پاسخ بر مراجعه (۱۰۸):
۱- اشاره به اینکه قول به وصایت علی از اختراع یهود است و حتی خود بزرگان شیعه به آن اقرار نمودهاند.
۲- بیان بطلان سند یا متن نصوصی که در این مراجعه اضافه نموده است و به هر حال حجتی در آنها نیست.
۳- میتوان اشعار او را مورد تعارض قرار داد که بیانگر فضیلت ابوبکر و عمر و سایرین است ولیکن چون فایدهای دینی در آن نیست از بیان این تعارضگوئی (عبدالحسین) چشمپوشی مینمائیم و به تناقض او به اینگونه احتجاج اشاره مینمائیم.
هر آنکه به این مراجعه نگاه و دقتی نماید بدون شک اصول یهودی بودن مذهب تشیع را از آن برداشت مینماید و این همان نظر و خواستهای است که یهودی از امت محمد ج میخواهد که در خلال پاسخ بر مراجعه (۱۸) اقرار تعدادی از پیشوایان شیعه را ذکر کردیم که اولین کسی که قائل به قول وصایت علی بوده است همان عبدالله بن سبأ یهودی بوده که به صورت ظاهر اسلام را پذیرفته و از عاطفه و محبت آل پیامبر ج سوء استفاده نموده تا از آن مذهب رافضیگری [مذموم] به وجود آورد و او این وصایت را بر منوال وصیت موسی برای یوشع بن نون اختراع نمود به مراجعه مذکور مراجعه شود تا از اقرار صریح کسانی مانند، الکشی، مامقانی، نوبختی و دیگران اطلاع یابید.
و در این صورت میدانیم که ادعای عبدالحسن در این مراجعه نمیتواند اثباتکننده گمانههای او درباره دلائل مورد اشاره به نصوص گذشته در مراجعات، (۱۰۴) و (۲۰) باشد،
و دروغ دیگر او آنچه از خطبهی حسن به علیب، که چون علی کشته شد ذکر نموده و آن را در حاشیهی (۱/۳۲۳) به حاکم در (المستدرک، ۳۱/۱٧۲) نسبت داده است، و حاکم آن را از طریق ابومحمدبن حسن بن محمدبن یحیی ابن طاهر – یا ابوطاهر – از اسماعیل بن محمدبن اسحاق بن جعفر بن محمدبن علیبن حسین روایت نموده است و سایر سند آن را به حسن رسانده است و با این وجود نفر دوم (اسماعیلبن محمدبن اسحاق) شرح حالی ندارد و او در زمرهی مجهولین است، و اولین نفر از اسناد این روایت یعنی حسنبن محمد بن یحیی برای سقوط آن کافی است زیرا، او متهم به کذب است و امام ذهبی در (المغنی) نیز چنین گفته است، و در (المیزان)، (۱/۵۲۱) سخنان باطلی را برای او دربارهی این وصیت موهوم منسوب به علی را ذکر کرده است و این سخن ما را در مراجعه قبلی مورد تأکید قرار میدهد که گفتیم عادت این رافضیان این است که به مجهولین ناشناخته احتجاج نمایند و اگر راویانشان شناخته شده باشند دروغگویانی مانند حسنبن محمدبن یحیی میباشند.
اما قول امام صادق: [که علی قبل از رسالت با پیامبر ج نور را میدید و صدا [وحی] را میشنید] که عبدالحسین در این مراجعه نقل مینماید: هرگز حجتی بر علیه ما نیست و حال او در حاشیهی (۲/۳۲۳) آن را به شرح نهجالبلاغه نسبت داده است و حال ارزش علمی و وضعیت آن ذکر شد و ما در کذب این قول به صادق/شک و تردید نداریم زیرا در آن غلو فاحشی است که هر مسلمانی که بیم خدا و روز آخرت داشته باشد آن را نمیپذیرد، و چیزی نیست جز از تلفییق و [جوشکاریهای] این رافضیان تا مردم را به طرف غلو نسبت به ائمه سوق دهند که در مقدمه کتاب درباره کتاب (الکافی) از آن صحبت گردید.
و این موسوی با دروغ قول به وصایت [علی] را به عصر صحابه نسبت داده است و ذکر نمودیم که قول به وصایت از اختراعات عبدالله بن سبأ یهودی است، و حتی خود ائمه شیعه به آن اقرار مینمایند و صحابه برتر و پاکترند از اینکه این تهمت و سخن ناحق را به آنان منتسب نمود ولیکن رافضیان شرم ننموده و آن را به صحابه منتسب مینمایند.
و احادیث سلمان فارسی و ابوایّوب انصاری که به گمان عبدالحسین دلیلی نسبت به وصیت صحابه میباشد تماماً دروغ و بر آنان جعل نموده که تفصیل آن در خلال پاسخ بر مراجعهی (۶۸) ذکر شد، و حالت موسوی و پیروان او چنین است که به دروغها احتجاج مینمایند و از خداوند میخواهیم آنان را به سزای کردارشان برساند.
