۷۹- خطر دعوتگران به باطل
بیشک ادله همدیگر را تقویت کرده و نصوص فراوانی در کتاب و سنت وجود دارند که نشاندهندهی حرام بودن اختصاص دادن دعا به غیر خداوند است و این کار نوعی از شرک بوده که موجب خروج از دین میشود، دعا فقط مختص کسی است که بازداشتن [نعمت] و عطا [ی آن]، و پایین کشیدن [آدمیان] و بالا بردن [آنها]، و تنگ کردن [رزق و روزی] و گستراندن [آن] به دست اوست، و در چیزی از این کارها شریکی برای خداوند وجود ندارد، خداوند میفرماید:
﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٦٢﴾[النمل: ۶۲].
«نه بلکه [سؤال این است] چه کسی [دعای شخص] درمانده را، چون او را بخواند، میپذیرد و سختی را برمیدارد و شما را جانشینان زمین میسازد؟ آیا با خداوند معبود [دیگری] هست؟ اندکی پند میپذیرید».
و یا میفرماید:
﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ﴾ [فاطر: ۲].
«[درِ] رحمتی را که خداوند برای مردم بازگشاید، برای آن [رحمت] هیچ بازدارندهای نیست و آنچه را بازدارد، آن را هیچ گشایندهای جز او نیست».
و یا میفرماید:
﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٦ وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ١٠٧﴾[یونس: ۱۰۶-۱۰۷].
«و به جای خداوند چیزی را که سودی به تو نمیبخشد و زیانی به تو نمیرساند [به نیایش] مخوان. که اگر [چنین] کنی، آنگاه از ستمکاران خواهی بود و اگر خداوند رنجی به تو برساند، آن را جز او بازدارندهای نیست و اگر خیری در حقّ تو بخواهد، فضلش را [نیز] بازدارندهای نیست. آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میرساند. و او آمرزندهی مهربان است».
به این خاطر چگونه شایسته آدمی است و چگونه از یک فرد عاقل که خداوند او را آفریده، درست است که جز خدا را به فریاد خوانده و به نیایش با او بپردازد؟ کی درست است که خداوندی که روزی او را داده [ترک گوید و] از جز او طلب و درخواست نماید؟ و کی صحیح است که خداوندی که به او عطا نموده [رها کند و] به دیگری روی آورد؟ و این در حالی است که هر که جز خدا فراخوانده شود و با او به نیایش بپردازند، نه بخشیدن، و نه بازداشتن، و نه سود، و نه زیان به دست او نیست. خداوند میفرماید:
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا ٥٦﴾[الإسراء: ۵۶].
«(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: کسانی را که به جز خدا (شایستهی پرستش) میپندارید (به هنگام بلا، به کمک) بخوانید، اما (خواهید دید که) نه توانایی دفع زیان و رفع بلا از شما را دارند، و نه میتوانند آن را دگرگون سازند».
و یا میفرماید:
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٢٣﴾[سبأ: ۲۲-۲۳].
«بگو: آنان را که به جای خداوند میپندارید [به فریاد] بخوانید. هوزن ذرهای در آسمانها و در زمین اختیار ندارند و در [تدبیرِ] آنها هیچ شرکتی ندارند و او (خداوند) از آنان پشتیبانی ندارد (۲۲) و شفاعت به نزد او سود نبخشد مگر برای کسی که برایش اجازه داده باشد. تا وقتی که نگرانی را از دلهایشان دور سازند، گویند: پروردگارتان چه گفت؟ گویند: حقّ. و او بلندمرتبهی بزرگ است».
و یا میفرماید:
﴿ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ
مِثۡلُ خَبِيرٖ ١٤﴾[فاطر: ۱۳-۱۴].
«و کسانی را که به جای او [به نیایش] میخوانید، [هموزن] پوستِ هستهی خرمایی را مالک نمیگردند (۲۲) اگر آنان را [به فریاد] خوانید، فراخواندن شما را نمیشنوند و اگر [به فرض محال] بشنوند برایتان اجابت نکنند. و روز قیامت شرک شما را انکار میکنند. و هیچکس مانند [خداوندِ] آگاه با خَبَرت نمیکند».
