پاسخ بر مراجعه (۱۰۴):
۱- بیان فریب و نیرنگ پیشوایان شیعه در بیان وصیت و اینکه علیساست و بر او واجب نیست و ذکر دلایل آن.
۲- اشاره به رد نصوص نقل شده در این مراجعه.
۳- ذکر نصوص صحیح از علی که به نفی قطعی این وصیت موهوم پرداخته و به برتری ابوبکر و عمر برخود اقرار مینماید.
۴- انتقاد و پاسخ بر آنچه به فاطمهلنسبت داده است.
در این مراجعه به نصوصی اشاره نموده که بر این باور است آنها بر احتجاج وصیت پیامبر ج برای علی دلالت مینمایند، ولیکن قبل از سخن بر آن میبایست به مسألهای که موسوی در آغاز این مراجعه ذکر کرده است اشاره نمود. که در آن قول سایر ائمه شیعه است که آن را به علیسدر نهجالبلاغه نسبت دادهاند که گفته است: (فرد به تأخیر [مطالبه] حق خود مؤاخذه نمیگردد بلکه با گرفتن و [غصب] حق دیگران مورد مؤاخذه قرار میگیرد. و به علت آنچه قبلاً دربارهی وضعیت نهجالبلاغه ذکر نمودیم در دروغ بودن این سخن شک نمیورزیم و علاوه بر آن پیشوایان شیعه از این سخن در مسأله خلافت علی سوء استفاده مینمایند که خلافت مسألهای است که بر امت برای علی واجب گردیده است، و به دست آوردن آن برای علی واجب و تکلیف نیست، و این نیز از فریب و دغلکاری است که بطلان سخنشان را برملا مینماید و بدون شک اگر اینگونه وصیت موهوم وجود میداشت اولین فرد مکلف به آن شخص علی میبود، و خصوصا برخی روایتهایی که ذکر نموده [و تراشیدهاند] خطاب به علی است، و بیانگر وصایت و خلافت به اوست مثلاً روایت: «انت مني بمنزلة هارون من موسی»، «انت ولي كل مؤمن بعدي». «انت أخي ووزيري تقضی دَيني»، «انت تبيين لامتي ما اختلفوا فيه من بعدي» [۵]و تمام نصوص که موسوی در کتاب خود ذکر کرده است علاوه بر تقریر او در آغاز مراجعه (٧۰) بیانگر این است که از توصیه پیامبر ج به علی است از جمله به او توصیه مینماید، تا او را غسل داده و او را تکفین نماید و...، در این صورت میدانیم نصوصی که شیعه ادعای آن مینمایند میبایست قبل از همه بر علیساجرا شود، و گرنه حق خالص علی به شمار نمیآید و او میتواند از آن تنازل نماید و اهل سنت بر شیعه احتجاج مینماید پس اگر علی به مطالبه این حق نپرداخته به بطلان آن یقین حاصل مینمائیم و نمیتوان استدلال نمود که او از حق خود تنازل نمود همچنان که عبدالحسین و سایر شیعه چنین میگویند لذا این امر برخی از رافضیان را به نقد و ایراد از علی فراخوانده است. بلکه برخی مانند ابوکامل و اصحاب او به تکفیر او گرویدهاند.
پس آنچه دربارهی قول علی در روز [یوم] الرحبه ذکر نموده است نیاز به رد آن نیست چون در مراجعه (۵۶) به پاسخ آن پرداختهایم و در آنجا بیان گردید که این روایت بر توصیهای [و توجه] بیشتر به علی و اهل بیت حاوی مطلب دیگری نیست.