و این موسوی بدون شرم و حیایی به قول جابربن یزید جعفی احتجاج نموده است و او نزد اهل سنت مورد انتقاد و ایراد است و شرح حال او در ضمن راویان صدگانه در مراجعه (۱۶) با شمارهی (۱۳) گذشت. و به علت منکرات و اباطیل او مانند قول او به وصایت و قول به رجعت بسیاری او را دروغگو دانستهاند. و اینگونه باورها نزد اهل سنت از اسباب اسقاط عدالت به شمار میآید، پس چگونه این مکار توانسته با او در مقابل اهل سنت احتجاج نماید.
و همچنین سخن امالخیر بنت حدیش در کتب شیعه نقل شده، و در حاشیه (۴/۳۲۴) به آن اشاره شده است علاوه بر اینکه امالخیر ناشناخته و معلوم نیست او چه کسی است و عدالت وی چگونه میباشد؟ و در صورت ثبوت قول او به وصایت [برای علی] بدون شک نزد اهل سنت ساقط العداله میباشد بعد از اینکه از بطلان وصایت علیسو کذب تمام نصوص مورد احتجاج شیعه در وصایت یقین یافتیم این سخن نزد ما تبدیل به افترا و درست نمودن به زبان خدا و رسول ج است و این از بزرگترین گناهان است، لذا چون نام فردی ذکر میگردد ابتدا در صحت اسناد آن درنگ مینمائیم تا به کسی ظلم نشود، و بعد از تقریر آن به کشف حال و سقوط عدالت وی روی میآوریم و تمام اقوالی که به دیگران منسوب نموده جز صحابه مکرمین سودی برای وی دربرنخواهد داشت و اشعاری را که در این مراجعه ذکر نموده است بهرهای از حق و باطل را از آن نمیتوان نمود، و ما نگفتهایم این وصیت موهوم هرگز مورد ذکر قرار نگرفته بلکه بحث ما در ثبوت آن از پیامبر ج و سایر صحابه است، و با حمد خداوند کذب تمام کسانی که آن وصیت را به پیامبر ج نسبت دادهاند برملا و ابطال نمودیم اما این موسوی برخی اشعار مورد شبهه را مطرح مینماید، که در آن آثار ضعف و تغییر است، که گمان میرود که در آن ذکر وصیت انجام گرفته است و این اثباتکنندهی ادعای او نیست و علاوه بر آن تمام اشعار او از کتب شیعه (نه اهل سنت) نقل شده است و آن را در نهجالبلاغه یا (بلاغات النساء) به ابن طاهر بغدادی منسوب نموده علیرغم آنکه برخی از سخنان او را به سود خود تغییر داده است.
و آنچه از کتب اهل سنت نقل نموده مانند تاریخ ابن اثیر اشعار موصوف در آنها به ثبوت نرسیده است و علیرغم این عبدالحسین برخی را مانند آنچه در حاشیهی (۸/۳۲۸) از ابن ثیر نقل شده به سود خود تغییر داده است.
و نیز آنچه بر دروغگوئی او دلالت مینماید اینکه اشعار را به صحابیهایی مانند عبدالله بن عباس و ابراهیم بن تیهان و جریربن عبدالله بجلی منسوب نموده و این امر به ثبوت نرسیده است بلکه خودداری و تأخیر آنان از بیعت با ابوبکر حتی [در حد] یک ساعت هم نقل نشده است و جز سعدبن عباده که در خلال پاسخ بر مراجعه (۸۰) ذکر شد هیچ کدام از آنان از بیعت تخلف نورزیدهاند پس چگونه میتوان ادعا نمود آنان در شعر خود علی را با لقب وصی ذکر میکنند؟ و اشعاری و ارجوزههایی هم که نقل نموده، در روز جمل و صفین سروده شدهاند و در کتب تاریخ و سیر جواب داده شدهاند از جمله در مدح طلحه و زبیر و عائشه و حتی معاویه سروده شده است و میتوانیم با سرودهایی از این قبیل و بلکه بیشتر به وی پاسخ دهیم، ولی چنین کاری نمیکنیم زیرا همچنان که گفتیم سودی در احتجاج و استدلال ندارد.
و به نظر من سخن و عمل عبدالحسین در این مراجعه همچون عمل نصرانی میماند که به اقوال همکیشان خود و آنچه به مسیح انتساب دادهاند احتجاج مینماید که در آن قول به کفریاتشان معلوم است و سپس ادعا مینماید که این مسأله قدیمی و گذشتگان بر آن بوده و بر آن هم رفتهاند و حال به آن اقرار مینمایند.
و هدفمان در این تمثیل این است که طبیعت استدلال را تشبیه نمائیم نه اینکه تمام شیعه را همچون نصاری به شمار آوریم و اینگونه سخن روا نیست و خداوند به راه راست هدایت مینماید.