۹۲- بلند کردن دستها به سوی خدا از جمله دلایل علو اوست
پیشتر دربارهی اینکه بلند کردن دستها در دعا به سوی خداوند به چه چیزهایی دلالت میکند سخن گفتیم، همچنین اینکه این کار دربرگیرندهی اعتراف به یگانگی خداوند و بزرگداشت او، و ایمان به تفوقش بر آفریدگان، و بینیازی مطلقش از آنان، و نیازمندی همهجانبهی آنان به اوست، سخن گفتیم، پیشتر اشاره کردیم که این موضوع -منظورم ایمان به علّو خداوند است- را آدمیان از کوچک و بزرگ، عالم و جاهل در فطرتشان حس میکنند.
امام ابوبکرمحمدبن اسحاق بن خزیمه در کتاب التوحید میگوید: «همچنان که این موضوع در فطرت مسلمانان، دانایان و نادانان، آزاد و برده، مرد و زن، بزرگ و کوچکشان جا افتاده است که هرکس خداوند را به فریاد خوانده و به نیایش با او بپردازد بیتردید سرش را به سوی آسمان بلند کرده و دستانش را به سوی خداوند متعال دراز میکند، به سمت بالا، و نه پایین» [۲۷۱].
امام ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه/میگوید: «اگر اینان -یعنی کسانی که منکر علّو و تفوق خداوند هستند- به فطرتشان و آنچه از معرفت خداوند که خلقتشان براساس آن برپا گشته رجوع کنند به راستی درمییابند که فقط خداوند «العلی: دارای شکوه و کبریاء و برتر از مخلوقات». است و همو «الأعلی» است، و دستها به هنگام دعا به سوی او بلند میگردد، و همهی ملتها و آیینها از عرب و غیرعرب میگویند که خداوند در آسماناست و آنچه بر فطرتشان نقش بسته را رها نمیکنند» [۲۷۲].
ایمان به علّو و تفوق خداوند بر آفریدههایش در فطرتهای سالم نقش بسته است، در نصوص کتاب و سنت مسلّم و ثابت شده است، در عقلهای منطقی و دقیق قطعی است، از سوی علمای امت پذیرفته شده است، به همین خاطر مردم به هنگام دعا با قلب و اشاره و بلند کردن دستهایشان به سمت بالا توجه میکنند، و نه به سمت و سوی دیگری، و این امری فطری و اجتنابناپذیر و عقلی است. این را هر دعاکنندهای در قلبش حس میکند، لذا قلب به هنگام توجه و درخواست و دعا و استدعای عاجزانه کردن و مناجات یک سمت و سو دارد که آن را در نظر داشته و بدان روی میآورد که همان رو کردن به خدا در سمت بالایش است، به سمت راست یا چپ یا پایین یا مانند آن رو نمیکند، بلکه به سمت بالا رو میکند و این امری اجتنابناپذیر است و قلب از آن رهایی نمییابد مگر آنگاه که دچار فساد شده و به قهقرا بگراید، و تیره گشته و فطرت را رها کند.
به همین خاطر در حالات دعاکنندگان و ذاکرین میبینی که برخی حرکات در اعضای برخی از آنان روی میدهد و ناچاراً سمت بالا را نشان میدهند و این کار در نتیجهی حرکت قلبشان است که با واسطهی اشاره یا انگشتان یا چشم یا سر یا دیگر اشارات حسی صورت میگیرد، و این موضوعی است که از آنچه در این باره از رسولاکرمجنقل شده به تواتر رسیده و مسلمانان بر آن اتفاقنظر دارند. به همین خاطر آنان را میبینی که با زبانشان میگویند: دستانتان را به سوی خداوند بلند کنید، و یا عباراتی از این دست، و این خبری است که آنان از درونشان میدهند. آنان قصد اشاره به خدا را دارند و دستها را به سوی او بلند میکنند.
بلند کردن دستها به سوی خدا در دعا، و اشاره کردن با انگشت اشارهی دست راست و دعا کردن با آن در خطبهی جمعه و در تشهد نماز، و بلند کردن چشم به سوی آسمان، و اشاره با انگشت به سوی آسمان و چیزهایی از این دست در ارشادات و توجیهات پیامبرجبه تواتر رسیده است.
اینکه پیامبرجدر دعا دستانش را بلند کرده است، واقعاً در احادیث بسیاری ثابت شده است پیشتر بخشی از آنها را بیان داشتیم.
اینکه پیامبرجبا انگشت اشارهی دست راست اشاره کرده و در خطبه نماز جمعه با آن دعا نموده به اثبات رسیده است، حصین بن عبدالرحمن میگوید: «هنگامی که عماره بن رویبه سبشر بن مروان را دید که بالای منبر دستهایش را بلند کرده است -در حالی که در روز جمعه دعا میکرد- عماره گفت: خداوند این دو دست را زشت و نامبارک گرداند؛ پیامبرجرا -در حالی که بر منبر بود- دیدم به جز این، -اشاره با انگشت سبابه- کار دیگری انجام نداد». و در روایتی دیگر «پیامبرجرا در حالی که بر منبر خطبه میخواند دیدم؛ هنگامی که دعا کرد با دست اینگونه اشاره کرد؛ سپس فقط انگشت سبابه را بلند نمود» [۲۷۳].
