پاسخ بر مراجعه (۶۸):
نقض تمام احادیث و آثار مزعوم عبدالحسین و نقد علمی آن این مراجعه خاص وصایای مزعوم شیعه برای علی است و عبدالحسین در این مراجعه با افترایی جدید از افتراهای فراوان او که در این کتاب است میگوید: (نصوص وصیت از ائمه اهل بیت متواتر است). اگر قصه او از این نصوص آن است که از طریق اهل سنت و یا که کتب آنان روایت شده است، تماماً باطل و دروغ است، و علم حدیث و مسانید را تغییر داده است. [به طور مفصل بیان خواهد شد] و اگر منظور او از آن نصوص آن است که شیعه در کتابهایشان روایت نمودهاند ذکر آن در اینجا حماقت است و او با زعم خویش میخواهد بر اهل سنت اقامهی حجت نماید و آنچه به آن اشاره نموده است در مراجعهی (شماره ۲۰) با پاسخ بر آن ذکر گردید.
و همواره به ذکر نصوص موهوم مرتبط با وصیّت میپردازد که قبلاً ذکر آن گردید و به یاری خداوند به بیان مواضعی از این کتاب که نصوص در آنها ذکر گردید خواهیم پرداخت، و اولین نص حدیث بریده میباشد که از رسول خدا ج روایت است: (هر پیامبر وصی و وارثی دارد وصی و وارث من علی بن ابی طالب است) و روایت مذکور موضوع و بر پیامبر ج جعل نمودهاند و عبدالحسین رافضی به علت جهل و بیخبری آن را به ذهبی در (المیزان) نسبت داده است، با این وجود شریک القاضی را میان ابن اسحاق و ابوربیعهی اَیادی از اسناد روایت حذف و ساقط نموده است و ذهبی در (المیزان) (۲/۲٧۳) آن را از طرق محمد بن حمید رازی از سلمه الابرش از ابن اسحاق از شریک از ابوربیعه ایادی از ابن برید از پدرش روایت نموده است، و بغوی [هم] آن را از طریق محمد بن حمید روایت کرده است و ابن الجوزی آن را در (الموضوعات) از بغوی تخریج نموده است و سیوطی در (اللآلی المصنوعه) (۱/۳۵٩) از دو طریق روایت مذکور را نقل کرده است، و ذهبی در ادامه روایت میافزاید: (این دروغ است و شریک القاضی آن را نمیپذیرد) و ذهبی علیرغم میل عبدالحسین سخن راستی گفته است زیرا به استثنای بریده صحابی و پسرش همهی رجال اسناد آن ضعیف و جای سخن و حرف میباشند، و ابوربیعه (عمر بن ربیعه) ابوحاتم دربارهی او میگوید: او منکر الحدیث است، و شریک با وجود جایگاه ارزشمند او – که در ضمن راویان صدگانه با شماره (۴۰) بحث آن ذکر شد – به کم حافظهای معروف است. و ابن اسحاق هم از لحاظ اسناد اهل تدلیس است، و سلمه بن فضل بن ابرش به علت کثرت اشتباه و سوء حافظه در اسناد [روایت] ضعیف است و او [هم] در زمرهی راویان صدگانه تحت شمارهی [۳۴] بحث آن گذشت و لیکن علت واقعی حذف این حدیث و موضوع بودن آن وجود محمد بن حمید رازی در اسناد آن است، و ابوزعه، صالح جزر، ابن خراشی و علی بن مهران او را تکذیب نمودهاند و یعقوب بن شیبه دربارهی او میگوید: [او بسیار از لحاظ اسناد روایت] منکر الحدیث است، و نجاری هم گفته است در او نظر و سخن است و نسائی گفته او موثوق نیست و رازی و ابوحاتم و نیز او را متهم نمودهاند و او با توانای حافظهی زیاد بسیار دروغگوست و این جرح واضحی است و بر مبنای علوم الحدیث میبایست بر هر تعدیلی مقدم شود و در (ج ۱/۲۶۱) نیز آن را ذکر نمودهایم. و با این توضیح اعتماد امام احمد و ابن معین به او نادیده گرفته میشود زیرا او را نشناختهاند و آنچه ذهبی در (المیزان) نقل مینماید بیانگر این مدعاست که در شرح حال ابن حمید گفته شده است که ابوعلی نیشابوری میگوید: به ابن خزیمه گفتم، چه میشد که از ابوحمید اسناد [روایت] مینمودی زیرا امام احمد او را مورد ستایش قرار داده است، گفت او را نشناخته است، و اگر همچون ما او را میشناخت هرگز او را مدح نمیکرد، و اما آنچه عبدالحسین ادّعا نموده است که بغوی و طبری ابن حمید را ستودهاند این کذب محض است، نمیتوان آن را اثبات کرد، و حجتی هم ندارد؟؟ روایت بغوی و طبری از ابن حمید جای اعتبار نیست، و آنها ملتزم نشدهاند که از اهل ثقه روایت نمایند و چنین ادعایی هم نکردهاند، و در قواعد مصطلح [علوم الحدیث] (ج ۱/۲۶۲) گفتیم که روایت معتمد از یک راوی یکبار به عنوان تعدیل و توثیق برای او به شمار نمیآید، مگر اینکه از صاحبان صحیح البخاری و مُسلم باشد.
