پاسخ بر مراجعۀ (٩۲):
۱- کشف نیرنگ و فریب عبدالحسین با عذرهایی که به شیخ الازهر نسبت داده است و ارائه دلایل علمای اهل سنت.
۲- کشف دروغ او در ادعای تسلیم یکی از علمای اهل سنت در برابر گفتۀ او و افترای او در مراجعه قبل.
۳- بطلان تمام صورتهایی که تلاش نموده از خلال آنها به صحابه ایراد وارد سازد.
۴- سخن مبسوط دروغ او پیرامون حدیث مزعوم و در این مراجعه تلاش نموده تا به آنچه در مراجعه پیشین به شیخ الازهر نسبت داده است پاسخ گوید: و اعلام میدارد که این جواب تمام اهل سنت درباره شبهه آنان دربارۀ سریه اسامه است و گویا اهل سنت به هر آنچه در مراجعه قیل ذکر نموده تسلیم شدهاند و مجالی ندارند جز اینکه جوابی همچون پاسخ شیخ الازهر بر وی ارائه نمایند و با این نوع سخن به نیرنگ و فریب روی میآورد، و در آغاز مراجعه سخن خود را چنین اظهار میدارد: (- خداوند شما را تسلیم گرداند – پذیرفتهاند که صحابه در سریه اسامه تأخیر نمودند علیرغم اینکه نصوص بر تعجیل و اسراع شرکت در آن سریه دیده بودند در آن مدت سستی نمودند، و پذیرفتند که آنان بعد از اینکه پیامبر نسبت به انتقاد آنان از امارت اسامه خشمگین و ناراحت شد آنان از ابوبکر خواستند تا اسامه را عزل نماید. و پیامبر ج بر منبر آنان را در خطبۀ خود محکوم نمود و شما [ای اهل سنت] آن را جزو حوادث تاریخی به شمار آوردهاید و پیامبر در آن خطبه اعلان نموده که اسامه سزاوار آن امارت است. و پذیرفتید که آنان از خلیفه خواستند تا لشکر اسامه پرچمی که پیامبرج با دست شریف خود بسته بود الغاء و باز نماید و با این همه از اهتمام توجه خاص پیامبر به اجرای سریع آن و نصوص متوالی در این باره آگاه بودند و نیز تخلف برخی از صحابه که رسول خدا آنان را مکلف به شرکت در آن لشکر نموده بود و دستورشان فرموده بود تا تحت قیادت اسامه به اجرای آن بپردازند.
میگویم: و از آنان میخواهم با نقل موثق از کتابهای اهل سنت یکی از علمای اهل سنت که تسلیم رافضیان شدهاند برای ما معرفی نمایند و حتی آنچه را که به شیخ الازهر نسبت داده است ثابت نشده و صحیح نیست زیرا همچنان که در آغاز این کتاب گفتیم از وقوع این مراجعه یا وقوع آن با این محتوا شک میورزیم.
و در اثنای پاسخ بر مراجعۀ گذشته ادعای عبدالحسین کذاب و اتهام صحابه به اینکه آنان در خروج به سریه اسامه سستی نموده باشند. بیان گردید و بیان کردیم که تأخیر از جانب اسامه امیر لشکر با اجتهاد او بوده است و کذب عبدالحسین که صحابه از امارت اسامه انتقاد کردهاند نیز بیان شد، و صریح روایات بیانگر این میباشند که انتقاد از صحابه تنها از جانب منافقین بوده است و همه موارد مذکور در صفحات قبل ذکر شده است و نیازی به تکرار آن نیست.
و اما اینکه صحابه رضوان الله علیهم اجمعین از ابوبکر درخواست عزل اسامه نموده و در پی امارت غیر او بودهاند و یا به طور کلی الغاء ارسال آن نموده باشند، با وصیت رسول خدا ج مخالفت دارد، در این ادعا گمراهی و بهتان آشکاری است که در اثنای پاسخ بر مراجعه گذشته به توضیح و پاسخ آن پرداختهایم دیدگاه اهل سنت و جماعت را نسبت به صحابه رسول خدا بیان کردیم که آنان مانند سایر بشرند و اشتباه نموده و اصابۀ حق نیز مینمایند ولیکن آنچه آنان را از مردم جدا میسازد جزم به صحت ایمان و سلامت نیت و صدق درونشان است. و ذکر نمودیم که در حوادث مذکور فضیلت بزرگی برای ابوبکر صدیقسحاصل شده است که برای هر صاحب خردی معلوم میگردد که او سزاوارتر به خلافت رسول خداست جهت اطلاع بیشتر به مراجعات پیشین مراجعه شود.