و آیات در این معنا و مفهوم بسیارند. به رغم روشن بودن این موضوع و فراوانی شاهد بر آن و آشکار بودن دلالت داشتنش بر این مطلب، اما دعوتگران به گمراهی پیوسته برخی از مردم را از پیرامون آن میپراکنند و آنان را دچار سرگردانی میکنند و حقایق را بر آنان گنگ و مبهم میکنند و باطل را برایشان زیبا جلوه میدهند. پیامبرجاز وجود دعوتگران به گمراهی، نسبت به امتش بیمناک بود، امام احمد و ابوداود و حاکم و دیگران با سند صحیح از ثوبان روایت کردهاند که پیامبرجفرمودند: «من بر امتم از پیشوایان گمراهشان میترسم» [۱۵۵]. آنچه را که پیامبرجنسبت به امتش از آن بیمناک بوده در برخی دورههای تاریخی روی داده است؛ از آنجا که برخی دعوتگران باطل چیره گشته، فراخواندن سنگها و چنگ زدن به قبور، و خود را بدان نزدیک کردن با انواع قربانیها و نذرها را زیبا جلوه دادهاند. ابوالوفاء ابن عقیل/میگوید: «قلبهای ملحدان از اینکه کلمهی حق منتشر است و شرایع میان مردم برپا، و فرمانهای دینی مورد پیروی است، و از طرف دیگر گفتار ایشان تأثیر و شهرت قابلملاحظهای نیافته است، ناراحت است. بلکه مساجد مملو از جمعیت است و اذان و دیگر شعائر گوشها را از بزرگداشت مقام پیامبرجو اقرار به رسالت و پیام او، و همچنین انفاق جان و مال در راه حج با وجود خطرات راه و مشقت سفر و جدایی از اهل و فرزند، پر کرده است؛ این، آنها را وادار کرده است که علیه اهل نقل دسیسهسازی نمایند و سندهای آنها را تباه سازند و اخبار و روایات دروغینی را جعل کنند و برخی از آنان در ذکر خواص سنگها چیزهایی نقل میکنند که نزدیک به معجزه است و در برخی از سرزمینها برای آنان چیزهای خارقالعاده قائل میشوند و از بسیاری از کاهنان و ستارهشناسان خبرهای غیبی نقل میکنند و در بیان آنها به مبالغه روی میآورند... میگویند: بیایید در شهرها بگردید و از خصوصیات آدمها و ستارگان و اشیاء آگاه شوید...» [۱۵۶].
خواهر و برادر مسلمان بیندیش که اینان چگونه با نیرنگهای پنهان و حیلههای عظیمشان در بازداشتن بسیاری از مسلمانان عوام و ناآگاهان از حق و هدایتی که رسول اللهجبا خود آورده، موفق میشوند، بنگر که چگونه آنان را به سوی انواعی از اشتباهات فاحش و کارهایی غلط سوق میدهند، از جمله دل بستن به قبور یا برکت طلبیدن از درختان و سنگها، یا قربانی کردن و نذر نمودن برای مقبرهها و کارهایی از این دست که سبب دور شدن از دین اسلام شده و مغایر با آیین توحید است. توحیدی که بر پایهی اخلاص عمل برای معبود و تبعیت در همهی این کارها از رسول اللهجبرپا گشته است.
آنچه شایسته است تا در اینجا دانسته شود این است که علت اشتباه اینان و دیگرانی که از آنان تأثیر پذیرفته و به شیوهی آنان رفتار میکنند، سه چیز است:
۱- اتکا و اطمینانشان به الفاظی متشابه و مختصر و مشکل و نقل شده از پیامبران، و رویگردانیشان از الفاظی صریح و محکم و تمسک جستن بدانها. اینان هرگاه سخن و گفتاری را میشنوند که دوپهلو است بدان تمسک جسته و آن را براساس نظر و اعتقاد خود حمل میکنند هر چند دلیلی بر آن مطلب هم نباشد، اما سخنان صریحی که مخالف با آن است را رها کرده و معانی منحرفی برای آن در نظر میگیرند و یا آن را تأویل و توجیه میکنند همچنان که گمراهان اینچنین میکنند. آنان به دنبال ادلهی عقلی و سمعی متشابه افتاده و از ادلهی محکم و صریح دست کشیده و آن را رها میکنند. خداوند میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ﴾[آل عمران: ۷].
«اوست کسی که بر تو کتاب نازل کرد [که] بخشی از آن آیههای «محکم» هستند، آنها اساس کتابند و [برخی] دیگر «متشابهات» هستند. پس اما آنان که در دل کژی دارند برای فتنهجویی و طلب تأویلش از آنچه از آنکه متشابه است، پیروی میکنند».
