خروج برای انجام فریضهی حج یا عمره و یا خروج همراه همسر در راه سفر - منافات ندارد، و این آیه در حیات پیامبر ج نازل شده است و بعد از آن پیامبر ج در حجة الوداع همراه همسرانش به سفر پرداخته بود، و با عائشه سفر نموده و او را همراه عبدالرحمن برادر عائشه به سفر فرستاده بود و حجة الوداع حداقل سه ماه قبل از وفات پیامبر ج بوده است، پس بعد از نزول این آیه جواب رافضیان چیست؟ سپس شیخ الاسلام میگوید: (و اگر سفر آنان برای مصلحت رواست پس عائشه اعتقاد داشته است که آن سفر برای مصلحت مسلمانان خروجش را در این امر تأویل کرده است) و تا اینکه رافضیان دستاویزی برای رهایی و گریز نیابند موقفی از علی ذکر میکنیم که اگر شدیدتر نباشد کاملاً با موضع عائشه تشابه دارد: (و اگر کسی سؤال نماید پیامبر ج فرموده است: مدینه زشتی خود را دور میریزد و پاکی خود را جلوه مینماید و: هر آنکه از آن خارج شود خداوند بهتر از او را در آن جایگزین مینماید (روایت از موطأ امام مالک) و میگوید: علی از آن خارج شد مانند سایر خلق در آن اقامت نگزید و لذا بر [برنامهی او] اجماع صورت نگرفت: و جواب این است که: مجتهد حتی اگر پایینتر از علی باشد، تهدید (الهی) شامل حال وی نمیگردد پس به طریق اولی علی از اجتهاد دچار [وعید] نمیگردد و با این توضیح به خروج عائشه هم جواب داده میشود که اگر مجتهد دچار خطا گردد خطای او به دلیل کتاب و سنت قابل بخشش است و برای اینکه عائشه به قصد اصلاح خارج شده و چنین باور داشته که خروج او مصلحتی برای مسلمانان در پی دارد به آنچه ما دربارهی این حوادث در صفحههای (۱۳۸-۱۳٩) نقل نمودهایم مراجعه کنید تا حقیقت امر بر شما آشکار گردد.
سپس موسوی با تعریض از عائشه دربارهی ام سلمه میگوید: (و سوار بر شتر وارد لشکر نگردید تا به درهها رفته و یا بر کوه صعود نماید، و حتی اینکه سگهای حوأب او را پارس کنند) و پیامبر ج او را از این کار انذار نمود و به قیادت لشکری نپرداخت تا بر امام حمله نماید. میگویم: این سخن با دو حاشیه آن (۱۰/۱۱/۲۶۶) اشاره به جریان جمل دارد و نیازی نمیبینم تا به طور مفصل بر آن سخن گویم و در (ص ۱۳۵-۱۴۰) بیان موضع واقعی امالمؤمنین و همراهان او نسبت به علیسبه نقل از کتابهایی مانند طبری - عبدالحسین [خود] به آنها حواله داده است – ذکر وبیان گردید، و اما اینکه شتر عائشه را به عنوان سپاه نام برده روا نیست و با این وجود حرف تازهای در آن وجود ندارد و نقل آن از شرح نهجالبلاغه برای او کافی و کارساز نیست.