و تمام آنچه گفته شد بیانگر بیپاسخ ماندن عبدالحسین و اعتراض او بر ذهبی در حاشیهی (۱/۲۳٧) میباشد و از اینکه در مورد ابوحمید میگوید: (او از گذشتگان ذهبی است) سخن باطلی است ابن حمید که به خاطر تشیع بودنش بلکه به علت اینکه آنان در کذب و نیرنگی که در کتاب عبدالحسین دیدهایم از پیشگامان عبدالحسین و ابن مطهر [حلی] و سایر پیشوایان رافضی است ومحمد بن حمید رازی از میان متهمین به کذب تنها کسی نیست این حدیث را روایت کرده است بلکه کذاب دیگری همچنان که سیوطی در (اللآلی المصنوعه) (۱/۳٩۵) گفته است به نام احمد بن عبدالله فریانی [یا فریانانی] روایت مذکور را از سلمه بن ابرش نقل و روایت کرده است که حافظ ابونعیم دربارهی او گفته است: مشهور به وضع [حدیث] است، و ابن حبان گفته است او احادیث دیگران را به اهل ثقه نسبت داده و احادیثی را به کسانی نسبت میدهد که بر زبان جاری ننمودهاند، و نسائی گفته است او محل وثوق و اعتماد نیست.
با تمام آنچه ذکر شد بطلان وکذب این روایت متحقق میگردد، و ابن جوزی در (الموضوعات (۱/۳٧۶) و سیوطی در (اللآلی) (۱/۳۵٩) آن را باطل و دروغ به شمار آوردهاند.
و حدیث دوم [را] از سلمان فارسی [روایت مینماید] که [گویا] پیامبر ج فرموده است (وصی من و محل اسرارم و بهترین کسی که بعد از خود به جای میگذارم و وعدهی مرا عملی میسازد و دین مرا ادا مینماید علی بن ابیطالب است.
طبرانی در (الکبیر) (۶۰۶۳) آن را تخریج نموده است و ذهبی در (المیزان) (۴/۲۴۰) از طریق یحیی بن یعلی از ناصح بن عبدالله از سماک بن حرب از ابوسعید خدری از سلمان به نقل آن پرداخته است، و این اسناد حقیقت ندارد، و ناصح بن عبدالله متروک [الحدیث] است و بخاری میگوید: او منکر الحدیث است، و فلاّس هم او را متروک [الحدیث] میداند و ابن معین میگوید: او محل اعتماد نیست و هیثمی در المجمع (٩/۱۱۳-۱۱۴) به علت وجود او در حدیث (مذکور) آن را معلول میداند، و ذهبی هم میگوید: این خبر منکری است؛ و آنچه بیان گردید برای بیاعتبارکردن روایت مذکور کافی است، ولی به نظر من در اسناد آن علت [قادحه] دیگری است و آن هم وجود یحیی معروف به اسلمی میباشد، زیرا او در اسناد ضعیف است؛ و همچنان که در (التهذیب) آمده است؛ او دارای روایتی از ناصح بن عبدالله استاد اوست و بیگمان یحیای [مذکور] همان اسلمی است و ذهبی چون اسناد این روایت در (المیزان) (۴/۲۴۰) را نقل مینماید یحیی بن یعلی مذکور را میستاید بر اینکه او به ثقه معروف است، و به نظر من هردو مربوط به یحیی بن یعلی مذکور است زیرا یحیی از ناصح روایت ننموده است علاوه بر آن ذهبی قبل از آن اسناد روایتی ذکر نموده است تصریح نموده است به اینکه او (اسلمی) از ناصح بن عبدالله سماک بن حرب که همان اسناد ما در این روایت است و ثبوت و عدم ثبوت این امر در وضعیت حدیث تأثیری ندارد زیرا همانطور که قبلاً ذکر شد روایت مذکور ضعیف و منکر میباشد.
