۱۰۷- اقدام به توبه و صادق بودن در آن
پیشتر دربارهی توبه و بازگشت به درگاه خداوند و اهمیت آن، و همچنین دربارهی شدت نیاز آدمی به آن جهت دستیابی به رستگاری، و به دست آوردن خوشبختی دنیا و آخرت سخن گفته شد. حقیقت توبه بازگشت به سوی خدا با پای بندی به آنچه او دوست دارد و میپسندد و رها کردن هر آن چیزی است که نزد او زشت و ناپسند است، لذا این کار بازگشت از چیزی ناخوشایند به چیزی محبوب و خوشایند است، که این خود متضمن دو طلب است: ۱- ترک گناهان و پشیمانی از انجام آنها و تصمیم جدی بر عدم بازگشت به سوی آنها، ۲- روی آوردن به پیروی و فرمانبرداری [از خداوند]، و پای بندی به آن، و تصمیم جدی بر ثابتقدم ماندن بر آن است، و به همین خاطر خداوند فلاح و رستگاری را به طور مطلق مشروط و منوط به انجام چنین کاری کرده است و میفرماید:
﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣١﴾[النور: ۳۱].
«و ای مؤمنان، همگی، به [درگاه] خداوند توبه کنید. باشد که رستگار شوید».
لذا هر توبهکنندهای رستگار است، و آدمی فقط زمانی رستگار میگردد که دو کار را با هم انجام دهد. پس اگر اخلالی در این وارد کند مانند اینکه مرتکب فعل ممنوع و حرام گردد یا کاری واجب را ترک کند، به همان میزان بهره و نصیبش از رستگاری دچار نقص و کاستی میشود، و با اهمال و ترک یک واجب و انجام کاری ممنوع و حرام به همان میزان به خود ظلم و ستم روامیدارد، و خداوند میفرماید:
﴿وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١﴾[الحجرات: ۱۱].
«و کسانی که توبه نکردند، اینانند که ستمکارند».
بنابراین ترککنندهی فعلی واجب به خویشتن ستم کرده است؛ همچنان که انجامدهندهی فعلی حرام نیز به خویشتن ستم رواداشته است و شرط از میان رفتن اسم ستم بر آن فقط به این شکل است که توبه نماید، توبهای که دربردارندهی هر دو کار با هم باشد.
به همین خاطر همانا توبه گردآورندهی قوانین و ضوابط اسلام و حقائق ایمان است، و جملگی دین داخل در مسمای آن است، و به همین ترتیب شایسته و سزاوار است که توبهکننده محبوب خداوند باشد. همانا خداوند توبهکنندگان و پاکان را دوست دارد [۴۲۰]. بلکه حتی در حدیث به نقل از پیامبرجبه اثبات رسیده که فرمودند: یکی از شما که در بیابانی، بر شتر خود سوار باشد و شتر -که آب و غذایش را هم بر پشت دارد- از او برَمَد و فرار کند و او، از یافتن آن مأیوس شود و به زیر درختی برود و در سایهی آن، ناامید از شتراش، دراز بکشد و در چنین حالی ناگهان شتر را پیش خود، ایستاده ببیند و مهار شتر را بگیرد و از شدت خوشحالی و شادی زیاد، به اشتباه بگوید: خدایا! تو، بندهی منی و من، خدای تو هستم! خداوند از توبه بندهاش -وقتی که به درگاه او توبه میکند- خوشحالتر از چنین کسی است.» امام مسلم این حدیث را در صحیحاش از انس بن مالک سروایت کرده است [۴۲۱].
شایستهی فرد مسلمان نیست که توبه را به تأخیر اندازد و در آن درنگ نماید و آن را به بعد موکول کند، بلکه واجب است [به سرعت] اقدام کرده و شتاب به خرج دهد، چرا که آدمی نمیداند که در این زندگی چه بر سرش میآید و پیوسته دَرِ توبه به روی آدمی باز است تا زمانی که روحش به حلقومش نرسیده است، خداوند میفرماید:
﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ﴾[النساء: ۱۸].
«و توبهی آنان که مرتکب بدیها میشوند تا آنگاه که کسی از آنان را مرگ در رسد، گوید: من اینک توبه کردهام [پذیرفته] نمیشود».
و در حدیثی که امام احمد از عبدالله بن عمر شروایت کرده رسول اللهجمیفرماید: «خداوند توبهی بندهاش را تا وقتی که جانش به لب نرسیده و به سَكَرات موت نیفتاده است، میپذیرد» [۴۲۲].