و اما حدیث حوأب که در حاشیه (۱۱/۲۶۶) ذکر نموده است صحیح و ثابت است امام احمد (۶/۵۲، ٩٧) و حاکم (۳/۱۲۰) و دیگران آن را روایت کردهاند که عائشه چون بر حوأب آمد صدای پارس سگان را شنید، گفت: نظرم چیزی جز برگشت نیست و رسول خداوند ج به ما گفته است کدامتان سگان حوأب بر او پارس مینمایند زبیر به او گفت: برمیگردی؟ شاید خداوند با شما میان مردم اصلاح به وجود آورد) و شیخ [ناصرالدین] آلبانی در صحیح خود (۱/٧٧۵-٧٧۶) به طور جدی و مفصل حدیث مذکور را شرح نموده که بیانگر موضع اهل سنت است و میگوید: (و خلاصه کلام حدیث مذکور صحیح الاسناد است و در متن آن [جز از استاد افغانی] اشکالی وجود ندارد، نهایت چیزی که در آن است اینکه عائشهلچون خود را در حوأب یافت تصمیم گرفت که برگردد، و حدیث [هم] بیانگر این است که برنگشته است، و این سزاوار امالمؤمنین نیست، و جواب ما بر آن این است، که آنان تمام کمالات را کسب نکردهاند زیرا عصمت [مطلق] از آن خداست و اهل سنت در کسانی مورد احترامشان است ضرورتی ندارد او را بالاتر از موقعیت واقعی فرد رفعت بخشند و یا مانند ائمه شیعه آنان را معصوم به حساب آورند و بدون شک خروج امالمؤمنینلخطا بوده و لذا چون به پیشگویی پیامبر ج در حوأب آگاه شده است [تصمیم به رجوع گرفته] ولیکن زبیر او را قانع ساخته تا برنگردد و به وی گفته (شاید خداوند توسط شما میان مردم اصلاح برقرار نماید، و بدون شک او هم (در اجتهاد خود) اشتباه کرده و عقل قاطعانه حکم مینماید که نمیتوان هردو گروه که در میانشان صدها نفر کشته شدهاند تقصیر پنداشت، و بدون شک عائشه به دلایل فراوانی اشتباه کرده است، از جمله خود بر خروجش پشیمان شده است و این سزاوار فضیلت و کمال اوست، و بیانگر این است که خطای او از جملهی خطاهای بخشیده شده و بلکه دارای اجر و ثواب است.
پس موسوی [در این زمینه] بسیار زشتی را دنبال کرده که غایت و هدف آن رد احادیث عائشه و عدم تصدیق او – در آنچه روایت مینماید میباشد – به علت جهل – پنج حدیث از احادیث عائشه را جزو منکرات به شمار آورده و با آنها همچون روایات عائشه دربارهی وفات پیامبر ج برخورد نموده است، و پرواضح است این سخن روشی و درست علمی را طی نکرده است چه برسد به اینکه به عنوان حجت بر علیه اهل سنت به کار برده شود، و آن هم نظیر سخن وی پیرامون حدیث نماز پیامبر ج در نزد عائشه میباشد که در صفحات قبل به آن اشاره گردید.
و احادیث پنجگانه چهار حدیث از آنها صحیح و ثابت میباشند که عبارتند از:
۱- غلامان [سیاهپوست] در مسجد با نیزه و [سنان] بازی میکردند پیامبر ج فرمود: (می خواهی نگاه کنی؟) گفتم: آری پس مرا پشت سر خود بنشاند، و صورتم روی صورت پیامبر ج بود، و میگفت: (آفرین ای بنی أرفده) تا اینکه خسته شدم فرمود: (کافی است؟) گفتم: آری گفت: پس بروید (بخاری، ۲/۲۰) و مسلم (۲/۶۰٩) ... .
۲- عائشه گفته است (پیامبر ج روز عید نزدم آمد و حال دو کنیز نزد من بود ترانهی بُعاث سرمیدادند و بر فرشی دراز کشید و ابوبکر وارد شده و گفت در خانۀ رسول خدا ج آهنگ [شیطان] نواخته میشود پیامبر ج بر من روی کرد و فرمود آزادشان بگذارید این ایام عید است)، (بخاری، ۲/۲۰) و مسلم، (۲/۶۰۸) و ... .
۳- عائشه گفته است: پیامبر ج با من مسابقه داد بر او پیشی گرفتم، مدتی گذشت تا اینکه چاق شدم و پیامبر ج با من مسابقه داد از من پیشی گرفت، و فرمود این به جای آن. روایت از امام احمد، (۶/۳٩) و ابوداود، (۲۵٧۸).
