۸۱- غلو دربارهی قبور صالحین
بیتردید از مهمترین علل رخ دادن شرک در دعا القایی است که دشمن خدا و دشمن بندگان مؤمنش ابلیس، به حزب و اولیایش مینماید، اینکه آنان را شیفتهی قبور پیامبران و اولیاء و صالحین مینماید تا کار بدانجا میکشد که صاحبان قبرها مورد پرستش قرار میگیرند، و بر قبرها معبد درست میشود و تصویر صاحبان قبرها کشیده شده و آنگاه مجسمههایی برایشان تراشیده شده و این مجسمهها تبدیل به بت شده و به همراه خدا پرستیده میشوند. این بیماری ابتدا در قوم نوح پدید آمد، همچنان که خداوند در کتابش درباره آنان خبر داده است آنجا که میفرماید:
﴿قَالَ نُوحٞ رَّبِّ إِنَّهُمۡ عَصَوۡنِي وَٱتَّبَعُواْ مَن لَّمۡ يَزِدۡهُ مَالُهُۥ وَوَلَدُهُۥٓ إِلَّا خَسَارٗا ٢١ وَمَكَرُواْ مَكۡرٗا كُبَّارٗا ٢٢ وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣ وَقَدۡ أَضَلُّواْ كَثِيرٗاۖ﴾[النوح: ۲۱-۲۴].
«نوح گفت: پروردگارا، بیگمان آنان از من نافرمانی کردند و از کسی پیروی کردند که مال و فرزندش جز زیان [در حقّ] او نیفزوده است (۲۱) و [آن پیشوایان] دست به نیرنگی بس بزرگ زدند (۲۲) و گفتند: معبودانتان را رها نکنید و «ودّ» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» را وامگذارید (۲۳) و به راستی بسیاری را گمراه کردند».
امام بخاری در صحیحاش از ابن عباس شروایت کرده که گفت: «این نامهای بتان، نامهای مردانی صالح از قوم نوح بودند وقتی آنها مردند، شیطان در دلهای مردم آنها افکند که [بتها را بسازند] و در محافلی که در آن جلسه میکردند، جای دهند و آنها را به نامهای [همان مردان صالح] بنامند. آنها چنان کردند ولی بتها را نمیپرستیدند تا آنها [که بتها را ساخته بودند] مردند. سپس علم دگرگون شد و بتها مورد پرستش قرار گرفتند» [۱۶۵].
ابن جریر در تفسیرش میگوید: «آنگونه که از اینان به ما خبر رسیده، ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر انسانهایی صالح و نیکوکار بودهاند، و پیروانی داشتهاند که به آنها اقتدا میکردهاند، وقتی که مردند پیروان شان که به آنها اقتدا میکردند، گفتند: اگر تصویر و تمثال آنها را بکشیم وقتی که با دیدن این تصاویر آنان را به یاد میآوریم بیشتر به عبادت تشویق میشویم لذا تصویر و تمثال آنان را کشیدند. اما وقتی که اینان مردند و نسلی دیگر آمدند ابلیس به آنان نفوذ کرد و گفت: گذشتگان شما این تمثالها را عبادت میکردند و به وسیلهی اینها باران بر آنان میباریده است پس اینان بتها و مجسمهها را پرستش کردند» [۱۶۶].
همین مفهوم از تعدادی از گذشتگان رحمهم الله نقل شده است، ابن قیم میگوید: «تعدادی از گذشتگان گفتهاند: اینان گروهی افراد صالح در میان قوم نوح÷بودهاند، وقتی که مردند مردم به قبرهایشان روی آوردند. سپس پیکره و تندیسهایی برایشان تراشیدند مدت زمانی طولانی بر آنها گذشت سپس به پرستش این تندیسها پرداختند» [۱۶۷].
هم از این رو ادله همدیگر را تقویت کرده و نصوصی به تناوب از سوی پیامبرجتکرار شده که بیانگر منع از این کار و هشدار نسبت به انجامش میباشد، احادیث بسیاری در این زمینه از پیامبرجروایت شده است. امام بخاری و امام مسلم از عائشه لروایت کردهاند: امسلمه لاز کلیسایی که در سرزمین حبشه، و از صورتهایی که در آن دیده بود نزد رسولخداجیاد کرد، پیامبرجفرمودند: «آنان گروهیاند که اگر در میان آنان بنده صالح یا مرد صالحی میمرد، بر قبر او مسجدی بنا میساختند و بر آن همان صورتها را میکشیدند، آنان نزد خداوند بدترین مردماند» [۱۶۸].
