پاسخهای کوبنده به کتاب مراجعات - جلد دوم

فهرست کتاب

پاسخ بر مراجعه (۶۴):

پاسخ بر مراجعه (۶۴):

۱- تشکیک در صحت طلب شیخ الازهر برای آن نصوص شیعی

۲- بیان سقوط همه‌ی نصوص که او تصور می‌نماید بر اهل سنت حجت می‌باشند، و این خیالی بیش نیست.

۳- رسوائی موضع‌گیری او و موضع‌گیری همه رافضیان در برابرگذشتگان و سابقین این امت که رسول خدا ج آن‌ها را ستوده است، و آیات و احادیث بیانگر کذب این رافضیان دجال صفت می‌باشند.

۴- موضع‌گیر‌ی شیعه در برابر حکومت‌های اسلامی، بازگوئی نمونه‌های دورویی این رافضیان و سازش و همکاری با اهل کفر برعلیه مسلمانان، و سپس چون به حکومت دست یافتند حالتشان نمایان شد.

۵- بیان اصل کلمه «رفض و رافضی؛ و چه کسی بر آنان اطلاق نمود؟ اولاً در کذب ادعای اینکه کسی از اهل سنت – شیخ الازهر یا دیگری – نصوص را از کتب آنان درخواست نموده باشد شک نمی‌ورزیم و دوم: اینکه آنان حجتی بر علیه ما در نصوص اهل سنت ندارند و هر کس از انصاف و علم برخوردار باشد و از تمام آنچه در کتاب وی ذکر شد به کذب و دروغ وی یقین خواهد یافت، که می‌گوید: (و آنچه از صحاح خودتان ذکر کردیم به عنوان حجت بر شما کافی است).

و هر آنچه در فقره سوم از این مراجعه به رشته تحریر درآورده است بیانگر حقیقت موضع وی – و هر رافضی دیگر – در طول زمان و قرون در برابر این امت و گذشتگان آن از زمان وفات پیامبر ج تا قرن حاضر است و تمام محتوای مکتوبات وی طعن و بلکه دشنام به سلف و گذشتگان این امت است، که پیامبر ج علیرغم میل عبدالحسین و امثال وی – آن‌ها را ستوده است، بر اینکه (بهترین مردم هم عصران من می‌باشند سپس تابعین و به ترتیب تابعین آن‌ها) ولی هر آنکه سخن عبدالحسین را مطالعه نماید می‌بیند که بدترین قرون در صدر اول بوده‌اند و در اینجا به قرن اول یعنی عصر صحابه که پیامبر ج در حدیث سابق آن‌ها را ستوده بود – تصریح می‌نماید و حال این جانور [صفت] به آنان دشنام می‌دهد.

و او با کلام خود اعتقاد خود و رافضیان همراه خود را نسبت به صحابه رسول خدا که در مقدمه‌ی این کتاب از کتب اصولشان - مانند، کافی، الخصال، الاحتجاج، تفسیر قمی، رجال الکشی و تنقیح المقال تبیین نمودیم - بیان می‌نماید و آنان رامورد نکوهش و بلکه تکفیر قرار می‌دهد و خداوند – علیرغم شیعه – در قرآن که تا روز قیامت باقی خواهد ماند مقرر نموده است که هر آنکه از صحابه کینه و نفرت داشته باشد راه کفر می‌پیماید و خداوند فرموده است: ﴿لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ[الفتح: ۲٩]و اینگونه نفرت و کینه بعد از آیه‌ی ستایش قرآن برای پیامبر ج و صحابه می‌باشد و خداوند چه زیبا [در وصفشان می‌فرماید:

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا٢٩[الفتح: ۲٩]

«محمّد ج فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند پیوسته آن‌ها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند نشانه آن‌ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامى‏دارد این براى آن است که کافران را به خشم آورد (ولى) کسانى از آن‌ها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است»‏.

و سابقین صحابه و تابعین آن‌ها را چنین می‌ستاید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٠٠[التوبة:۱۰۰] و خداوند مرا تعلیم داده است تا آنان را دوست بداریم و از آنان راضی و خشنود شویم و برای آنان دعا کنیم و این آموزش بعد از اینکه خداوند در سورۀ حشر به ذکر مهاجرین و انصار پرداخته و بر آنان ستایش نموده است؛ و چه زیبا می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠[الحشر: ۱۰]آری تابعین [صحابه] همواره مصداق آیه مذکور ورد زبانشان است، ولیکن عبدالحسین و رافضیان به آن راضی نمی‌گردند بلکه توانای شنیدن آن را ندارند.