و بعد از این سخنانی تکراری پیرامون حدیث غدیر ذکر کرده است که فایدهای در بیان آن نیست سخن او دربارهی حدیث غدیر شرح دادیم و نیازی به تکرار آن نیست در اثنای کلام بر مراجعه (۵۴) بر تمام گمانهها پاسخ دادیم اما قول او که میگوید: [و روز شوری [علی] به انذار پرداخت و تمام ویژگیها و مناقب خود را مورد احتجاج قرار داد]. و منظور او از این مطلب همان است که در مراجعه (۱۲) حاشیهی (۳۵) صفحهی (۶٧-۶۸) ذکر نموده است و حال بیان کذب و بطلان آن هنگام پاسخ ما بر آن مراجعه و هنگام استشهاد عبدالحسین به آیهی: ﴿وَعَلَى ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٞ يَعۡرِفُونَ كُلَّۢا بِسِيمَىٰهُمۡۚ﴾[الأعراف: ۴۶]تبیین گردید.
و سایر سخنانی که از علی (به نقل از نهجالبلاغه) ذکر کرده است حجتی در آن بر اهل سنت نیست زیرا اهل سنت به اینگونه افتراها اقرار ننموده و سوگند به خدا از دروغ و بهتانهای او بر علی است پس چگونه میتوان گفت که شیخ الازهر به آنها اقرار نموده است؟ و چگونه این عبدالحسین رافضی به خود میقبولاند که با نهجالبلاغه بر اهل سنت اقامهی حجت نماید و حال ما ماهیت کتاب مذکور و ارزش آن را در پاسخ بر مراجعه (۶) بیان کردهایم.
و ما اهل سنت مسائلی از علیسنزدمان به ثبوت رسیده است که تماماً بیانگر ستایش یاران پیامبر ج از جمله ابوبکر و عمر است و برتری آنان و سزاوار تقدمشان بر علی مقرر گردیده است و تصریح علی به اینکه عهد و پیمانی دربارهی خلافت نزد او یافت نمیشود و تمام این نصوص ثابت از جمله نصوصی است که ما میخواهیم به ذکر آنها بپردازیم آنچه بخاری، (۴/۱٩۵) و ابوداود، (۴۶۲٩) و غیره از محمدبن حنیفه – محمدبن علیابن ابیطالب منسوب به مادرش که او از بنیحنیفه است – روایت کردهاند: که به پدرم [علی] گفتم: بعد از پیامبر ج بهترین مردم چه کسانیاند؟ گفت: ابوبکر، گفتم پس چه کسی؟ گفت: عمر، و ترسیدم بگوید عثمان، گفتم: سپس شما؟ گفت: من چیزی نیستم جز مردی از مسلمانان، و نیز [آنچه] امام احمد و پسر وی عبدالله در (المسند)، (۱/۱۲٧، ۱۱۴، ۱۱۰، ۱۱۰۶) و ابن ماجه، (۱۰۶) و ابن ابیعاصم، (۱۲۰۵، ۱۲۰۳، ۱۲۰۳۲، ۱۲۰۱) از طریقهایی از علی روایت نمودهاند که او بر منبر کوفه گفته است: (بهترین این امت بعد از پیامبرش ابوبکر و عمر میباشند) و این [سخن] از طرق فراوانی از علی به ثبت رسیده و حتی شیخ الاسلام ابن تیمیه در (مجموع الفتاوی)، (۳/۴۰۵-۴۰۶) گفته است این سخن از علی متواتر است و نیز در (المجموع)، (۴/۴۰٧) گفته اثر مذکور از هشتاد طریق یا بیشتر از علی نقل شده است.
و از جمله آن نصوص اینکه از علیسروایت شده است که گفته است: مرا بر ابوبکر و عمر برتری ندهید، هر آنکه مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد بر وی حد افتراگر خواهم زد) ابن ابیعاصم، (۱۲۱٩) آن را روایت کرده است و دارای طرق و روایات فراوانی است که آن را در (کنز العمال)، (۳۶۱۵٧، ۳۶۱۴۵، ۳۶۱۴۳، ۳۶۱۰۳، ۳۶۱۰۲) نقل نموده است و آن را به ابن ابیعاصم و ابن شاهین و لالکائی و ابن عساکر و ابن منذر در (تاریخ اصفهان) و خطیب در (تلخیص المتشابه) و ... نسبت داده است.
