نمونهها و مثالهایی برای «بَیع باطل» و بیان حکم آن
س: صورت «بَیع باطل» را به طور اجمالی بیان نمایید؟
ج: وقتی که یکی از دو عوض (کالا یا پول)، یا هر دوی آنها حرام و نامشروع باشد؛ یا یکی از آن دو و یا هر دوی آنها در ملکیّت فرد نباشد، در آن صورت معامله باطل میباشد.
س: برخی از نمونهها و مثالهای «بَیع باطل» را بیان کنید؟
ج: برخی از نمونهها و مثالهای «بَیع باطل» عبارتند از:
۱- خرید و فروش چیزهای معدوم و ناموجود.
۲- خرید و فروش چیزهایی که ارزش مالی ندارند؛ مانند: خون جاری و روان؛ مردار [۱۴](همچون حیوان خفه شده، پرت گشته، شاخزده، درنده خورنده، ذبح شرعی نشده)؛ فروش شخص آزاد؛ مضامین (آنچه در صلب شتران است)؛ ملاقیح (آنچه در شکم شتران است)؛ «حَمل» [۱۵](جنینی که در شکم مادر است) و «نِتاج» (بچهای از شتر بزاید و سپس بچهی آن شتر آبستن گردد).
۳- حیوانی که در وقت ذبح، عمداً بر او «بسم الله» گفته نشده باشد.
۴- خرید و فروش پوستِ حیوان خود مرده پیش از دباغت و پوست پیرایی.
۵- خرید و فروش گوسفندِ ذبح شده به همراه گوسفندِ خود مرده.
۶- خرید و فروش موی انسان به جهت حفظ کرامت آن، باطل میباشد.
۷- خرید و فروش موی خوک به جهت نجس بودن آن، باطل میباشد.
۸- خرید و فروش کود انسانی که خاک بر آن غالب نباشد [۱۶].
۹- خرید و فروش اشیایی که در ملکیّت وی نیست، مگر آن که معامله به صورت «سَلَم» [۱۷]باشد.
۱۰- خرید و فروش ماهی در آب که هنوز صید نشده باشد.
۱۱- خرید و فروش پرندگان در هوا.
۱۲- خرید و فروش شیر در پستان حیوانات.
۱۳- خرید و فروش مروارید در صدف.
۱۴- خرید و فروش پشم گوسفندان در پشت آنها.
۱۵- خرید و فروش شراب و خوک.
۱۶- خرید و فروش برده به همراه شخص آزاد.
۱۷- خرید و فروش علف در چراگاه و علفزار [۱۸].
س: اگر سیّد و آقا، «اُمّ ولد» (کنیزکی که از مولایش آبستن شده و دارای فرزند باشد)، یا «مُدبّر» (بردهای که آزادیاش وابسته به مرگ سیّدش باشد) و یا «مکاتب» (بردهای که قیمت آزادی خویش را معیّن نماید و هر زمان که آن قیمت را پرداخت، آزاد شود) را فروخت؛ حکم آن چیست؟
ج: خرید و فروش تمامیِ اینها باطل میباشد [۱۹].
س: اگر مردی تور ماهیگیری خویش را به دریا افکند و به دیگری گفت: «هر صیدی که این بار در تور افتاد، به فلان قیمت مال تو»؛ آیا چنین معاملهای درست است؟
ج: چنین معاملهای باطل است؛ زیرا آن چه را که پس از عقد قرارداد معامله، شکار نموده، به هنگام معامله در اختیار و تصرّف وی نبوده است. (و پر واضح است که معاملهی آن چه در اختیار فروشنده نیست، جایز نمیباشد).
س: دیدگاهتان در مورد کسی که برده را به همراه مدبّر، یا بردهی خود را به همراه بردهی کسی دیگر در یک معامله به کسی میفروشد چیست؟
ج: در این صورت معامله فقط در همان بردهای درست است که در اختیار و تصرّف خودش میباشد؛ و این خرید و فروش نیز تنها در مقابل همان قیمتی که حصهی وی از آن برده میشود، درست میباشد، و معامله در مدبّر و بردهی شخص دیگر درست نمیباشد.
س: «بَیع باطل» چه حکمی دارد؟
ج: حکم بَیع باطل آن است که با آن خرید و فروش منعقد نمیگردد؛ و اگر چنانچه خریدار، جنس مورد معامله را در بَیع باطل قبض کند، در ملکیّت وی داخل نمیگردد.