امام مسلم در صحیحاش از جندب بن عبدالله بجلی سروایت کرده که گفت: پنج روز قبل از رحلت رسول خداجاز ایشان شنیدم که میفرمودند: «بیگمان من از اینکه برایم از شما خلیلی (یعنی دوست ویژهیی) باشد بیزاری میجویم؛ زیرا خداوند بدون شک مرا خلیل خویش گرفته است چنان که ابراهیم را خلیل خویش گرفت. و اگر من کسی از امتم را خلیل خویش میگرفتم یقیناً ابوبکر را خلیل خویش برمیگزیدم. آگاه باشید که بیگمان کسانی که قبل از شما بودند قبرهای انبیا و صالحان خویش را مساجد قرار میدادند. من شما را هشدار میدهم از اینکه قبرها را مساجد قرار دهید، من به طور قطع شما را از این کار نهی میکنم» [۱۶۹].
امام بخاری و امام مسلم از ابوهریره سروایت کردهاند که رسول اللهجفرمودند: «خداوند یهود را بکشد که قبور انبیای خود را مسجد کردند» [۱۷۰]. و در روایتی از مسلم آمده است که: «لعنت خدا بر یهود و نصاری باد؛ چون قبر پیامبران خود را به صورت مسجد درآوردند» [۱۷۱].
امام بخاری روایت کرده که عایشه و عبدالله بن عباسبگویند: «پیغمبرجبه هنگام مرگ پارچهی خط داری را که داشت بر روی خود میکشید و وقتی که از گرما نفسش تنگ میشد آن را برمیداشت در این اثنا فرمود: لعنت خدا بر یهود و نصاری باد، چون قبر پیغمبران خود را به صورت مسجد درآوردهاند. پیغمبرجمسلمانان را از این عمل برحذر میداشت» [۱۷۲]. عائشه لگوید: پیغمبرجدر مرض وفاتش فرمود: «لعنت خدا بر یهود و نصاری باد چون قبر پیغمبرهای خود را به صورت مسجد درآوردند» عایشه گوید: اگر این ترس نبود که قبر پیغمبرجنیز به صورت مسجد درآید آن را بلند میساختند، ولی این ترس بود که به صورت مسجد درآید» [۱۷۳].
به طور قطع پیامبرجدر آخرین روزهای زندگیش از اینکه قبور به صورت مسجد درآورده شوند نهی فرمود، سپس ایشان -همچنان که در متن آمده- کسانی از اهل کتاب را که چنین میکنند نفرین فرمود تا امتش از ارتکاب چنین کاری پرهیز نمایند، احادیث و آثار روایت شده در این خصوص بسیار زیادند.
پیامبرجامتش را نهی نمود که قبرها را به صورت مسجد درآورند و در کنار آنها به دعا یا عبادت توجه و عنایت نمایند. و این نهی به خاطر ممانعت از در افتادن در شرک بود و این احتمال وجود دارد که به بت تبدیل گردد. امام شافعی/میگوید: «از اینکه آفریدهای آنقدر مورد تعظیم و بزرگداشت قرار گیرد که قبرش به صورت مسجدی درآید متنفر و بیزارم، آن هم به خاطر درافتادن او و دیگر مردم در فتنه».
این مفهوم از بسیاری از اهل علم نقل شده است، اما آنکه دلیل آورده که این احتمال وجود دارد که آن خاک به خاطر درآمیختنش با چرک و عفونت مرده نجس گردد [و به همین خاطر نباید آنجا را مسجد قرار داد] دلیلی بس ناموجه است؛ چرا که نجس بودن زمین مانع نماز خواندن بر آن است حال چه مقبره باشد یا نباشد، بیشک پیامبرجبا سخنانش علت نهی را نشان داده و میفرماید:
«اَللّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ قَبْرِي وَ ثَناً یُعْبَد»«پروردگارا قبرم را بتی قرار مده که پرستش شود».
و یا میفرماید: «بیگمان کسانی که قبل از شما بودند قبرهای انبیاء و صالحان خویش را مساجد قرار میدادند. من شما را هشدار میدهم از اینکه قبرها را مساجد قرار دهید، من به طور قطع شما را از این کار نهی میکنم» [۱۷۴].
