تعریف و مدح ابن عباس از حضرت عمر
وقتی ابن عباس سخنان متواضعانۀ عمر را شنید که مشتاق و علاقمند دیدار خداوند است، گفت: اگر چه این را گفتى، خداوند به تو جزاى نیکو دهد، آیا رسول خدا جدعا ننموده بود، که خداوند دین و مسلمانان را وقتى که در مکه مى ترسیدند، توسط تو عزّت بخشد، و وقتى که اسلام آوردى، اسلامت مایۀ عزّت بود، و با اسلام تو، رسول خدا جو اصحابش آشکار گردیدند، و بهسوى مدینه هجرت نمودى، و هجرتت مایۀ فتح بود، بعد از آن از هیچ معرکه اى که رسول خدا جدر نبرد مشرکین در روز فلان و فلان شرک ورزید، غایب نگردیدى. بعد از آن رسول خدا جدر حالى وفات نمود که از تو راضى بود، و بعد از وى خلیفه رسول خدا جرا با رأی و نظرت یارى و مساعدت نمودى، و با کسى که روى آورده بود، کسى را که روى گردانیده بود زدى، طورى که مردم به خوشى و ناخوشى داخل اسلام گردیدند. بعد از آن خلیفه در حالى درگذشت که از تو راضى بود. بعد از آن به شکل بهترى بر مردم والى شدى، و خداوند توسط تو شهرها را آباد نمود. و توسط تو اموال را جمع کرد، و توسط تو دشمن را نابود ساخت، و خداوند توسط تو بر هر خانواده توسعه در دین و فراخى در رزقشان آورد، و بعد از آن خاتمهات را با شهادت گردانید، و این برایت مبارک باشد!.
آنگاه عمر گفت: به خدا سوگند، مغرور کسی است که او را فریب مى دهید، بعد از آن گفت: اى عبداللَّه! آیا روز قیامت نزد خداوند برایم شهادت مى دهى؟ گفت: بلى، عمر سگفت: بار خدایا، ستایش از آنِ توست. آن گاه مردم دسته دسته میآمدند و او را مورد ستایش قرار داده و با او خداحافظی میکردند.