و حدیث سلمان دارای طرق دیگری است که جای شادمانی [برای عبدالحسین] نیست و سیوطی در (اللآلی) ۱/۳۵۸-۳۵٩) آن را نقل کرده است و نیاز به عرضهی مفصل آن نیست ولی به طور مختصر به ذکر طرق آن میپردازیم.
اولین طرق از اسماعیل بن سکونی قاضی موصل میباشد و بسیاری او را کاذب دانستهاند، و ابن حبان در مورد وی گفته است: (دجال (صفت) است روا نیست در کتب نامی از وی ذکر گردد مگر بر سبیل سرزنش) و آن طریق هم دارای [اسنادهای] مجهولی است که شناخته شده نیستند.
طریق دوّم: در آن مطر بن میمون است و او متروک [الحدیث] است و مورد اتهام است و در اسناد آن ضعیفهای دیگری هم است.
طریق سوّم: ابن حبان آن را تخریج نموده است و ذهبی هم در (المیزان) (۱/۶۳۵) از طریق خالد بن عبید ابوعاصم از انس از سلمان نقل کرده است و خالد متروک [الحدیث] است و حاکم درباره او گفته است: موضوعاتی از او ذکر گردیده است.
طریق چهارم: که آخرین طریق است در آن اسماعیل بن زیاد سکونی وجود دارد، که شرح حال وی در طریق اول ذکر شد. و در اسناد آن نیز قیس بن میناء وجود دارد که او هم متهم است و ذهبی در (المیزان) (۳/۳٩۸) این طریق را نقل نموده و میگوید: این روایت دروغ است، و خداوند او را مورد رحمت خویش قرار دهد راست گفته است، و ابن جوزی در موضوعات و سیوطی در (اللآلی) (۱/۳۵۸-۳۵٩) آن را کذب به شمار آوردهاند، و با ثبوت دروغین بودن این روایت سخافت کلام عبدالحسین به صورت شرح بر این روایت معلوم میگردد. و میگوید: (و این نص در وصی بودن علی است، و صریح در اینکه او بعد از پیامبر ج برترین مردم است و با دلالت التزامی بیانگر خلافت و وجوب طاعت او بر صاحبان خود است).
و اما حدیث سوم از انسسنزد ابونعیم در (الحلیه) که در مراجعهی (۴۸) ذکر آن گذشت و پنجمین حدیث در (الحلیه) میباشد، و کذب و موضوع بودن آن را در (ج ۱/۴٧۴) به طور مشروح بیان نمودیم.
و نیز حدیث چهارم از ابوایوب انصاری، در (ج ۱/۵۲۲-۵۲۳) با حجتهای قاطع موضوع بودن آن را تبیین نمودیم که تمام خیالات القاء شده شیطان به این رافضی است که میگوید: - (بنگر چگونه خداوند علی را از میان تمام مردم بعد از اینکه از آنها خاتم برگزید انتخاب نموده است) – و خداوند مرا تعلیم داده است که از جمله سنت الهی این است که بندگان ایماندارش را به اینگونه افراد ابتلاء نماید، و میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّٗا شَيَٰطِينَ ٱلۡإِنسِ وَٱلۡجِنِّ يُوحِي بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ زُخۡرُفَ ٱلۡقَوۡلِ غُرُورٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا يَفۡتَرُونَ١١٢ وَلِتَصۡغَىٰٓ إِلَيۡهِ أَفِۡٔدَةُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَلِيَرۡضَوۡهُ وَلِيَقۡتَرِفُواْ مَا هُم مُّقۡتَرِفُونَ١١٣ أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡتَغِي حَكَمٗا وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مُفَصَّلٗاۚ وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٞ مِّن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّۖ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ١١٤﴾[الأنعام: ۱۱۲-۱۱۴].
