سفری به آسمان
در ادامه آن حضرت جفرمود: آن را بالا میبرند، و از کنار هر گروهی از فرشتگان که عبور میکنند، آنها میپرسند: ای چه خوشبوییای است؟ آنان میگویند: این فلانی فرزند فلانی است و از او با بهترین نامهایش که در دنیا او را نام میبردند، یاد میکنند تا این که به آسمان اول میرسند، و اجازۀ ورود میخواهند و دروازۀ آسمان اول برایش گشوده میشود و مقربان هر آسمان وی را تشییع میکنند تا این که به آسمان هفتم میرسد و خداوند میفرماید: نامۀ بندهام را در علیین بنویسید و سپس او را به زمین بازگردانید؛ زیرا من آنها را از زمین آفریدم و دوباره آنها را به آن باز میگردانم و سپس بار دیگر از آنجا بیرونشان میکنم.
آن گاه دومرتبه روحش در جسد وی باز میگردد و دو فرشته به نزد او میآیند و او را مینشانند و از او میپرسند؟ پروردگار تو کیست؟ میگوید: پروردگارمن الله است. میپرسند؟ دین تو چیست؟ میگوید: دین من اسلام است. میپرسند: این فردی که به سوی شما مبعوث گردید، که بود؟ میگوید: رسول الله. میپرسند: علمت چیست: میگوید: کتاب خدا را خواندم و به آن ایمان آوردم و تصدیقش کردم.
آن گاه منادیای از آسمان ندا میدهد: بندهام راست گفت، برایش در بهشت فرش بگسترانید و از لباسهای بهشت او را بپوشانید و دروازهای از بهشت را به رویش بگشایید.
آن گاه از نسیم و خوشبویی بهشت به او میرسد و تا آخرین نگاه چشم در قبرش وسعت داده میشود و مردی خوب صورت، خوش لباس و خوشبو به نزد وی میآید و میگوید: مژده بگیر به چیزی که تو را شادمان میگرداند. این همان روزی است که به تو وعده داده میشد! میپرسد: تو کیستی، زیرا سیمایت از خیر حکایت دارد؟ میگوید: من عمل نیک تو هستم، به خدا سوگند! تو در انجام طاعات و نیکیها میشتافتی و در معصیت و نافرمانی الله کُند بودی. پس الله به تو جزای خیر داد.
آری، به او میگوید: من عمل نیک تو هستم، مگر عمل نیک وی چه بود؟
اعمال نیک او عبارت بودند از: نماز و روزه، نیکوکاری و صدقه، گریه و خوف الله، حج و عمره، قرائت قرآن و محبت الله، سحر خیزی و خواندن نماز شب برای الله، روزه گرفتن در روزها و ترس از خدای جبار، نیک رفتاری با والدین و تحصیل علم، دعوت الی الله و جهاد فی سبیل الله، اینها بودند اعمال نیک او.
وقتی مؤمن این سیمای زیبا و نورانی را میبیند که او را مژده میدهد و شادمان میگرداند و به پیرامونش مینگرد و میبیند که قبرش فراخ گشته و رختخوابهای بهشت در آن گسترده شده است، به لباسهایش مینگرد که از بهشت برایش تدارک دیده شدهاند، میداند که این نعمتها در برابر آنچه در بهشت در انتظار او هستند، ناچیز و حقیرند، لذا میگوید: خدایا! قیامت را برپا کن تا به اهل و خانوادهام باز گردم.