پاسخ بر مراجعه (۶۲):
۱- تردید در صحت طلب شیخ الازهر.
۲- نمونهای تازه بر عدم امانت عبدالحسین در ریزترین مسائل و سادهترین آنها.
۳- سخن و ذکر نمونههایی بر صاحبان کتب چهارگانه [شیعه] که او این نصوص اربعین خود را از آنها اخذ نموده است، و برخی روایات از تالیفات آنان قبل از اهل سنت نزد خود شیعه از اعتبار ساقط میگردد.
هماکنون به نمونهای دیگر از کارهای دجال گونۀ عبدالحسین اشاره میگردد، و بعید نیست که هدف نهایی و از تمام کتابش همین مسأله باشد و او اصول خود را از کتب و نصوص خویش عرضه نموده و به شیوهای پنهانی که خبث و افترای آن آشکار نشود آن را به اهل سنت میرساند سپس میگوید که اینها صحیح و متواترند و اهل سنت از آن آگاه نیستند.
اینکه انسان در شناخت دروغ و احاطه به همۀ افتراء و دروغها آشنا نباشد جای عیب و سرزنش نیست، بلکه عیب بر کسی است تفاوت میان راستی و دروغ در اخبار و آثار را تشخیص ندهد، و این شاخصه ای است که عبدالحسین به آن نایل نگشته است.
اما اهل سنت با پایهگذاری اصول و قواعد برای شناخت اخبار و روایات صحیح - از غیر صحیح – تلاش میکنند بدون شک آنها همان فرقهی اهل نجات مورد نظر پیامبر ج میباشند که میفرماید «من كان علي ما أنا عليه واصحابي»و خداوند دین محمد ج و سنت او را تا روز قیامت حفظ مینمایند.
و در مقدمه این کتاب - و به آنچه از امام و پیشوایشان خوئی در (ج ۱/۱۰۶-۱۰۸) - اثبات نمودیم که آنان از آنچه روا باشد که صحیح متواتر بر آن اطلاق شود برخوردار نیستند، و ادعای او در این زمینه ردّ میشود.
و سپس چهل نص را انتخاب نموده – و آن را چهل حدیث نام نهاده است – و در حاشیه بر این تعداد شرح داده و احادیثی در فضایل آن [تعداد] روایت مینماید مانند حدیث «من حفظ علی امتي أربعين حديثاً من امر دينها...»هر آنکه چهل حدیث از امر دین را بر امت حفظ نماید خداوند در روز قیامت او را در زمرهی فقهاء و علماء زنده میگرداند) ... که این حدیث ضعیفی است، با وجود کثرت طرق [روایت] آن ثابت شدنی نیست، زیرا از نوع حدیثی است که با کثرت طرق تقویت نمیگردد که نمیخواهیم به صورت تفصیلی به بیان آن بپردازیم، ولیکن به نقل تخریج امام نووی و شرح آن در مقدمه کتاب (الاربعین) اکتفا مینمائیم که در (ص ٧-۸) گفته است: (از علی بن ابی طالب و عبدالله بن مسعود معاذ بن جبل و أبی درداء و ابن عُمر و ابن عباس و أنس بن مالک و ابوهریره و ابوسعید خدریشکه از طرق راویان با روایات متنوع روایت نمودیم که رسول خدا ج فرموده است: و برخی الفاظ آن را ذکر کرده و سپس میگوید: (و حدیثشناسان بر این اتفاق نمودهاند که این حدیث گرچه طرق آن فراوان است حدیث ضعیفی است.
و امام نووی به اتفاق حافظ بر ضعف این حدیث تصریح مینماید، و شک نمیورزم که عبدالحسین روایت کامل را از امام نووی نقل نموده است و به دو دلیل حکم او را دربارهی ضعف این حدیث ساقط نموده است، اول: ذکر نکرده است که چه کسی [یا کسانی] آن را روایت کردهاند جز همان کسانی که نووی ذکر نموده و چیزی برآن نیفزوده است، و دوم: او همان الفاظی که نووی نقل نموده است و با همان ترتیب و همان اسلوب ذکر کرده است، حتی او به روایت علیسو لفظ آن تصریح ننموده است و سزاوار بود به آن اشاره نماید و لیکن نتوانسته است زیرا نووی به آن تصریح ننموده است، و از کی تا الان شیعه به ابوهریره و ابوسعید، انس بن مالک و ابن عمر احتجاج و استدلال مینمایند، و چندی قبل در صفحه (۴۳) ذکر شد که او صحابی بزرگوار خادم پیامبر ج انس بن مالک را مورد طعنه و سرزنش قرار داده و هم اکنون به حدیث او احتجاج مینماید.