سپس اشارۀ عبدالحسین به تخلف برخی از صحابه از لشکر اسامه، بدون شک منظور او همچنان که در مراجعه منسوب به شیخ الازهر به آن تصریح شده است – ابوبکر و عمر است، و نقض و مردود بودن ادعای او با بیان دروغ نام بردن ابوبکر در شمار لشکر اسامه ذکر شد و بر فرض صحت آن همچنان که گذشت استثنای او برای امامت نماز واجب و ناگزیر است. و اما نسبت به عمر روایات صریحی ذکر شد که ابوبکر از اسامه اجازۀ [ترخیص] عمر را طلب نموده زیرا به علت صاحب رای بودن او برای اسلام و مسلمانان بقای او در مدینه مورد نیاز بود و اسامه به او اجازه داد و او بعد از این مسأله متخلف به شمار نمیآید.
سپس موسوی دوباره به دروغ صریح خود برگشته و میگوید: (همانطور که اهل اخبار بر آن تصریح نموده و محدثین و حافظان هم بر آن احتمال نمودهاند [شما نیز آن را] پذیرفتهاید. و خود را چنین مییابم که بتوانم دلایل واضح و آشکاری بر تکذیب ادعای او نسبت به تسلیم اهل سنت ارائه نمایم. اما [بر این باورم] که پاسخهای سابق برای کشف و رسوای او کافی است.
و آنچه عبدالحسین رافضی – به الهام از شیطان – به آن میرسد اینکه عذر صحابه در آنچه در سریه انجام دادند تنها به این علت بوده که آنان مصالح خود را بر آن ترجیح دادند، و این غایت و هدفی است که موسوی در مراجعه (۸۴) به آن تصریح نموده است، و ما به طور مفصل بر آن پاسخ دادیم، ولیکن او در اینجا تلاش نموده تا آن را طوری جلوه دهد که گویا از جمله اعتراف و اقرار شیخ الازهر است، و ما بطلان شبهههای رافضیان دربارۀ سریه اسامه که همان موقف محققین اهل سنت است در مراجعه قبل بیان کردیم و آنچه موسوی دربارۀ اشکال عمل صحابه از زبان شیخ الازهر نقل نموده حجتی بر علیه ما نیست، و برای اطلاع از ادعای موسوی و ادعای عدم فرمانبرداری صحابه از نصوص به پاسخ مراجعه قبل مراجعه شود و آن همچون نصوص خلافت - موهوم – علی برای امت که موسوی در این مراجعه میگوید: (چرا نمیگوئید که آنان در امر خلافت بعد از پیامبر ج مصلحت خود را بر اسلام و عدم فرمانبرداری صحابه نسبت به برخی نصوص را اثبات نمودیم و بیان نمودیم که خطاهایی که از جانب برخی از آنان حاصل شده است به علتهای معلوم و مشهوری است که هدف و رغبتشان اعمال و اجرای نصوص شرعی بوده است و تمام آن عوامل و اسباب خطاء در نصوص مربوط به غدیر یافت نمیشود، به مراجعه قبلی مراجعه (۸۴) مراجعه شود.
سپس موسوی میگوید: (از انتقاد منتقدین در امارت اسامه عذر تراشی میکند علت انتقادشان به سبب جوانی و کم سن و سالی اسامه بوده و حال آنان سالخورده و و پیر بودند. و گفتید طبیعت سالخوردگان و پیران هم برای جوانان تسلیم نخواهند شد پس چرا همین سخن را نیز در مورد کسانی که از نصوص غدیر مربوط به امامت علی - جوان بر پیران - تکرار نمیکنید و زیرا چنانچه طبیعت پیران صحابه از پیروی جوانی مانند اسامه تنها در یک سریه واحد سرپیچی مینماید پس خودداری از جوانی – مانند علی – در طول حیات و در تمام امور دینوی و اخروی به طریق اولی طبیعیتر است.
میگویم: (در مراجعه پیشین اثبات برائت صحابه نسبت به انتقاد از امارت اسامه ذکر شد و روایات صراحتاً بیانگر این میباشند که انتقاد از جانب منافقین انجام گرفته است لذا سفاهت و حماقت موسوی – که آن را به شیخ الازهر منسوب ساخته معلوم میگردد اهل سنت بالأخص علمای نیک میدانند که صحابه انتقادی نسبت به امارت اسامه نداشتهاند و در این زمینه جوابهای دندان شکن فراوانی برای ابطال چنین شبهاتی دارند. و اگر هدف رافضی همان است که در مراجعه قبل به آن اشاره نموده که امارت اسامه نوجوان بر آنان به این علت بوده تا عدهای از آنان تربیت شده و نیک منزلت خود را بشناسند در مراجعه قبل بطلان و تعارض آن را ذکر نمودیم. و لازم به ذکر است بگوئیم که نصوص غدیر در رابطه با امامت علیسکه عبدالحسین در این مراجعه ذکر کرده است در مراجعات زیادی نقض و بطلان آن از جهت الفاظ و اسنادهای آن با تمام صور محتمل عدم عمل صحابه به آنها یا عدم مطالبه علی به مقتضای آنها ذکر گردید برای آگاهی [بیشتر] از آن به مراجعات (۸۴، ۸۲، ۸۰) مراجعه شود و سپس عبدالحسین میگوید: (آنچه که ذکر کردهاید که طبیعتاً پیران و سالخوردگان در برابر جوانان حرف شنوی ندارند اگر منظورتان مطلق و در هر مسألهای و یا اطاعت هر امری باشند سخنی ناروا است زیرا سالخوردگان مؤمن از اطاعت خدا و رسول و اطاعت از جوانان رغبت کامل داشته و از پیروی [حق از هر فردی] خودداری نمیکنند. [و قرآن میفرماید] ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾[النساء: ۶۵] ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٧﴾[الحشر: ٧]میگویم: بدون شک منظور او از این سخن نکوهش در ایمان صحابه (رضوان الله ... علیهم) است که بنا به افترایی که نسبت به امارت اسامه آنان را متهم نموده و رد و نقض آن ذکر شد و در پاسخ بر مراجعۀ قبلی دلالت و مصداق آیه: ﴿ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ﴾که موسوی به آن استشهاد نموده ذکر گردید.