و این آیات چه اندازه عظیم و بزرگاند! و چه اندازه منطبق بر عبدالحسین و امثال اوست و چگونه خداوند تمام سخن [اینگونه] افراد و تصریحاتشان را به سخنان بیهوده تعریف نموده است و سوگند به خداوند این سزاوارترین وصف برای کلام عبدالحسین است، و هرگز دلیلی بر آن نیست، بلکه از هوی و آرزو سرچشمه گرفته است، و آنچه به گمان وی – قول ابوایوب انصاری – دلیل بر صحت قول اوست در (ج ۱/۵۲۲-۵۲۴) کذب و بطلان آن را بیان کردهایم و خداوند با آیهی ﴿قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١١١﴾[البقرة: ۱۱۱]هر صاحب دعوی و ادعای بیدلیل را دروغگو نامیده است، و مرا دستور داده تا از آنان حجت آگاهانه بخواهیم ﴿قُلۡ هَلۡ عِندَكُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ١٤٨﴾[الأنعام: ۱۴۸]و ما از آنان دلیل و برهان خواستیم جز دروغ و نیرنگ دلیلی ارائه ندادهاند، پس آنان از ظن گمان دور از واقعیت پیروی مینمایند، و خداوند در آن آیات مرا آگاه نموده است، که کسی به آنان تمایل نمییابد و به سخنشان خشنود نمیگردد جز آنکه توجه نمینماید که خداوند از پیروی بدون دلیل و برهان او را مورد سؤال و مؤاخذه قرار میدهد. و این چنین کسانی به آخرت ایمان ندارند و خداوند میفرماید: ﴿وَلِتَصۡغَىٰٓ إِلَيۡهِ أَفِۡٔدَةُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَلِيَرۡضَوۡهُ وَلِيَقۡتَرِفُواْ مَا هُم مُّقۡتَرِفُونَ١١٣﴾و سپس خداوند مرا آموزش میدهد که برای فصل خصومت میان خود جز به حکم او راضی نشویم. ﴿أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡتَغِي حَكَمٗا وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مُفَصَّلٗاۚ﴾و با هوی و تعصبات و گمان که کالای عبدالحسین است [نباید به رفع خصومت پرداخت]. و بهترین دلیل بر پیروی او از تعصبات روایت سهگانهای است که در حاشیه (۵/۲۳۸) نگاشته است که تماماً بدون شناخت اسناد و منبع ذکر شدهاند؛ گرچه در صورت ثبوت آنها بیانگر فضیلت علیساست ولی هیچ دلالتی بر وصیت مزعوم در آن یافت نمیگردد،
اثر اول از انس [روایت شده است] ذهبی، در (المیزان) در شرح حال محمد دینار آن را دروغ دانسته و بر مبنای آنچه ابن حجر عسقلانی در (اللسان) (۵/۱۶۳) نقل کرده ابن عساکر آن را ضعیف میداند و ابن حجر هیتمی در (الصواعق) ص (۸۵) تکذیب ذهبی بر این روایت را ذکر نموده، و خود هم اکتفا نموده به اینکه روایت مذکور غریب و در سند آن مجهول یافت میشود و به هر حال حتی نزد صاحب (الصواعق) – که عبدالحسین از او نقل مینماید ولی در اینجا نظر او را طبق معمول کتمان نموده است – مردود است.