امام ابن قیم/میگوید: «خلاصه کسی که با شرک و اسباب و علل آن آشنایی داشته باشد و منظور و مقصود رسول خداجرا دریابد به قطع یقین خواهد دانست که این مبالغهی پیامبرجبا لعن و نفرین و نهی با صیغههایی همچون «لاتفعلوا: چنین مکنید» و «إنی أنهاکم: شما را از این کار نهی میکنم» به خاطر نجاست نبوده است، بلکه به خاطر نجاست شرکی است که متوجه کسی میگردد که او را نافرمانی کرده و آنچه را از آن نهی نموده مرتکب میشود و به دنبال هوای خود روان است و از پروردگار و مولایش نمیترسد، و در محقق شدن شهادتین نصیب اندکی دارد یا فاقد آن است. بنابراین چنین لعن و نفرینهایی از سوی پیامبرجصرفاً به خاطر حفاظت از توحید بوده است تا شرک آن را نیالاید و خود را خالصانه وقف او نمایند، و اینکه پروردگار از اینکه کسی با او برابر شود ناخشنود است؛ اما مشرکان با معصیتی که مرتکب میشوند از این کار سر باز زدهاند و فرمانش را نادیده گرفته و به منهیات دچار میشوند و شیطان نیز آنان را میفریبد و به آنان وانمود میکند که این کارشان تعظیم قبور مشایخ و پارسایان است و هر چه شما تعظیم و بزرگداشت بیشتری داشته باشید و در آن غلو کنید به آنان بیشتر نزدیک شده و از دشمنانشان دورتر میشوید. به خدا سوگند شیطان دقیقاً از همین در بر پرستشکنندگان یغوث و یعوق و نسر وارد شد و از گذشته تا قیامت از همین در بر پرستشکنندگان بتها وارد میشود، مشرکان میان غلو درخصوص این بزرگان، و طعنه زدن به راه و روششان را با هم گرد آوردهاند. خداوند اهل توحید را برای پیمودن راه آن بزرگان، و فرود آوردن آنان در منازلی که خداوند آنان را در آن قرار داده که همان عبودیت و بندگی نمودن خداوند است و همچنین سلب ویژگیهای الوهیت از آنان، هدایت نموده است و این همان نهایت بزرگداشت و پیروی از آنان است» [۱۷۵].
از آنچه گذشت روشن میشود که اصل شرک از ابتدای آفرینش تا برپایی قیامت بر مدار غلو در صالحان میگردد، خداوند به ما دستور داده که آنان را دوست بداریم و آنان را در جایگاهشان که همان جایگاه عبودیت و بندگی است قرار دهیم و ویژگیهای الوهیت را از آنان سلب کنیم و این اوج بزرگداشت و فرمانبرداری از آنان و پیروی از راه و روششان است، و ما را از غلو و زیادهروی در حق آنان نهی فرموده است؛ لذا آنان را از جایگاهشان بالاتر نبرده و از آن پایینتر نمیآوریم؛ زیرا خداوند به ما یاد داده که در اینها فساد عظیمی وجود دارد، شرک جز به سبب غلو و زیادهروی در منزلت این بزرگان رخ نداده است، میبینی کسانی که دربارهی این بزرگان غلو میکنند بر قبرهایشان معتکف شده آنان را به فریاد میخوانند و از آنان طلب و درخواست مینمایند و برای آنان نذر میکنند و در همان حال از راه و شیوهی آنان روی برمیگردانند. بزرگداشت انبیاء و صالحان فقط با پیروی کردن از آنچه بدان فراخواندهاند -از علم سودمند و کار نیک- میسر است، همچنین تکریمشان با الگو قرار دادن آنها و پیمودن راهشان بیآنکه خودشان یا قبرهایشان پرستش شود میسر میگردد.
[۱۶۵] صحیح بخاری (شماره: ۴۹۲۰). [۱۶۶] تفسیر ابنجریر (۱۲/۲۵۴). [۱۶۷] اغاثةاللهفان (۱/۲۰۳). [۱۶۸] صحیح بخاری (شماره: ۱۳۴۱)، و صحیح مسلم (شماره: ۵۲۸). [۱۶۹] صحیح مسلم (شماره: ۵۳۲). [۱۷۰] صحیح بخاری (شماره: ۴۳۷). [۱۷۱] صحیح مسلم (شماره: ۵۳۰). [۱۷۲] صحیح بخاری (شماره: ۴۳۶ و ۴۳۵). [۱۷۳] صحیح بخاری (شماره: ۱۳۹۰-۴۴۴۱)، و صحیح مسلم (شماره: ۵۲۹). [۱۷۴] صحیح مسلم (شماره: ۵۳۲). [۱۷۵] إغاثهاللَّهفان (۱/۲۰۹-۲۰۸).