حال مؤمن
براء بن عازب سمیگوید: ما به همراه رسول خدا جبرای تشییع جنازهای بیرون رفتیم، آن حضرت جدر کنار قبر نشست، ما نیز در اطراف آن نشستیم، گویا بر سرمان پرندگان نشستهاند و پیامبر جاو را در لحد میگذاشت.
آن حضرت جفرمود: «از عذاب قبر به خدا پناه ببرید». ما گفتیم: از عذاب قبر به الله پناه میبریم. باز فرمود: «از عذاب قبر به خدا پناه ببرید». ما گفتیم: از عذاب قبر به الله پناه میبریم. مرتبۀ سوم فرمود: «از عذاب قبر به خدا پناه ببرید» و ما گفتیم: از عذاب قبر به الله پناه میبریم.
آنگاه فرمود: «همانا وقتی بندۀ مؤمن از دنیا جدا شده و رهسپار آخرت میگردد، فرشتگانی سفید رو، گویا چهرههایشان بسان خورشید میدرخشد، به نزد او فرود میآیند، و با خود از کفنها و خوشبوهای بهشت همراه دارند و دور از وی مینشینند (و منتظر بیرون آمدن روح او میشوند).
آن گاه فرشتۀ مرگ میآید و بر بالینش مینشیند و میگوید: ای روح پاکیزه! بیرون بیا! به طرف مغفرت و خوشنودی الله بیرون بیا. آن گاه روح بیرون میآید و مانند قطرهای که از مشکیزه روان میگردد، روان میشود [۲۹]. آن گاه فرشتۀ مرگ آن را بر میدارد ولی آن فرشتگان به اندازۀ یک چشم به هم زدن مجال نمیدهند و آن روح را از او میگیرند و در آن کفنها و خوشبها قرار میدهند و مانند خوشبوترین خوشبویی که در زمین یافته شده است، از آن بیرون میآید.
[۲۹] یعنی با کمال نرمی و آرامش و سکونت و احترام بیرون میآید.