۴- عائشه گفته است: من با دختران بازی میکردم چه بسا پیامبر ج وارد میشد و نزد من کنیزانی بودند و چون وارد میشد بیرون میرفتند و چون خارج میشد آنان وارد میشدند). روایت از ابوداود (۴٩۳۱) و حمیدی، (۲۶۰) و ....
و این احادیث [مذکور] نزد اهل سنت بر اساس علم حدیث صحیح و ثابتاند و ایراد و خردهگیری موسوی در آنها خللی وارد نمیسازد، و دلیلی بر اهل سنت ندارند جز اینکه میخواهند روایت عائشه را تکذیب نمایند و این تفکر به ذهن هیچ فرد عامی از اهل سنت خطور نمیکند چه برسد به علمایانی از قبیل شیخ الازهر؟؟
و اما حدیث پنجم عبارت است از آنچه به عائشه نسبت داده شده است که گفته است: من دارای هفت چیز بودهام جز مریم بنت عمران، کسی دیگر از مردم آن را نداشتهاند. ۱- فرشته با سیما و شکل من نازل شده است، و رسول خدا ج چون با من ازدواج کرد دوشیزه بودم و هیچیک از زنان او در دوشیزگی با او ازدواج نکردند و وحی بر ایشان نازل میشد و من و او در زیر یک لحاف بودیم، و من محبوبترین مردم نزد پیامبر ج بودهام، و آیاتی دربارهی من در قرآن نازل شده است که نزدیک بوده امت پیرامون آن هلاک و نابود شوند، و جبرئیل را دیدهام و هیچ کدام از زنانش جز من او را ندیدهاند، و در خانه من جان به جان آفرین تسلیم کرد.
و در حاشیه (۱۶/۲۶٧) آن را به ابن ابیشیبه به نقل از (الکنز) نسبت داده است. [من] میگویم روایت مذکور در کنزالعمال، (۳٧٧٧٩)از آنچه عبدالحسین نقل نموده است طولانیتر است زیرا نمیدانم به چه علت او قسمتی از آن را حذف کرده است و لفظ و عبارت کامل روایت این است در مورد من هفت چیز وجود دارد که سایرین از آن بهرهمند نبودهاند مگر آنکه [برخی از آنها] به مریم بنت عمران ارزانی شده است] و سوگند به خدا من این را به عنوان افتخار بر دوستانم نمیگویم]، فرشته [وحی] با سیما و صورت من نازل شده است، [و در سن هفت سالگی پیامبر ج با من ازدواج کرد و در سن نه سالگی به وی اهدا شدم [به خانه بخت رفتمام] و با دوشیزگی با من ازدواج کرد که کسی دیگر همچون من [در این امر] نبوده است، و وحی نزد وی میآمد و من و او در زیر یک لحاف بودیم، و من جبرئیل را دیدهام و جز من کسی از زنان [پیامبر ج] او را ندیدهاند، و در خانهی من جان به جان تسلیم کرد و تنها من و فرشتهی [مرگ]در خانه بودیم. ابن ابیشیبه آن را روایت کرده و طبرانی در (الکنز)، (ج ۲۳) شماره (٧٧) آن را از طریق ابن ابیشبیه روایت نموده است به (مجمع الزوائد، ٩/۲۴۱) مراجعه شود – و حاکم، (۴/۱۰) نیز آن را روایت کرده است کذا روایت خلال لی تسعه ( نسبت به من ارزانی شده است) ثبت شده است، و درست نیز همین است زیرا چون آنها را به طور مفصل برمیشماری نه مسأله میباشند و اسناد آن ضعیف است، زیرا در آن عبدالرحمن بن ضحاک است، و او مجهولالحال است و معروف نیست، ابن ابیحاتم آن را ذکر کرده و چیزی در مورد وی نگفته است، و در اسناد حاکم با (عبدالرحمن بن ضحاک) نگاشته شده، و گمان مینمایم اشتباه شده است و درست آن ابن ابیضحاک است و طبرانی نیز چنین نقل نموده و در جرح و تعدیل نیز چنین ثبت شده است. اما ابن ضحاک در میان راویان فردی به این نام [جز آنچه این ابیحاتم ذکر کرده است] وجود ندارد، و گفته است: (ولیدبن مسلم و سویدبن عبدالعزیز و مروان بن معاویه و بقیه بن ولید و مبشر بن اسماعیل از او [ابن ضحاک] روایت کردهاند) و ابوحاتم [نیز] از ابن اسماعیل روایت کرده است، و این خود بیانگر این است که او همان راوی مورد نظر نیست و یا اینکه (ابن ضحاک) [نیست] و اشتباه شده است و صواب آن (ابن ابیضحاک است) و یا اینکه [ابن ضحاک راوی دیگری است و مجهول و غیر معروف است، و به هر حال بر خلاف ادعای صحت آن از طرف حاکم و موافقت ذهبی با او؛ ضعف اسناد آن و عدم ثبوت آن به ثبوت رسیده است.