۲- مطالب و سخنانی که از انبیاء برای آنان نقل شده، آنان این سخنان را راست و صحیح پنداشتهاند، در حالی که این سخنان به دروغ به آنان نسبت داده شده است. این سخنان را بتپرستان و پیشوایان باطل برای یاری اعتقادشان و حمایت از باطلشان ساخته و پرداختهاند، و در همهی آنچه در این زمینه روایت شده حتی یک حدیث مرفوع که به پیامبرجرسیده باشد وجود ندارد. حدیثی که آگاهان به سخنان ایشانجبه اتفاق بدان تکیه کنند؛ بلکه آنچه در این باره روایت شده در میان حدیثشناسان به عنوان «موضوعات» (روایات ساختگی) از آن نام برده میشود حال یا سازنده آن به عمد آن را ساخته و پرداخته است و یا دچار خطا و اشتباه شده است، مانند اینکه این سخن را به رسول اللهجنسبت دادهاند که ایشان فرموده: «اگر کسی از شما به سنگی حسن ظن داشته و معتقد باشد خداوند به واسطهی آن به او نفع میرساند» [۱۵۷]. و سخنانی از این دست دروغی آشکار و کذبی نمایان است.
۳- وجود اموری خارقالعاده که پنداشتهاند از معجزات است، در حالی که از احوال شیطان است [۱۵۸]. و حکایاتی که از اصحاب قبور بر ایشان سراییده شده است؛ مثلاً فلانی در تنگنا و سختی از قبر فلانی یاری طلبیده و در نتیجه این کار از آن تنگنا و سختی رهایی یافته است و کسی صاحب قبر را صدا زد یا او را واسطه دعای خود در رفع نیازش قرار داد و نیازش برآورده شد، و فلانی به مصیبتی دچار آمد و به صاحب قبر امید بست، درنتیجه مصیبتش از بین رفت، و این در حالی است که آدمیان سخت مشتاق رفع تنگناها و گرفتاریها و برآورده شدن نیازها و خواستههایشان هستند و از همین ورودی شیطان به قلبهای اینان نفوذ میکند و به تدریج آنان را به سوی چنین کاری فرامیخواند. در ابتدا دعا کردن در کنار قبر را برای یکی از اینها زیبا جلوه میدهد و اینکه این کار از دعا کردن در خانه و مسجد و اوقات به پا خاستن سحرگاهانش برای او بهتر است؛ وقتی که این اولی در نزد او تثبیت شد او را به پلهی بعدی میبرد، حال از دعا کردن در کنار او، او را به واسطه قرار دادن [صاحب قبر] نزد خدا و قسم دادن خداوند به او میکشاند، و این دومی از اولی خطرناکتر است، حال وقتی که شیطان این مطلب را در درون شخص تثبیت کرد که قسم دادن خداوند به واسطهی آن شخص بهترین صورت گرامیداشت و احترام اوست و در برآورده شدن نیازش تأثیرگذارتر است او را به پلهی سوم منتقل میکند، اینکه خود آن شخص را به فریاد میخواند. بعد از این مرحله نیز او را به پلهی بعدی منتقل میکند، اینکه در کنار قبرش اعتکاف میکند و شمعدانی و چراغ در آنجا روشن میکند و بر آن پرده و پوشش میآویزد و بر آن مسجد بنا میکند و با سجده کردن برای او و طواف نمودن آن و بوسیدن و دست کشیدن بر آن و رفتن به آنجا و قربانی کردن در نزد آن، آن را پرستش مینماید [۱۵۹]. آنچه واجب است پرهیز و حذر از شیطان و لشکریان اوست، همچنین ملازم روش مؤمنین بودن به همراه اخلاص عمل برای خداوند متعال و تبعیت کامل در همهی اینها از رسولاکرمجواجب است، خداوند ما و شما را از زمرهی اتباع او قرار داده و ما را به همراهی با سنتش هدایت نماید.
[۱۵۵] المسند (۵/۲۷۸ و ۲۸۴)، و سنن ابوداود (شماره: ۴۲۵۲)، و المستدرک (۴/۴۴۹) در حدیثی طولانی، و علامه آلبانی/در صحیحالجامع (شماره: ۱۷۷۳) آن را صحیح دانسته است. [۱۵۶] بنگر به: تلبیس ابلیس اثر ابنالجوزی (ص: ۶۹، ۶۸). [۱۵۷] این حدیث ساختگی را ملاعلی قاری در الموضوعات (ص: ۱۸۹) آورده و گفته: «ابنتیمیه میگوید: این حدیث جعلی است. و ابنقیم میگوید: این سخن بتپرستان است که به سنگها حسنظن و اعتقاد دارند. و ابنحجر عسقلانی میگوید: هیچ اصلی ندارد». [۱۵۸] بنگر به: الجوابالصحیح اثر ابنتیمیه (۱/۳۱۷-۳۱۶). [۱۵۹] بنگر به: اغاثه اللهفان اثر ابنقیم (۱/۲۳۴-۲۳۳).