[۱۴] از موضوع خرید و فروش حیوانِ خود مرده، ماهی و ملخ مستثنی میباشد. [۱۵] «حَمل» [به سکون میم] عبارت است از: «جنینی که در شکم مادر است». و «نِتاج» عبارت است از: بچهی بچهی شتران. و خرید و فروش در هر دوی آنها باطل است. در مصنّف عبدالرزاق چنین آمده است: در شریعت مقدّس اسلام از خرید و فروش «مضامین»، «ملاقیح» و «حبل الحبلة» نهی شده است؛ و «مضامین» جمع «مضمونة» است؛ یعنی: آن چه که در صلب شتران باشد. و «ملاقیح» جمع «ملقوح» است؛ یعنی: آنچه که در شکم شتران باشد؛ و برخی از صاحبنظران اسلامی به عکس این نیز گفتهاند. و «حبل الحبلة» همان بچهی بچهی شتر است. (حبل الحبلة: عبارت است از این که شتری بزاید، سپس بچهی آن شتر آبستن شود). و در کتاب «السراج الوهاج» چنین آمده است: خرید و فروش جنین بدون مادرش، یا خرید و فروش مادر بدون جنینش درست نیست؛ و اگر چنانچه حَمل را فروخت و پیش از جدا شدن، حمل متولد شد و سالم بود، باز هم درست نیست. (به نقل از بحر الرائق ۶/۸۰) [۱۶] در صورتی که خاک بر کود انسانی غالب باشد، خرید و فروش آن درست است؛ مانند: سرگین، تپاله و پشکل. در کتاب «بحر الرائق» چنین آمده است که اگر چنانچه سرگین و تپاله با خاک مخلوط گردد همین آمیخته شدن خاک با سرگین و تپاله، برای خرید و فروش آن کفایت میکند. (به نقل از درالمختار). [۱۷] اگر خدا بخواهد، با معنی و مفهوم «سلم»، در باب خودش آشنا خواهید شد. [۱۸] مراد این است که خرید و فروش و اجارهی علف درست نیست؛ و عدم جواز فروش علف بدان جهت است که علف در ملکیّت کسی نیست و تمامیِ مردم در آن شریک و سهیم هستند؛ در کتاب «در الـمختار» چنین آمده است: این حکم در صورتی است که علف خودرو باشد؛ اما اگر چنانچه فردی آن را با مواظبت و آبیاری برویاند، در آن صورت در ملکیّت وی قرار میگیرد و فروش آن درست است. و برخی نیز گفتهاند که در این صورت نیز خرید و فروش آن درست نمیباشد. ابن عابدین گوید: مراد از عبارت پیشین: (اگر چنانچه فردی علفها را با مواظبت و آبیاری برویاند در این صورت خرید و فروش آن درست است)، این است که چنین فردی مالک آن علفها نمیشود؛ و همین قول، اختیار قدوری میباشد؛ زیرا اشتراک در علف، ثابت است و چنین اشتراکی تنها با به تصرّف درآوردن قطع میگردد و از میان میرود؛ و این در حالی است که آبیاری، تصرّف و حیازت محسوب نمیشود. و بیشتر مشایخ بر این باورند که خرید و فروش چنین علفی که از طرف فردی آبیاری و مواظبت گردیده، درست میباشد؛ یعنی بیشتر مشایخ به جواز داد و ستد علفی فتوا دادهاند که فروشنده زمین خویش را برای رویاندن علف آماده کرده و در این راستا آن را آبیاری نموده است. و شهید نیز همین قول را اختیار نموده است. [۱۹] نویسندهی «بحر الرائق» (۶/۷۸) گوید: به بطلان فروش «اُمّ ولد» و «مدبر» در کتاب «هدایه» تصریح شده است؛ آن جا که نویسندهی هدایه میگوید: (فروش اُمّ ولد جایز نیست؛) زیرا وی مستحق آزاد شدن میباشد؛ به دلیل آن که پیامبر جفرمود: «اعتقها ولدها»؛ «فرزندش او را آزاد کرده است». و در حق «مدبّر» نیز اسباب آزادی وی فراهم و محقق شده است؛ زیرا پس از مرگ (اربابش)، اهلیّت باطل میگردد. و «مکاتب» نیز مستحق آزادیای شده است که در حق سیّدش لازمی و ضروری میباشد؛ و اگر چنانچه با خرید و فروش اینها، ملکیّت ثابت شود، تمام اینها باطل میگردد؛ از این رو خرید و فروش آنها درست نیست. و اگر چنانچه «مکاتب» به فروش خود راضی بود، در این مورد دو قول نقل شده که ظاهر آن، جواز است. و مراد از «مدبّر» در این جا، «مدبّر مطلق» میباشد نه «مدبّر مقیّد»؛ زیرا فروش «مدبّر مقیّد» جایز است. و اگر چنانچه مکاتب را بدون رضایتش فروختند و پس از آن به فروش خویش اجازه داد، در آن صورت بنا بر روایت صحیح، فروش وی نافذ نمیگردد. و بیشتر علماء و صاحب نظران فقهی نیز همین قول را اختیار کردهاند. در کتاب «الخانیة» بدین موضوع اشاره رفته است. و «مدبر مطلق»: بردهای است که مولی و سیّد وی بدو بگوید: «تو پس از مرگ من آزادی». و «مدبّر مقیّد»: به بردهای گفته میشود که مولی و سیّدش بدو بگوید: «اگر چنانچه در این سفر خود فوت کردم، تو آزادی». یا چنین بگوید: «اگر چنانچه در این مریضی وفات کردم تو آزادی».