اینکه پیامبرجبا انگشت سبابهی دست راست اشاره کرده و با آن در تشهد دعا نموده به اثبات رسیده است. ابن عمر شمیفرماید: شیوهی پیامبر خداجاین چنین بود که وقتی در نماز مینشستند، هر دو دست خود را بر روی هر دو زانوی خویش نهاده و انگشت راست خود (یعنی انگشت سبابه) را که پیش از انگشت ابهام قرار دارد بالا میگرفتند و با اشاره به آن دعا میکردند، و دست چپ خود را بر روی زانوی خویش گذاشته و آن را بر روی زانو هموار میکردند». و در روایتی دیگر: «وقتی پیامبرجدر نماز مینشستند کف دست راست خود را بر روی ران راست خود گذاشته و تمام انگشتان خویش را میبستند و با انگشت خویش که بعد از ابهام قرار دارد اشاره مینمودند و کف دست چپ خود را بر روی ران چپ خویش میگذاشتند» این دو حدیث را مسلم و احمد و دیگران روایت کردهاند [۲۷۴]. در این باب احادیث بسیاری آمده است. اینکه پیامبرجچشمش را به سوی آسمان بلند کرده است، خداوند میفرماید:
﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ﴾[البقرة: ۱۴۴].
«آری، رویکردت را [گاه به گاه] به [سوی] آسمان میبینیم، تو را به قبلهای برمیگردانیم که به آن خشنود شوی».
ابن عباس شمیگوید: «اولین مطلبی که در قرآن نسخ شد قبله بود، یعنی وقتی که پیامبرجبه مدینه هجرت فرمود -در حالی که اکثر ساکنین آن یهودی بودند- خداوند به ایشان جامر فرمود که به سمت بیت المقدس نماز بگزارد، یهود از این موضوع خوشحال شدند، رسول اللهجشانزده یا هفده ماه رو به بیت المقدس نماز گزاردند، در حالی که قبلهی ابراهیم (کعبه) را دوست داشتند، به درگاه خدا دعا میکردند و به آسمان مینگریستند و سرانجام خداوند این آیه را نازل فرمود:
﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ ١٤٤﴾[البقرة: ۱۴۴].
«آری، رویکردت را [گاه به گاه] به [سوی] آسمان میبینیم، تو را به قبلهای برمیگردانیم که به آن خشنود شوی. رویت را به سوی مسجدالحرام بگردان و [ای مؤمنان شما نیز] هر کجا که باشید رویهایتان را به سوی آن برگردانید و به یقین اهل کتاب میدانند که این [تغییر قبله] حق است از جانب پروردگارشان. و خداوند از آنچه که میکنند غافل نیست».
در صحیح بخاری از ابن عباس روایت شده است که: «رسول خداجدر روز نحر برای مردم خطبه خواند و فرمود: «ای مردم! امروز چه روزی است؟» گفتند: یکی از روزهای حرام است. فرمود: «کدام سرزمین؟» گفتند: سرزمین حرام. فرمود:«کدام ماه؟» گفتند: ماه حرام. فرمود: «خونهای شما و مالهای شما و آبروهای شما بر شما حرام است؛ مانند حرمت همین روز، همین شهر، و همین ماه شما.» چندین بار آن را تکرار نمود. سپس سرش را بلند کرد و فرمود: «خدایا! آیا ابلاغ کردم؟ خدایا! آیا ابلاغ کردم؟»» [۲۷۵].
دربارهی اشارهی ایشانجبه آسمان با انگشتش، در حدیثی از جابر بن عبدالله در بیان جریان حجة الوداع که به صحت رسیده، آمده که: «رسول اللهجدر خطبهاش در روز عرفه فرمودند: «آگاه باشید آیا پیام را رساندم؟» صحابه -رضوان الله علیهم أجمعین- گفتند: آری شما پیام را رساندید، آنگاه پیامبرجانگشت سبابهاش را به سوی آسمان بلند میکرد و مرتب به سوی مردم اشاره میکرد و میفرمود: «خدایا! گواه باش» -و این کار را سه بار تکرار نمود-. این حدیث را مسلم در صحیحاش آورده است [۲۷۶].
نصوص در خصوص این معنا و مفهوم مهم بسیارند، نصوصی که آشکارا و به طور واضح بیانگر علّو و تفوق خداوند هستند، و اینکه به راستی او خجسته و بلندمرتبه و بزرگ و والاست، و به همین خاطر قلبها به او روی میآورند و آفریدهها به او متوسل میشوند، و به هنگام دعا و مطرح کردن درخواستشان دستهایشان را به سوی او بلند میکنند، و با انگشتانشان به علّو و تفوقش اشاره میکنند در حالی که او را یکتا و یگانه دانسته و به عظمتش معترفند، برخلاف اهل باطل و گمراهان که منکر علّو خداوندند؛ اینان در حقیقت منکر یکتایی و والایی و سروری او هستند، و حقیقت به فریاد خواندن و به نیایش پرداختن او را و همچنین صحت و درستی توجه به او را انکار میکنند، و شریک قائل شدن برای خدا را روا میدانند، و صفات کمالش را تعطیل میکنند، تنها خداوند یار و یاور است و همو به تنهایی هدایتکننده به راه راست است.
[۲۷۱] التوحید اثر ابنخزیمه (۱/۲۵۴). [۲۷۲] تأویل مختلفالحدیث اثر ابنقتیبه (ص: ۱۸۳) با اختصار. [۲۷۳] صحیح مسلم (شماره: ۸۷۴)، و المسند (۴/۱۳۶)، و سنن ابوداود (شماره: ۱۱۰۵). [۲۷۴] صحیح مسلم (شماره: ۵۸۰)، و المسند (۲/۶۵)،و سنن نسائی (۳/۳۶). [۲۷۵] صحیح بخاری (شماره: ۱۷۳۹). [۲۷۶] صحیح مسلم (شماره: ۱۲۱۸).