و همچنین از طرقهای متعدد از علی روایت نمودهاند که سؤال شده آیا شما از جانب پیامبر ج [وصیتی و یا ...] نزد خود داری؟ گفته است: (خیر سوگند به آنکه دانه را شکافته و بشر را آفریده مگر فهم [و برداشتی] که خداوند به بندهاش در قرآن ارزانی میدارد، و آنچه در این صحیفه است) و در صحیفه حدود دیات، و آزادی اسیر و اینکه مسلمان به ازای کافری کشته نشود) که در صحیحین و مسند و سنن به ثبت رسیده است و ذکر و تخریج آن در پایان پاسخ بر مراجعهی (۸۲) گذشت.
پس تمام این نصوص ثابته دروغ رافضه از جمله عبدالحسین را برملا میسازد و در فقرهی دوم بهتان و دروغی دیگر به فاطمهلاز دو خطبهی منقول از کتابهای پیشوایان رافضه نسبت داده است، که نزد اهل سنت حجتی به شمار نمیآیند از جمله از کتابها (الاحتجاج طبرسی [که در مقدمهی کتاب حاضر از آن صحبت شد] و نیز از کتاب (بحارالانوار) مجلسی [که از زشتترین کتب در دشنام صحابه و همسران پیامبرج است.] به ذکر آن پرداخته است،
برای ثبوت این خطبه از فاطمه آنچه در حاشیه (۲۵/۸/۳) با اسناد ابوبکر جوهری و ابوالفضل احمدبن طاهر نقل نموده کافی نیست [زیرا] آن دو خود را در اصل محل انتقاد میباشند و نزد اهل سنت وثاقتشان ثابت شده نیست و خبرشان حجت نیست و جوهری نزد شیعه نیز وثاقتش ثابت شده نیست که در پایان پاسخ بر مراجعه (۸۲) سخن خوئی را دربارهی او بیان کردیم علاوه بر آن در میان اسنادهای آن مجاهیلی وجود دارند (محمدبن زکریا محمدبن عبدالرحمن مبهلی، عبدالله بن حمادبن سلیمان، حمادبن سلیمان، هارون بن مسلم بن سعدان، حسن بن علوان و بعد از ابطال تمام حجتهای او [عبدالحسین] در این مراجعه که بر اهل سنت اقامه نموده دوست دارم به عبارتی در سخن او دربارهی خطبهی فاطمهل– اشاره نمایم که در نهایت بطلان است و او دربارهی آن دو خطبه [از فاطمه] میگوید: (اهل بیت همچنان که فرزندانشان را به حفظ قرآن ملزم مینمایند آنان را نیز به حفظ آن دو خطبه مجبور و ملزم مینمایند.) و در کذب نسبت این سخن به اهل بیت شک نمیورزیم، ولیکن این سخن بیانگر واقعیت دیدگان شیعه از جمله عبدالحسین درباره اهل بیت است که برخوردشان با سخن آنان همچون تعاملشان با قرآن کریم است و بعد از شناخت حقیقت سخنشان پیرامون ائمه این سخن چندان جای تعجب نیست زیرا آنان در ائمه غلو نموده و آنان را بالاتر از انبیاء رفعت میبخشند و در مقدمهی کتاب حاضر هنگام سخن بر یکی از اصول چهارگانهی آنان به نام کافی نقل نمودیم که از جمله ابواب آن اینکه (ائمه میدانند کی میمیرند و جز با اختیار خود نمیمیرند). (و یا ائمه به آنچه بوده علم دارند و هیچ چیزی بر آنان پوشیده نیست) و (یا بابی در آن کتاب) (اینکه تمام [کره] زمین متعلق به امام است) و سایر روایاتی دیگر [از این قبیل] که بیانگر عقیدهی آنان است، پس نفرین خداوند بر آنکه این دروغها را وضع نموده است.
[۵] ترجمه : روایتها و عبارتهای مذکور در صفحات قبل بارها ذکر شده است.