ولیکن هدف و منظور ما تنها ضعف اسناد روایت است اما مفهوم و معنی روایت و فضایل نهگانه در آن برای عائشه به طور کلی از احادیث صحیح ثابت شدهاند، و ما تنها ثبوت فضایل را از آن برداشت مینمائیم ولی لفظ حدیث غیرثابت و صحیح نیست، و لذا سخن موسوی در شرح حاشیه (۱٧/۲۶٧) که میگوید: (بدون شک آن اوصاف هفتگانهای که عائشه ذکر کرده در مریم بنت عمران نبوده است تا او را از آنها استثناء نماید.
پس ما میگوئیم لفظ [مذکور] برای حدیث مورد نظر ثابت و صحیح نیست و چیزی را اثبات نمینماید ولیکن تمام فضایل [موجود در آن] صحیح و ثابت، و شاید تصحیح برخی ائمه [بر آن] مربوط به کسانی باشد که حدیث مذکور را با استناد به [مفهوم] فضایل صحیح در آن تصحیح نمودهاند و در زیر به اشتباه برخی از ائمه در رابطه با تصحیح روایت مذکور میپردازیم.
خالی از لطف نیست که بگوییم این روایت دارای الفاظ [و عبارات] دیگری است که با اسانید دیگری مانند استاد طبری در (الکبیر، ج ۲۳، شماره ٧۴-٧۵) و ابن یعلی (مجمع الزوائد، ٩/۲۴۱) با لفظ مذکور نزدیک است، لیکن مقام آنها همچنان که هیثمی در (المجمع، ٩/۲۴۱) تبیین نموده است، ضعیف الاسناد و غیر ثابت میباشند، و بیشتر فضایل در میان الفاظی که در رابطه با این روایت وارد شده است همان لفظی است که قبلاً ذکر کردهایم و ما تنها - با تقریر ضعف حدیث با آن سیاق – به تبیین و صحت فضایل موجود در آن میپردازیم.
اول قول عائشه: (فرشته با سیمای من نازل گردیده است) ترمذی، (۳٩۶٧) روایت نموده است جبرئیل با شکل و سیمای عائشه در خرقهای سبز [رنگ] نزد پیامبر آمد و گفت [این همسر شما در دنیا و آخرت است]، و ترمذی گفته است: این روایت حسن و غریب است [نگارنده] میگویم: ترمذی حدیث را با وجود رجال اهل ثقهی آن تصحیح ننموده زیرا همچنان که بیان نموده در وصل و ارسال آن اختلاف است ولیکن حدیث [مذکور] صحیح است زیرا امام احمد، (۶/۴۱، ۱۲۸، ۱۶۱) و بخاری، (۳۸٩۵، ۵۰٧۸، ۵۱۲۵، ٧۰۱۱، ٧۰۱۲) و مسلم، (۲۴۳۸) از عائشه روایت نمودهاند که پیامبر ج فرموده است: ([ای عائشه] سه شب در خواب شما را دیدم و فرشته با (سیمای] شما در خرقهای حریر نزدم آمد و میگفت: این زن شماست و من [چون پرده ی] چهرهی شما را برداشتم دیدم شما همان زن میباشی، پس میگویم اگر این از جانب خداوند است آن را قبول و تأیید نماید).