و برای تبرئه صحابه از اتهام روافض از اینکه صحابهشنسبت به برخی اوامر پیامبر فرمانبرداری نداشتهاند میتوان به آیه: ﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُۥ فِي قُلُوبِكُمۡ وَكَرَّهَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡيَانَۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ٧﴾[الحجرات: ٧]و سایر ادلههای دیگر که در اثنای پاسخ بر مراجعه (۸۴) ذکر گردید مراجعه نمود تا از ماهیت افترای این رافضی نسبت به صحابۀ رسول خدا ج آگاهی یافت. و در فقرۀ دوم از این مراجعه سخن خود را به حدیث موهوم که در آن به نفرین کسی که از لشکر اسامه تخلف ورزد تصریح نموده برگردانده است و حال در مراجعه قبلی نیز به ذکر آن پرداخته و ما نیز ضمن رد و پاسخ بر آن بیان کردیم که روایات مذکور نزد اهل سنت بیاساس است و کسانی از قبیل حلبی و ابن دحلان که عبدالحسین در آن مراجعه به آنها احتجاج نموده به بیاساس بودن این روایت تصریح نمودهاند ولی عبدالحسین گمان نموده که آنچه در مراجعه قبل ذکر کرده و دارای اصل و اساس است. و فرض بر این باشد که روایت مورد نظر او نزد اهل سنت معتبر باشد و او میخواهد [با آن] بر علیه اهل سنت اقامه حجت نماید ولی میبینیم که مسأله را به کتب شیعه از قبیل ابوبکر جوهری که در پاسخ بر مراجعه (۸۶-۸۲) از او بحث شد و ابن ابی الحدید ارجاع داده است. و ما از حماقت روافض تعجب میکنیم زیرا اگر تمام آنچه در مورد بیاساس بودن روایت مذکور نزد اهل سنت نادیده بگیریم اولاً روایت مذکور جز در کتب شیعه یافت نمیشود و میخواهیم اسناد آن را نزد شیعه مورد توجه قرار دهیم تا سقوط و بیاعتبار بودن آن با اولین نگاه نمایان شود، روایت مذکور از روایت احمد بن اسحاق بن صالح بن سیار از ابن کثیر انصاری از رجال او از عبدالله بن عبدالرحمن است - نگا: (شرح المنهج) (۲/۲۰) – و این اسناد روا نیست مورد احتجاج قرار گیرد زیرا رجال آن و سعید بن کثیر انصاری ناشناخته است و نامی از رجال اسناد آن ذکر نشده تا گفتهی آنان را معلوم سازد تا گفتهی معلوم گردد. با توجه به اصول [حدیث] اهل سنت بلکه شیعه عدم صحت احادیث مجهول معلوم و آشکار است و علاوه بر این در پایان پاسخ بر مراجعه (۸۲) عدم ثبوت و ثاقت جوهری راوی این حدیث نزد شیعه و اهل سنت ذکر شده و با این وجود اسناد آن در کل ساقط میگرداند و از لحاظ لفظی نیز دارای الفاظ رکیک و منکر است از جمله میگوید: «فتثاقل امامه وتثاقل الجيش بتثاقله»و نسبت سستی در ابتدا به اسامه و اتهام صحابه به این سستی و خودداری از جهاد حتی با سخن خود موسوی در تعارض است و در صفحات قبل به آن پاسخ دادهایم.
و سخن وی که (چون به جُرف رسیدند ابوبکر و عمر و اکثر مهاجرین از رفتن به جهاد خودداری نمودند) و این ادعایی است به غایت باطل زیرا همچنان که ذکر شد همگی بر این مساله اتفاق دارند که رسول خدا ج در هنگام بیماری خود ابوبکر را برای امامت نماز جانشین خود نمود و فردی از شیعه حتی شیطان صفتشان عبدالحسین نمیتواند آن را انکار کند، پس چگونه میتوان گفت ابوبکر در میان لشکر اسامه بوده است و همزمان آنان هنگام وفات پیامبر ج در [منطقه] جرف سکنی گزیدند، و همۀ موارد مذکور بیانگر بطلان حدیث مذکور است و علاوه بر این ذکر نمودیم که لفظ تخلف بر هیچ کدام از صحابه واقع نشده است.