و خداوند علمای سلف را مورد غفران قرار دهد چون رافضیان را از جنبه‌های متعددی همچون یهود و نصاری به شمار آورده‌اند، و گفته‌اند: رافضیان چند درجه از یهود و نصاری بدترند زیرا اگر از یهودی سؤال شود بهترین مردم ملت و آئین شما کیست؟ می‌گوید: یاران موسی، و اگر از فردی مسیحی سؤال شود بهترین ملت و آیین شما کیست؟ می‌گوید: حواریون و یاران عیسی است، ولی اگر از رافضی سوال شود بدترین مردم ملت وآئین شما کیست؟ می‌گوید: یاران محمد ج، ابوبکر، عمر و امثال آن‌هاست وعلمای سلف راست گفته و رافضیان دروغ گفته‌اند. و سوگند به خدا سخن عبدالحسین ترجمان عقائد و باور شیعیان است و او در این مراجعه می‌گوید: (و شما می‌دانیدکه نصوص امامت و عهود خلافت ظالمین از آن بیم داشتند تخت و حکومت‌شان نابود و فنا گردد،) و این سخن بدون شک شامل تمام کسانی می‌گردد که تولیت مقام خلافت اسلامی شده‌اند و شیعه در همه‌ی حکومت‌ها از زمان صدیقستا امروز – جز مدت حکومت علیسرا باطل به شمار می‌آورند زیرا از دیدگاه شیعه آنان خلافت را غضب نموده‌اند؛ و تولیت امامان معصوم را از آن استثناء نموده‌اند.

امام‌شان خمینی در کتاب (حکومت اسلامی) صفحه ۳۳ می‌گوید: بنابراین مخالفت با تمام حکومت‌ها در هر سطح حتی در سطح قضاوت در رفع دعوی و خصومت واجب است، و هر کس دعوی و نزاع خویش را نزد آنان ارجاع دهد، از طاغوت طلب رفع خصومت نموده است، و با حکمی که برای وی داده می‌شود برای خود عذابی اخذ می‌نماید و همچنین کُلینی در «اصول کافی» روایت نقل می‌نماید که (از عمر بن حنظله روایت شده است که گفت: در مورد دو مرد از یاران که میانشان دعوا و نزاعی بر دین و یا میراثی بود و برای رفع خصومت نزد پادشاه و یا قاضی رفته بودند سؤال نمودم آیا این عمل رواست؟ [در جواب] گفت: هر کس درحق یا امر باطلی نزد آنان طلب قضاوت نماید همانا نزد طاغوت قضاوت کرده است، و آنچه که برای وی قضاوت شده است عذاب است گرچه حق مسلم او هم باشد، زیرا آن را با حکم طاغوت گرفته است و مسلمانان دستور یافته‌اند که به طاغوت کفر ورزند.

این موضوع پُست آنان در برابر تمام حکومت‌های الهی است، و اگر خودشان در آن حکومت‌ها متولی برخی پُست‌ها بودند که به منظور تخریب و ضربه به حکومت باشد از قاعده‌ی فوق استثناء می‌نمایند، کما اینکه در (مکاسب‌ محرمه) (۲/۱۲۳) خمینی نقل می‌نماید، که از ابوالحسن علی بن محمد÷روایت شده است که محمد بن عیسی که در مورد کار برای بنی‌عباس از وی سؤال گردید، و آیا می‌توان از اموال آنان استفاده کرد؟ گفت: اگر با جبر و قهر فرد مجبور به کار شده باشد خداوند عذر او را می‌پذیرد، و در غیر این صورت مکروه است) و در ادامه جواب نوشته است، به نظر من دخول در امور حکومت‌ها و راهیابی از طریق مکروه بر دشمن و بهره‌برداری از آنان است، و درآمد فرد از این طریق حرام نیست بلکه دارای اجر و ثواب است.

و برخی از بزرگان در این بابت می‌گویند: اگر هدف از دخول [حکومت اسلامی] به قصد تخریب و نابودی دولت اسلام و یاری دشمن اسلام در دستیابی به حکومت باشد این عمل نزد کسانی که تشیع را به عنوان پوششی برای دشمنی با اسلام و مسلمانان اتخاذ نموده‌اند جائز است، و [آخوند] بزرگ ایران خمینی در کتاب حکومت اسلامی ص ۱۴۲ تصریح نموده و می‌گوید: مگر اینکه دخول صوری وی برای یاری حقیقی اسلام و مسلمین باشد مانند ورود علی بن یقطین و نصیرالدین طوسی به حکومت).

