پاسخ بر مراجعه (۶۰):
۱- کشف مغالطه کاری وی در توافق اهل سنت بر معنی ولی.
۲- بیان جواب و عدم اعتراض او بر حذف جواب.
۳- کشف اعتراف بر امکان امامت مربوط به آینده در پایان این مراجعه.
۴- اهل سنت در اینگونه جوابها توانا و آزادند.
در این مراجعه بر رد تأویل امام آیندۀ (مآلی) نه حالی امام علی سخن گفته است، و اعتراض فرضی از طرف مخالف و گفتگوی خود اختراع نموده است که مفهوم آن را در جواب به او از رازی در (ج ۱/۱۴۰) ذکر کردیم، ولیکن عبدالحسین تلاش نموده است؛ که این جواب را به عنوان قویترین جوابهای اهل سنت ارائه نماید و آنان عملاً پذیرفتهاند که معنی ولی همان امام صاحب تصرف است.
و سوگند به خداوند این گمراهی و ضلالت عجیب و غریبی است، و فردی از اهل سنت به این مفهوم راضی نشده است و به آن تمایل نشان نداده است ولیکن بر سبیل تنازل و مسدود نمودن همۀ این ابواب بر این رافضیان گمراه بیان نمودهاند که آنان حتی بر فرض صحت آنچه رافضیان در معنی ولی گمان کردهاند - قابل قبول نیست - و عبدالحسین در پایان این مراجعه بر خلاف ادعای خود اعتراف مینماید. (اگر ما اولویت علی در امامت را هم بپذیریم نمیتوان آن را حالی به شمار آورد، زیرا پیامبر (خود) (حضور) دارد، پس ناچار میبایست بعد از وفات وی امام بلافصل باشد، و این همچنان که رازی فرض نموده است آخرین جوابهای او میباشد، و در پاسخ از او میگوید: (و اگر چنین گویند) ما هم آن را بر امامت علی بعد از ابوبکر و عمر و عثمان حمل میکنیم ... به (التفسیر الکبیر) (۱۲/۲۳) نگریسته شود، پس عبدالحسین هم ناچار شده است به خاطر وجود شخص پیامبر ج به تأخیر این امامت قائل شود؛ و ما نیز وجود ابوبکر و عمر و عثمان را عاملی برای تأخیر آن میدانیم، ولیکن دوست دارم دوباره یادآوری نمایم که اهل سنت در اینگونه پاسخ دادن توانا و آزادند و آنان دلیلی نمیبینند که دلالت نماید بر اینکه معنی ولی مفهومی غیر از یاریدهنده و دوستدار باشد، ولیکن عبدالحسین تصور نموده تا آن را به صورت بدی جلوه دهد که علمای اهل سنت اقرار نمودهاند که معنی ولی همان امام متصرف است و با این وجود بر آنان حجت اقامه گردیده است، و اهل سنت این امامت را مربوط به آینده و نه حال دانستهاند و عبدالحسین در این مراجعه با تلاش در مفهوم حالی آن در این مراجعه به رد آنان پرداخته است. و سوگند به خدا این نهایت خیانت و نیرنگ و بلکه دروغی است که افراد شرافتمند از آن شرم مینمایند.
همه علمای اهل سنت مانند ابن حجر و... که او نام آنها را ذکر کرده است معنی ولی را به امام منصوب کرده ابطال نموده اند؛ و اقامۀ حجت نمودهاند که معنی ولی، همان یاری رسان و دوستداری است و تلاش نمودهاند تا بطلان قول رافضه حتی بر فرض ولی به معنی امام را اثبات نمایند و حال جواب آنها در کتابهای اهل سنت موجود است و سفاهت این بیخردان آن را نقض نمینماید.
ای مسلمانان! بنگرید آیا در ذهن میگنجد که کسی به نهایت اینگونه نیرنگ و ضلالت نایل آید؟ و در ضمن سخن خویش به حادثه موضوع و دروغین دربارۀ حارث بن نعمان فهری و نزول آیۀ (سأل سائل بعذاب واقع) اشاره مینماید که در (ج ۱/۱۶۰-۱۶۱) دروغ و موضوع بودن آن را بیان کردیم.
و در بقیه این مراجعه به ذکر برخی نصوص خیالی پرداخته و تلاش نموده با استشهاد به آنها ثابت نماید که ولایت مذکور مربوط به حال (حالیه) است و ربطی به آینده (مآلیه) ندارد، و با این استشهاد اصلی - را که به نقل از رازی پایهگذاری نموده است - فرو خواهد ریخت و چنانچه ولایت را بر تصرف و امامت حمل نمائیم علی موصوف به امامت فی الحال نمیگردد. زیرا او در حیات پیامبر دارای نفوذ و تصرف نبوده است، روایت و نیز آیه (قرآن) میطلبد که علیسفی الحال موصوف به ولایت باشد، اما اگر ولایت را بر محبت و یاری حمل نمائیم ولایت در حال حاصل خواهد شد، پس معلوم میگردد که حمل ولایت بر محبت و نصرت از حمل آن بر تصرف و امامت بهتر است، و این همان مفهومی است که ما ذکر نمودیم و پر واضح است که آنچه این رافضی در پی اثبات آن است، بر ضرر اوست و به سود وی نیست. ولی او کار خود را بر گمراهی و نیرنگ مبتنی میسازد.
و نصوص سه گانهای که در این جا ذکر نموده است، صحیح و قابل اثبات نیستند، و در صفحۀ ۳۴ اولین نص آنها که گفتارِ عُمَر (اَصجتَ وأمسيتَ مولى كل مؤمنٍ ومؤمنةٍ)به علی بود ذکر آن گذشت و علت و ضعف آن را بیان شد و عبدالحسین از ابن حجر در (الصواعق المحرقه) نقل کرده بود که در حاشیههای (۳، ۲، ۱) در صفحه (۲۲۱) به آن اشاره کرد و ابن حجر آن را بدون بیان اسناد ثبوت و صحت به دارقطنی نسبت داده بود، و بدون اسناد صحت هم قابل اثبات نیست و با این همه ضعف اولین نص (سه گانه) را بیان کردیم و در این صورت نصوص مورد بحث معنایی بیشتر از آنچه ما دربارۀ ولایت حالیه بیان کردیم در پی نخواهند داشت، پس اگر عبدالحسین به هر آنچه دارقطنی روایت نموده است و ابن حجر در (الصواعق المحرقه) از او نقل نموده احتجاج مینماید. پس بداند [و آویزه گوش نماید] که ابن حجر در [الصواعق] ص (۳۶) نقل مینماید که دارقطنی از علی روایت مینماید که فرموده: (کسی نمییابم مرا بر ابوبکر [اتقی] و عمر [فاروق] برتری دهد مگر اینکه بر وی حد افترا اجرا مینمایم.
پس اگر عبدالحسین میخواهد با دارقطنی یا ابن حجر بر ما اقامۀ حجت نماید در صورت رد این روایت از دارقطنی و ابن حجر آن را برای ما تبیین نماید.