و تمام مطالب مذکور بیانگر عدم امانت عبدالحسین در نقل و عدم صدق او در گفتار است، و نیازی نیست تا نصوص اربعین وی را یک به یک عرضه نمائیم چون در معیار ما اهل سنت دارای ارج و قیمت نیست زیرا منهج و روش آنان در تصحیح اخبار و توثیق راویان را در این زمینه و در مقدمه (ج / ۲۵) بررسی نمودیم. و در ضمن عرضهی سخن عبدالحسین غالبِ این روشها نمایان گردید، و همچنین نزد شیعه هم فائدهی چندانی ندارد. زیرا ارائه این نصوص سودی در پی نخواهد داشت؛ ولیکن به بیان مقداری از شرح حال نویسندگان کتابهایی که او نصوص را از آنان نقل نموده است میپردازیم که هر شیعهی با انصافی بر بطلان و کذب عبدالحسین با ما هماهنگ میگردد، و کسی هم توانای انکار یا دفع آن را ندارد.
و عبدالحسین بر دو نفر از امامان اصول شیعه – محمد بن علی حسین بن موسی بن بابویه قمی معروف به صدوق – و او اهل صدق نیست – و ابوجعفر محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طائفه – اعتماد و تکیه نموده است و از سه کتاب صدوق به نامهای (اکمال الدین واتمام النعمه)، (الأمالی) و (النصوص علی الائمه) و از طوسی به کتاب (الأمالی) اعتماد و اکتفا نموده است. و ابن بابویه که ملقب به صدوق او صاحب کتاب (الخصال) میباشد که در مقدمه این کتاب و از محتوای گمراهیهای آن سخن به میان آمد و اثبات نمودیم او از جمله کسانی است که معتقد به تحریف قرآن کریم میباشد، و همچنین در کتاب (الأمالی) که عبدالحسین از او نقل مینماید و هر مؤمن بیم از خدا و قیامت داشته باشد از آن بیزاری میجوید در صفحۀ (۵۸۶) میگوید: (ازابن عباس روایت شده است که پیامبر ج میفرماید: (هرکس امامت علی÷بعد از من را انکار نماید همچون کسی است نبوت را در حال حیاتم انکار نماید و هر آنکه نبوت مرا انکار نماید، همچون کسی است که ربوبیّت خداوند را انکار نماید.
و در کتاب (من لایحضره الفقیه) یکی از اصول چهارگانه شیعه که در (ج ۱/۱۰۶) از آن بحث شد، غلو بدتری از غلو سابق روایت مینماید که در باب (باب النوادر في احوال الانبياء والأوصياء في الولادة)(۴/۴۱۴-۴۱۵) آمده است که (جابر بن عبدالله انصاری روزی از پیامبر ج پرسید و گفت ای رسول خدا ج این حال و وضعیت ماست حال و وضعیت اوصیای بعد از شما در ولادت چگونه میباشد پیامبر ج مدتی ساکت ماند، سپس فرمود! ای جابر از امری بزرگ سؤال نمودی که کسی یارای پذیرش وحمل آن را ندارد مگر آنکه از بهرهای عظیم برخوردار باشد، انبیاء و اوصیاء از نور عظمت خداوندأآفریده شدهاند وخداوند نورهایشان را در اصلاب پاک و ارحام طاهره؛ به ودیعت میگذارد، و فرشته آن را نگهداری نموده، و با حکمت خداوند آن را پرورش داده، با علم خداوند آن را تغذیه و نمو میدهد، و امرشان برزگتر از اینست که وصف شوند و احوالشان ظریفتر است از اینکه دانسته شوند؛ زیرا آنان ستارگان خداوند در زمین و بزرگان در هستی و جانشینان او بر بندگانش و انوار او در شهرهای او و حجج خداوند بر بندگانش میباشند ای جابر این از اسرار علم خداوند است آن را پنهان کن مگر با اهل آن).