[من] می‌گویم: منظور او از اسلام اسلام امثال اوست نه اسلام محمد ج.

و او [خمینی] دو نفر ازمردان [شیعه] را در ورود به حکومت اسلام ذکر نموده است و ما می‌خواهیم نفر سومی را هم به آن بیفزائیم و او دشمن خداوند موسوم به مؤید الدین محمد بن علقمی وزیر مستعصم بالله است، و او بر خود و مسلمانان وزیر نامناسب و ناسازگاری بود، - و حافظ ابن کثیر – می‌گوید: [علقمی] غیرمسلمانان از قبیل هولاکوخان و لشکریان را بر علیه مسلمانان یاری داد، و در حادثه ناگوار بغداد – که تاکنون تاریخ حادثه‌ای ناگوارتر از آن را در بغداد ندیده است با مغول همکاری نمود.

و ابن کثیر در (البدایه و النهایه (۱۳/۲۰۰-۲۰۳) این جریان را به ثبت رسانده و آن را مفصلاً شرح داده است و در کتاب خود وضعیت ابن علقمی و نصیرالدین طوسی که خمینی از آنان نام برده است، و نقصی که آنان در کشتار هزار نفر از امت محمد ج بازی کرده‌اند؛ تبیین نموده است و درباره‌ی نصیرالدین طوسی (۱۳/۲۰۱) می‌گوید: (هولاکو نصیرالدین را انتخاب نمود، تا همچون وزیری مشاور در خدمت او باشد، و چون هولاکو آمد و تصمیم به قتل (خلیفه) نمود وزیر بستر را برای وی مهیا نمود و او را کشتند و بزرگان علماء و قاضیان و امرای بزرگ را از بین بردند و ابن کثیر درباره‌ی نیرنگ و کید علقمی می‌گوید: و ابن علقمی وزیر [قبل از این حادثه] تلاش می‌نمود تا لشکریان مسلمان را از جهاد [با تاتاریان] منصرف نماید و همواره تلاش می‌ورزید؛ تا از تعداد آنان بکاهد و تنها ده هزار نفر از مسلمانان بر ادامه‌ی جهاد پایدار ماندند سپس با تاتار مکاتبه نمود و آن‌ها را بر سیطره و هجوم بر شهرهای مسلمان امیدوارکرد و زمینه را برای آنان هموار کرد و موقعیت و ضعف رجال را برای آنان برملا نمود و تمام این کارها را به این هدف انجام می‌دهد تا سنت کاملاً از بین رود و بدعت رافضه آشکار و چیره شود و خلیفه‌ای از فاطمیان به حاکمیت نایل گردد). و می‌گوید: (ابن علقمی وزیر، خواست تا مساجد و مدارس را تعطیل نماید و به شهر بغداد دسترسی بیابد و در آنجا مدرسه‌ای بنا نماید تا دانش و بینش خود را با گماردن افراد شیعی گسترش دهد اما خداوند او را به هدفش نایل نگردانید بلکه قدرت وی را بگرفت و بعد از چند ماهی عُمْر وی به پایان رسید و بعد از وی پسرش هم از دنیا برفت، و به درَک جهنم پیوستند. زیرا این عمل او بیانگر دوروئی اوست و خداوند ابن علقمی را در همین دنیا خوار نمود وابن کثیر در شرح حال او در (البدایه و النهایه (۱۳/۲۱۲-۲۱۳) می‌گوید: (پس با دست همان تاتاری که او با آنان همکاری نموده بود خوار و ذلیل گردید و در همین دنیا به عذاب دچار گردید و عذاب آخرت شدیدتر و ماندگارتر است.

و نمی‌خواهیم به صورت مفصل به بیان شرح حال ابن علقمی و یا نصیرالدین طوسی بپردازیم بلکه نمونه‌های از دوروئی و نفاق‌گری این رافضیان بلکه امامان رافضی و موضع‌گیری آنان در همکاری با غیرمسلمانان بر علیه اسلام و شرکت در رنج و آزار امت محمد ج را ذکر می‌نمائیم. و بدون شک عمل خمینی یا عبدالحسین از ائمه روافض در عصر کنونی اگر فرصت برای‌شان میسر شود با این علقمی و نصیرالدین طوسی تفاوتی نخواهد داشت.

