مرگ پیامبرمان، محمد ج
پس از آن که رسول خدا جاز حجة الوداع بازگشت، روز به روز بیماریاش شدت میگرفت، و وی با جملاتی که بر زبان میآورد و نگاههایی که میانداخت، جهان را وداع میگفت.
وقتی تبّ آن حضرت جشدید شد و به ترک دنیا یقین پیدا کرد، میخواست با مردم خداحافظی کند. بنابراین، سرش را بست و به فضل بن عباس دستور داد تا مردم را گرد آورد. مردم جمع شدند و آن حضرت جبا کمک فضل به مسجد تشریف برده و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود:
«اما بعد، ای مردم! من دارم از میان شما میروم و پس از این شما مرا در این جا نمیبینید. آگاه باشید، هر کسی را که من بر پشتش تازیانه زدم، این پشت من است و از آن قصاص بگیرد، و اگر مال کسی را برداشته ام، این مال من است، از آن بردارد و اگر آبروی کسی را ریختهام، پس این آبرویم است و عوض خویش را بگیرد. کسی نگوید که من از کینه و عداوت میترسم، زیرا کینه و بغض از شأن و اخلاق بدور است. همانا محبوبترین شما نزد من کسی است که حقش را دریافت نماید، اگر حقی بر من دارد یا حلالم کند؛ زیرا من میخواهم در حالی نزد خداوند باز گردم که بر کسی ستم نکرده باشم» [۵].
[۵] معجم الکبیر طبرانی و مسند ابویعلی.