همچنین خداوند توبهی بنده را هنگامی که خورشید از مغرب طلوع میکند نمیپذیرد. در مسند امام احمد و سنن ابوداود از معاویه سروایت شده است که رسول اللهجفرمودند: «هجرت به پایان نمیرسد مگر اینکه توبه به پایان برسد، و توبه به پایان نمیرسد مگر آنگاه که خورشید از مغرب طلوع کند» [۴۲۳].
طبرانی از صفوان بن عسَّالسروایت کرده که پیامبرجفرمودند: «همانا توبه دری دارد که عرض میان دو لنگهی در به اندازهی فاصلهی میان مشرق و مغرب است، و این در تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع میکند بسته نمیشود.» آلبانی/آن را حسن دانسته است [۴۲۴].
به همین خاطر بر آدمی واجب است که پیش از، از دست رفتن فرصتها و پیش از آنکه مانعی میان آدمی و توبه قرار گیرد، اقدام به توبه نماید، و به هیچوجه جایز نیست که توبه را به تأخیر اندازد بلکه بیشک تأخیر آن گناه شمرده شده و شایسته است که نسبت به آن تأخیر هم توبه نماید.
علامه ابن قیم/میگوید: «اقدام برای توبه از گناهان، به عنوان یک واجب فوری تلقی میشود و تأخیر آن جایز نمیباشد. و هرگاه شخص آن توبه را به تأخیر اندازد، به خاطر تأخیر، عاصی و گناهکار میشود که اگر از آن گناه توبه کند، توبهی دیگری بر گردن او باقی خواهد ماند که همان توبهی تأخیر از توبه است! چنین مطلبی کمتر به اندیشهی توبهکننده راه مییابد، و میپندارد که هرگاه از آن گناه توبه کند دیگر هیچ چیزی بر گردن او باقی نخواهد ماند در حالی که توبه به خاطر تأخیر توبه، در گردن او باقی مانده است، لذا ضرورت دارد مردم برای خلاصی و نجات خود و خروج از این بحران نسبت به عموم خطاها و لغزشهای دانسته و ندانسته به درگاه خداوند توبه کنند؛ زیرا گناهانی که بندهی خدا از آنها علم و آگاهی ندارد بیشتر از گناهانی است که بدانها علم و آگاهی دارد. عدم آگاهی از گناهان، در صورت تمکن از علم و دانش نسبت به آنها، موجب عدم پیگرد و مجازات نمیگردد، زیرا که انسان با ترک علم و عمل گناهکار محسوب میشود، پس مجازات معصیت باید بیشتر باشد. در مسند امام احمد و ادبالمفرد بخاری روایت شده که پیامبرجفرمود: «شرک در این امت از صدای پای مورچه پوشیدهتر است».
ابوبکر سگفت: ای رسول خدا! چاره چیست؟ حضرتجفرمودند: «چاره این است که بگویی:
«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ أَنْ أُشْرِكَ بِكَ وَ اَنَا أَعْلَمُ وَ اسْتغْفِرُكَ لِما لاَ اَعْلَمُ»:
خدایا به تو پناه میبرم از شرکی که خود بدان آگاهم و مغفرت میطلبم از شرکهایی که بدانها علم و آگاهی ندارم» [۴۲۵].
این طلب بخشش از گناهانی است که خداوند بدانها عالم است، ولی بنده از آنها نا آگاه.
در صحیح وارد شده است که پیامبرجدر نماز این دعا را میخواند:
«اللَّهُمَ اغْفِرْلِي خَطِيْئَتِي وَ جَهْلِي وَ إِسْرافِي فِي أَمْرِي وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی، اللَّهُمَ اغْفِرْلِي جِدّی وَ هَزْلِي وَ خَطَئِي وَ عَمْدِيْ وَكُلُّ ذلِكَ عِنْدِي، اللّهُمَّ اغْفِرْلِي مَا قَدَّمْتُ وَ مَا أَخَّرْتُ وَ مَا أَسْرَرْتُ وَ مَا أَعْلَنْتُ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی، أَنْتَ إَلهِي لاإِلهَ إِلّا أَنْتَ».
(پروردگارا! خطا و جهل و افراطِ کار من و آنچه را که تو از من نسبت به آنها داناتری، بیامرز. پروردگارا! (گناهان) جدّی و شوخی و عمدی و غیرعمدی من را که همهی آنها را انجام دادهام، بیامرز. پروردگارا! گناهان قبلی و بعدی و نهانی و آشکار و آنچه که تو بهتر از من میدانی بیامرز. پروردگارا! هیچ فرمانروا و فریادرسی جز تو وجود ندارد) [۴۲۶].