دوم و سوم: سخن عائشه که میگوید: (پیامبر ج در هفت سالگی با من ازدواج و در نه سالگی به خانهی او روانه شدم).
و این روایت در بخاری، (۳۸٩۴، ۵۱۳۴، ۵۱۵۶، ۵۱۶۰) و مسلم، (۱۴۲۲) و ابوداود، (۲۱۲۱) و ابن ماجه، (۱۸٧۶) با روایات متعدد روایت گردیده است و در برخی از آنها ذکر شده است که پیامبر ج با عائشه ازدواج کرد که در حالی که عائشه شش سال و یا به نقل برخی هفت سال داشت.
چهارم: سخن عائشه اینکه (پیامبر ج در دوشیزگی با من ازدواج کرد و با هیچ کدام از همسرانشان چنین ازدواج ننموده است)، بخاری، (٧/۶) روایت کرده است که عائشه گفته است: (به پیامبر ج گفتم هرگاه به درهای وارد شوی که دارای درخت باشد و از آن خورده شده باشد و درختی دیگر که از آن چیزی نخورده باشند از کدام یک از این دو درخت شترت را میچرانید؟ فرمود: (در آنچه دست نخورده است) هدف عائشه این است که با دوشیزهای غیر از او ازدواج نکرده است.
پنجم: میگوید: (وحی بر وی نازل شد و حال من و او در یک لحاف بودیم). و این سخن در پاسخ بر مراجعه (٧۲) در روایت امام احمد، (۶/۲٩۳)، و بخاری، (۵/۳٧) و ترمذی، (۴/۳۶۲-۳۶۳) و نسائی، (٧/۶۸-۶٩) از حدیث ام سلمهلروایت شده است که پیامبر ج به ام سلمه فرمود: (دربارهی عائشه مرا آزار ندهید و سوگند به خداوند در لحاف و بستر هیچکدامتان جز او بر من وحی نازل نشده است).
ششم: (قول عائشه من از محبوبترین زنان نزد پیامبر ج میباشم) و این سخن نیز از امام احمد، (۴/۲۰۳) و بخاری، (۵/۶-۲۰٩-۲۱۰) و مسلم، (۴/۱۸۵۶) از عمروبن عاص روایت شده است که گفتم ای رسول خدا ج چه کسی نزد شما محبوبتر است؟ فرمود: عائشه، گفتم از میان مردان [چه کسی محبوبتر است] فرمود: پدر عائشه، گفتم سپس چه کسی؟ فرمود: عمر.
هفتم: قول عائشه (آیاتی از قرآن دربارهی من نازل گردید که نزدیک بود امت پیرامون آن نابود گردند). و این از مسائل مشهور در نزول آیاتی از سورهی نور در تبرئهی عائشه میباشد، که اصحاب صحاح و سنن و مسانید و اخبار آن را روایت نمودهاند، به صحیح البخاری، (۶/۱۲۸-۱۳۱)، و صحیح سالم، (۴/۲۱۲٩-۲۱۳۶) مراجعه شود.
هشتم: عائشه میگوید: (من جبرئیل را دیدهام و کسی جز من از همسران پیامبرجاو را ندیده است. و امام احمد، (۶/۲۸۰) با اسناد صحیح از عائشهلروایت نموده است: چون رسول خداوند از (جنگ) احزاب فارغ گردید وارد محل شستشویی گردید تا نظافت نماید، و جبرئیل آمد و من از روزنههای خانه او را دیدم و غبار سر او را گرفته بود، و گفت: ای محمد ج آیا سلاحهای خود را کنار گذاشتهای؟ و ما هنوز سلاحهای خود را زمین ننهادهایم، و به سوی بنی قریظه رهسپار گردید.