اما کتاب دیگر او (الإکمال) عبدالحسین موضوع آن را معین نکرده است چون در آن زشتی و بدی است و موضوع کتاب (اكمال الدين واتمام النعمه) درباره اثبات عقیدهی باطلی است که روافض در رجوع ائمه به دنیا به آن معتقد میباشند و یا خداوند ابوبکر، عمر و عثمان را زنده مینماید تا مهدی از آنان و بنیامیه قصاص نماید و شرمآوریهای دیگر در این کتاب که عبدالحسین تلاش نموده آن را انکار نماید؛ و در شرح حال عثمان بن عمیر (شماره ۵۶) از مراجعه (۱۶) صفحه (۱۱۵-۱۱۶) میگوید: (هرگاه [اهل سنت] بخواهند محدثی شیعی را از اعتبار بیندازد او را به رجعت منتسب مینمایند) نگاه کنید که چگونه میگوید: (رجعت را به وی منتسب مینمایند) گویا اینکه امری مفترا و جعل شده بر آنان است، ولیکن امامشان ابن بابویه قمی در اثبات این امر کتابی تألیف مینماید، و وحشتناکتر از او خوئی در (معجم رجال الحدیث) چاپ اول – جلد (۱) صفحه (۳۵) میگوید: (گویند او کتاب (اکمال الدین و اتمام النعمه) رابه امر و دستور امام که در مکه او را در خواب دیده بود تألیف کرده است؛ و همینطور میخواهند مردم را بر تصدیق این امر و اذعان بر آن مجبور سازند و آن را به امام موهوم و رؤیا و خواب نسبت میدهند، از این افراد نزد خداوند شکوى مینمائیم.
و امام شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی گمان میکردم او از لحاظ دجالگری دارای شر و بدی کمتری است تا اینکه فهمیدم او هم از جمله کسانی است که معتقد به تحریف و نقص قرآن است کمااینکه یکی از علمایشان به نام حاج میرزا حسین بن محمد تقی نوری طبرسی در کتاب (فصل الخطاب) صفحه ۳۶ به آن اقرار مینماید.
و در کتاب (الاستبصار) که یکی از اصول چهارگانه آنان است – به ج ۱/۱۰۶ مراجعه شود – روایات دروغینی از جعفر صادق و پدرش محمد باقر در اباحهی عاریت دادن ناموس و بذل آن به دوستان روایت نموده است – خداوند نابود گرداند هر کس چنین افترایی نموده است – که فتح ابواب پلیدی و زشتی و دریدن پردهای بیشرمی است – به (الاستبصار) (۳/۱۴۱، ۱۳٩) نگاه کنید.
و هم چنین در اباحه مقاربت با زن از پس – نفرین بر مفتری آن – در (کتاب نکاح) (۳/۲۴۳-۲۴۴) آن را به جعفر صادق و به نوهی او ابوالحسن رضی (۳/۲۴۳) نسبت میدهد.
و در کتاب دیگر طوسی به نام (تهذیب الاحکام) – به (ج ۱/۱۰۶) – یکی از اصول چهارگانه که موسوی ادعا مینماید که اصول چهارگانه کتابهای مقدساند و اثبات اباحهی مقاربت با زن از پس از ابوالحسن رضا (٧/۴۱۵) و از جعفر صادق (٧/۴۱۴) (باب آداب الخلوه) در آنها ذکر شده است.
با اینکه این عمل [زشت و شرمآور] حتی با روایات خودشان در کتاب (من لایحضره الفقیه) ابن بابویه قمی (۳/۴۶۸) کتاب النکاح (باب النوادر) روایت شده است که پیامبر ج میفرماید: (استمتاع از پس زنان امت من بر مردان امت من حرام میباشد).
و سپس این وضعیت [و شرح حال] دو امام و پیشوای [عبدالحسین] یعنی ابن بایویه قمی و ابوجعفر طوسی است؛ که علاوه بر کذب و افترای و غلو و فحشاء در آثارشان به تحریف و نقصان قرآن قائل میباشند، پس چگونه روایاتشان صحیح و متواتر است؟ و چگونه اهل سنت بر عدم شناخت آنها مورد سرزنش قرار گیرند؟ این حماقت و وقاحت تنها از کسانی سر میزند که مفهوم و معنایی از شرم و حیا را ندانند. إنا لله وإنا اليه راجعون.