بیماری وفات رسول الله ج
روز به روز بیماری و شدّت تب، جسم آن حضرت جرا ضعیفتر و رنجورتر میکرد، اما با این حال بر خود فشار میآورد و به مسجد میآمد و نماز را برای مردم برگزار میکرد. تا این که روز جمعه نماز مغرب را برای مردم اقامه کرد و وارد خانهاش شد، در حالی که شدت بیماری به اوج خود رسیده بود. لذا برایش رختخوابی پهن نمودند و آن حضرت جبر روی آن خوابید.
رسول خدا جپیوسته بر همین رختخواب قرار داشتند تا این که بیماری او را بسیار ضعیف و رنجور کرده و بیماری وفاتش شدت یافته بود.
مردم برای نماز عشا جمع شده بودند و منتظر امامشان بودند تا آن حضرت جبه مسجد تشریف بیاورد و برایشان نماز را اقامه کند. در حالی که شدّت بیماری پیامبر جرا در هم شکسته بود. تلاش کرد تا از رختخوابش بلند شود، اما نتوانست و از رفتن به مسجد تاخیر کرد. برخی از مردم صدا میکردند: نماز است، نماز است.
پیامبرجصدای آنان را شنید و از اطرافیانش پرسید: آیا مردم نماز خواندهاند؟ آنان پاسخ دادند: خیر، یا رسول الله! آنان منتظر شمایند.
نگاه کرد و دید که حرارت بدنش نمیگذارد تا از رختخواب بر خیزد. فرمود: طشت آبی برایم بیاورید. طشت آب آوردند. و از آن بر بدن آن حضرت جآب میریختند.
و هنگامی که بدنش سرد شد با دستش اشاره نمود که کافی است و آنان نیز توقف کردند. چون مقداری احساس نشاط میکرد، خواست بلند شود، که دچار بیهوشی شد. وقتی به هوش آمد، فرمود: آیا مردم نماز خواندند؟ جواب دادند: خیر، آنان منتظر شما هستند.
رسول الله جدوباره آب خواست و غسل نمود و آنان بر آن حضرت جآب میریختند تا این که مقداری احساس نشاط و شادابی نمود. اما وقتی خواست بلند شود، برای بار دوم، بیهوش شد. چند لحظه بعد، وقتی به هوش آمد، اولین سوالی که پرسید:آیا مردم نماز خواندند؟ گفتید: خیر، آنها منتظر شما هستند. و مردم هم برای نماز عشا در مسجد، منتظر آن حضرت جبودند. فرمود: طشت آبی بیاورید. و آب سرد را بر بدنش میریختند تا این که آب فراوان ریختند. و چون میخواست بر خیزد، باز هم بیهوش شد، در حالی که خانوادهاش به او نگاه میکردند و قلبهایشان دچار اضطراب و دیدگانشان اشکبار بود و مردم در مسجد در انتظار و مشتاق دیدار امامشان بودند. با تکبیر او تکبیر گویند و همراه او به رکوع و سجده بروند. حال آن که پیامبر بیهوش بود.
اندکی بعد آن حضرت جبه هوش آمد و پرسید: آیا مردم نماز خواندهاند؟ گفتند: خیر، یا رسول الله! آنان در انتظار شما به سر میبرند. در حالی که شّدت بیماری بدنش را در هم شکسته بود.
آری، بیماری بدن مبارکش را سخت رنجور گردانیده بود در حالی که با همین بدن دین خدا را یاری رسانده و برای رب العالمین جهاد کرده بود. بدنی که لذت عبادت و سختی روزگار را چشیده بود. بدنی که پاهایش از شدت قیام و ایستادن در نماز شکاف برداشته و چشمهایش از خوف خداوند گریه کرده و در راه خدا مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود و تشنه و گرسنه شده بود.
وقتی حال و ضعش را دید، کسی را نزد ابوبکر سفرستاد تا نماز را برگزار کند. بلال برای نماز اقامه گفت و ابوبکر در محراب پیامبر ججلو رفت تا نماز را برگزار نماید در حالی که از شدت ناراحتی و گریه، مردم صدای ابوبکر را نمیشنیدند و با این وصف نماز عشا به پایان رسید.
باز مردم برای نماز فجر و دیگر نمازها جمع میشدند، و ابوبکر چند روزی نماز را برای آنان برگزار میکرد و رسول خدا جهمچنان در رختخوابش قرار داشت.