و قول [عبدالحسین که میگوید]: (این مزیتی است که بیانگر فضیلت علی است، و بعد از او کسی به این فضیلت نایل نخواهد شد و کسی هم فکر رسیدن به آن نمینماید) آری ازدواج او با فاطمه برای علی فضیلت است، ولیکن این فضیلت خاص علی نیست بلکه دیگران هم [به علت ازدواج با دختر پیامبر] در این فضیلت سهیماند، از جمله عثمان بن عفان علیرغم میل عبدالحسین او از علی برتر است و پیامبر [دختر خویش] رقیه را به همسری او در آورد و سپس بعد از جنگ بدر رقیه به رحمت خداوند پیوست، و پیامبر دختر دیگرش ام کلثوم را به ازدواج وی درآورد، و چنانچه ما هم مثل عبدالحسین در قید و بند صحت [روایت] در ادله نمیبودیم، استشهاد مینمودیم به آنچه ابن ماجه (۱۱۰) روایت نموده است، که اگر رافضیان به آن دست مییافتند، از شادی پرواز میکردند، و ابن ماجه روایت میکند: که پیامبر به جلوی مسجد آمد و فرمود: (ای عثمان جبریل مرا خبر میدهد که خداوند ام کلثوم را با همان صداق و مهریه رقیه به همسری شما درآورده است) و یا آنچه ابن عساکر در (تهذیب تاریخ دمشق (۳٩) روایت مینماید: (که رسول خدا ج به عثمان فرمود: (همانا من دو دختر را به همسری وی درآوردم و اگر دختر سومی هم میداشتم به همسری وی در میآوردم و آنها به همسری وی درنیاوردم مگر با وحی آسمانی) ولیکن ما به [روایت] ضعیف احتجاج نمیکنیم، و با وجود روایت ثابت و صحیح از ضعیف بینیاز میشویم، و به همین خاطر عثمان به ذوالنورین ملقب گردیده است، و او تنها کسی است که با دو دختر پیامبر ازدواج کرده است، و مردی دیگر که در فضیلت ازدواج همچون علی بهرهمند شده است ابوعاص بن ربیع است که رسول خدا دخترش زینب را به همسری وی درآورد، و او را در دامادی بستود، و فرمود: (برای من گفت و راست گفت و به من وعده داد و نسبت به من وفا به وعده نمود).
پس سخن عبدالحسین (که هیچ کس بعد از او به آن نایل نمیگردد، و به فکر رسیدن به آن را هم نخواهد کرد) سخنی نادرست و [مردود] است سپس احادیثی که از ابن عباس و ابوهریره نزد خطیب و حاکم با تمام تخریجهای آنها در حاشیههای (٧، ۶/۲۳٩) ذکر کرده است به طور مفصل در (ج ۱/۳۱۱-۳۱۴) دروغ بودن آنها را بیان کردیم. و آخرین احادیث [در این زمینه] حدیث معقل بن یسار نزد امام احمد (۵/۲۶) میباشد، که پیامبر ج فاطمه را عیادت نمود و به وی فرمود: (در چه حالتی به سر میبری؟ [فاطمه] گفت اند وهم شدت گرفته است، و توانم اندک، [پیامبر] فرمود: (آیا راضی و خشنود نیستی که من شما را به اولین مسلمان امتم و آگاهترین و با حلمترین آنان به همسری درآوردهام) این روایت ضعیف است [چون] در اسناد آن خالد بن طهمان میباشد و ابن معین و ابن جارود او را ضعیف به شمار میآورند.
و ابن حبان دربارهی او میگوید: (او اشتباه نمود و دچار خیالپردازی میگردد و گرایش به تشیع دارد و روایت وی در اینگونه موارد مورد پذیرش نیست، و اما اعتماد ابوحاتم به وی مردود است، و یا ابوحاتم از اختلاط وی - که در اواخر عُمْر داشته است و ابن معین هم آن را تبیین نموده است - بیاطلاع میباشد، و ابن معین میگوید (در ده سال اخیر [زندگی] دچار اختلاط گردید و قبل از آن اهل ثقه بود ابواحمد زبیری هم نظیر چنین سخنی را دربارهی خالد بن طهمان از (المیزان) و (التهذیب) روایت میکند، و با مقایسهی وی با سایر راویان معلوم میگردد که او از متأخرین میباشد زیرا در میان راویان کسانی هستند مانند ثوری که از خالد روایت نمودهاند که استاد ابیاحمد بودهاند و بیانگر این میباشند که سِن ابواحمد با توجه به دیگر روایان که از خالد روایت کردهاند کمتر بوده است، و لذا روایت ابواحمد از خالد بعد از زمان اختلاط [حافظهی] خالد بوده است و به هر حال برای بیان ضعف روایت ثبوت توهم و اختلاط [خالد] با عدم امکان اثبات اینکه قبل از اختلاط حدیث را از او شنیده باشد، کافی است تا حدیث تماماً از درجهی اعتبار ساقط گردد و احتجاج به آن جایز نباشد.