و شیعه به خاطر رسیدن به حکومت خود را به کشتن می‌دهند و به مردم وعده‌ای خیالی داده و با زبان شیرین با آنان سخن می‌گویند، اما همینکه به حکومت رسیدند کثیف‌ترین و ظالمترین مردم‌اند؛ و برای اثبات این ادعا می‌توان به مدت حکومت فاطمیان اشاره کرد که عبدالحسین در جاهای متعددی از کتاب خویش به آنان اشاره نموده و به آن‌ها افتخار می‌نماید که بنیان‌گذار الازهر در قاره می‌باشند و حدود دویست و هشتاد سال حکومت کردند حافظ ابن کثیر در (البدایه و النهایه) (۱۲/۲۶٧) فاطمیان را توصیف می‌نماید به اینکه (ثروتمندترین شاهان وجبارترین و ستمگرین‌ترین خلفای [غاوین] بودند، و از لحاظ سیره و روش کثیف‌ترین شاهان بودند، در دولت آنان بدعت‌ها و منکرات پدیدار گردید و فاسدان افزون گشتند و صالحین علماء و عابدان اندک شدند، نصرانی و درزی بر سرزمین شام چیره شدند و فرنگیان بر تمام سواحل شام حاکم شدند حتی اینکه قدس و نابلس را هم تصرف نمودند، و حال تمام این شهرها با دست صحابه پیامبر ج فتح شده بودند و به دارالاسلام مبدل گشته بود، اما بعد از انقراض فاطمیان دوباره این شهرها با قدرت و رحمت خداوند به دست مسلمین افتادند.

و نظیر اینگونه حوادث در زمان دولت آل بویه افتخار اتفاق افتاد که عبدالحسین به آنان افتخار می‌نماید که آن‌ها اولین کسانی بودند عید غدیر را جشن گرفتند، و در صفحه‌ی (۴۴) ذلت و خواری که مسلمانان به سبب آن دچار شده بودند ذکر گردید. روش رافضیان همیشه چنین بوده است که بر اختراع سخن دروغ و توهمات خیالی تواناترین مردم بوده‌اند و چون به قدرت رسیده‌اند ستمگرترین و کثیف‌ترین مردم بوده‌اند و خداوند چه زیبا می‌نماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا[البقرة: ۲۰۴]

و عبدالحسین باز می‌گوید: (راویان روایت امامت را به رفض نسبت می‌دهند و رافضی از نظر اهل سنت کثیف‌ترین شیء می‌باشد.

می‌گویم به این اسم خشنود و افتخار نماید یا اینکه تلاش نماید خود را از آن برهاند لازمه‌ی اوست و بر قامت او برازنده است و به هر حال می‌خواهیم معنی و مفهوم رفض و علت نام‌گذاری به آن و چه کسی آن‌ها را به این نام نهاده است بیان نمائیم. و برای پاسخ به مطالب مذکور به نقل سخن ابن تیمیه/در این زمینه می‌پردازیم در رساله‌ی ارزشمند خود به نام (الفرقان بین الحق و الباطل) ص ۲۶-۲٧) می‌گوید: (و اما لفظ رافضه این لفظ اولین بار زمانی در میان مسلمانان مطرح شد که زید بن علی بن حسین در اوائل قرن دوم در زمان خلافت هشام بن عبدالملک خروج و اعتراض نمود و شیعه بدنبال وی افتادند، و درباره‌ی ابوبکر و عمر از وی سؤال شد آن‌ها را تولّا نمود و بر آنان درود و رحمت فرستاد و قوم از وی کنار کشیدند و فرمود (رفضتمونی، رفضتمونی)، مرا (رفض) و ترک کردید لذا به رافضی موسوم گردیدند، و رافضیان برادر زید ابوجعفر محمد بن علی تولا و دوست می‌دارند و زیدیه هم زید را تولا و دست داشته و به او منسوب می‌گردند و از آن زمان شیعه به زیدیه انتساب یافته و رافضیان هم به امامیه منسوب شده‌اند و حادثه زید و نام‌گذاری رافضی، طبری در تاریخ خود (٧/۱۸۰-۱۸۰) و ابن کثیر (البدایه و النهایه) (٩/۲۳٩-۳۳۰) ... ذکر کرده‌اند.

و ما عبدالحسین و امثال او را مورد سؤال قرار می‌دهیم که ای قوم تمام این عناد و سرکشی به خاطر چیست؟؟