و در حدیث دیگری اینگونه وارد شده:
«اَللَّهُمَّ اغْفِرلِي ذَنْبِي كُلَّهُ، دِقَّه وَ جِلَّهُ، خَطْأَهُ وَ عَمَدَه، سِرَّهُ وَ عَلانِيَتَهُ، اَوَّلَهُ وَ آخِرَهُ»
(خداوندا! تمام گناهان ریز و درشت، عمدی و غیرعمدی، پنهان و آشکار، و اول و آخر من را بیامرز) [۴۲۷].
و این بدان معناست که توبه تمام گناهان بنده، چه آنهایی که بدانها آگاهی دارد و چه آنهایی که بدانها علم و آگاهی ندارد، همه و همه را در بر میگیرد» [۴۲۸].
شکی نیست که این جزو خلوص در توبه محسوب میگردد که بدان امر شده، آنکه جا که خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَيُدۡخِلَكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾[التحریم: ۸].
«ای مومنان، به [درگاه] خداوند به توبهای خالص توبه کنید. چه بسا پروردگارتان گناهانتان را از شما بزداید و شما را به باغهایی درآورد که از فرودست آن جویباران روان است».
ابن قیم/روشن ساخته است که خلوص در توبه متضمن سه چیز است:
۱- همهی گناهان را دربرگرفته و شامل شود تا آنجا که گناهی نباشد مگر اینکه آن را دربرگیرد.
۲- توافق اراده و صداقت به تمامی در انجام آن تا آنجا که تردید و هوس و انتظاری در آدمی باقی نماند، بلکه عزم و ارادهاش به تمامی در راستای اقدام به توبه باشد.
۳- تطهیر و تصفیهی توبه از نواقص و کاستیهایی که به اخلاص آن ایراد وارد میکند، و اینکه توبه فقط به خاطر ترس و هراس از خداوند، و اشتیاق در به دست آوردن آنچه نزد اوست و بیم از عذابش صورت پذیرد، نه مانند کسی که توبه میکند تا جاه و منزلت و حرمت و منصب و ریاستش را حفظ کند و یا به خاطر حفظ وضع و حالت و قدرت و مالش، یا جلب ستایش مردم یا به خاطر گریز از مذمت آنان و یا به خاطر اینکه احمقها بر او تسلط نیابند، یا به خاطر برآوردن اشتیاق شدیدش به دنیا، یا به خاطر ورشکستگی و ناتوانیاش و چیزهایی شبیه اینها توبه میکند. چرا که اینها علتهایی هستند که در درستی و اخلاص این توبه عیب و ایراد وارد میکنند و دیگر این توبه به خاطر خدا نیست.
اولی: متعلق به آن چیزی است که از آن توبه میکند، و سومی: متعلق به کسی است که به خاطر او توبه کرده و به سوی او بازمیگردد، و دومی در ارتباط با خود توبهکننده است [۴۲۹]. با رعایت این سه مورد است که آدمی به کاملترین شیوه به توبه دست مییابد، توفیق در انجام این کار فقط در دست خداوند یکتاست؛ لذا عاجزانه از او میطلبیم که با توفیقمان به انجام توبهای خالصانه بر ما منت نهد و ما را به راه راست هدایت کند.
[۴۲۰] بنگر به: مدارجالسالکین اثر ابنقیم (۱/۳۰۷-۳۰۵). [۴۲۱] صحیح مسلم (شماره: ۲۷۴۷). [۴۲۲] المسند (۲/۱۵۳-۱۳۲). [۴۲۳] المسند (۴/۹۹)، و سنن ابوداود (شماره: ۲۴۷۹). [۴۲۴] المعجم الکبیر (۸/۶۵) (شماره: ۷۳۸۳)، و صحیح الجامع (شماره: ۲۱۷۷). [۴۲۵] المسند (۴/۴۰۳)، و ادبالمفرد (۷۱۶)، و آلبانی/در صحیحالأدب (شماره: ۵۵۱) آن را صحیح دانسته است. [۴۲۶] صحیح مسلم (شماره: ۲۷۱۹). [۴۲۷] صحیح مسلم (شماره: ۴۸۳)، «خطأه و عمده» در آن نیست. [۴۲۸] مدارجالسالکین (۱/۲۷۳-۲۷۲). [۴۲۹] بنگربه: مدارجالسالکین (۱/۳۱۰).