نهم: [زمان مرگ] کسی بر بالین او نبود) و این سخن در این مراجعه به عنوان شاهد و نمونه عرضه گردیده است و همچنان که در پایان سخن بر مراجعهی (قبل) (٧۶) بیان کردیم در صحیح و مسند و سیر و تاریخ و طبقات مقرر و ثابت شده است و نزد اهل سنت هم ثابت است و فریب و نیرنگ عبدالحسین و امثال او آن را متزلزل نمیگرداند و سخن عبدالحسین در حاشیه (۱٧/۲۶٧) که میگوید: بر این [امر] اتفاق شده است: که پیامبر ج جان تسلیم کرد و علی بر بالین او بود و او را پرستاری مینمود) ادعایی است که جز تعدادی دروغ و سخنان پوچ که به طور مفصل در خلال پاسخ بر فقرهی سوم از مراجعهی (٧۶)، ص ۱۶٩-۱٧۶) ذکر آن گذشت دلیلی بر صحت آن وجود ندارد و در پایان همان حاشیه میگوید و (چگونه [گفته شود] که پیامبر ج وفات بنمود و جز عائشه و ملک الموت کسی بر بالین او نبوده است، پس علی و عباس کجا بودند؟ و فاطمه و صفیه کجا بودند؟ و همسران پیامبر ج و تمام بنیهاشم کجا بودند؟ و چگونه همگی او را به عائشه میسپارند) [در پاسخ] میگوئیم: همگی پیامبر ج را به عائشه سپردند زیرا میدانستند که پیامبر ج دوست داشته است، در آغوش و حجره عائشه جان تسلیم نماید و ای روافض این از دلایل کاری و جانسوز بر شماست و واقعیت چنین نیست که این مکار عرضه نموده است بلکه ممکن است بسیاری از این افراد هنگام وفات پیامبر ج در خانه پیامبر ج حضور داشتهاند ولیکن نزدیکترین کسان به او در آن هنگام کسی جز عائشه نبوده است، و ما از این نادان و پیروان وی میپرسیم چگونه همه آنها او را تنها گذاشتهاند تا روزهای متعددی در خانهی عائشه پرستاری گردد؟ و این مسألهای است که آنان یارای انکار آن را ندارند، و جواب این سؤال همان جوابی است که عبدالحسین با سؤالات نابخردانه و نابجای خود مطرح نمود.
و بعد از به پایان رساندن مطلب مذکور عبدالحسین در تلاش است تا میان عائشه و ام سلمه مقارنه و موازنه نماید و با قصد تعریض به عائشه ام سلمه را میستاید: (و اما ام سلمه همین برای او کافی است که او از ولی خود [علی] و وصی پیامبر ج پیروی کرده است، و این بهتان و دروغ است و دروغ بر عائشه از دروغ بر پیامبر ج سخت تر و مشکلتر نیست و این رافضیان چون جسارت دروغ بر پیامبر ج نمودهاند دروغ بر غیر او برایشان آسان گشته است و عبدالحسین نیز در این مورد بدون ارائه دلیل از کتاب و سنت و یا هر نقل صحیح و اجماعی به ادعای دروغین پرداخته است، و سپس ام سلمه را ستوده و میگوید (و او مشهور به رأی صواب، خرد رسا و دین استوار معروف بود و راهنمایی و اشارهی او در روز حدیبیه بیانگر رأی صواب و علو منزلت اوست) و بر این مدح ام سلمه – در کل – موافقیم ولیکن میگوئیم نصیب عائشه از این ویژگیها بزرگتر و نمایانتر است همچنان که در آغاز سخن بر مراجعه (٧۲) و به طور مفصل سخنان اهل سنت در این باره ذکر گردید او از ام سلمه برتر است.