اصطلاحات چهارگانه در قرآن

فهرست کتاب

قوم ابراهیم÷ و نمرود

قوم ابراهیم÷ و نمرود

قرآن کریم داستان قوم ابراهیم را پس از داستان قوم ثمود قرار می‌دهد.

عاملی که تحقیق در مورد این امّت را مهم جلوه می‌دهد، تفکر اشتباهی است که درباره‌ی پادشاه این امت، نمرود، در بین مردم شایع است.

مردم گمان می‌کنند که نمرود به خداوند کفر می‌ورزید و مدعی الوهیت بود؛ برعکس، او کاملاً به وجود خداوند ایمان داشت و معتقد بود که خدای متعال آفریننده‌ی این جهان و اداره‌کننده‌ی امورات آن است و ربوبیت را فقط با معانی سوم، چهارم و پنجم آن ادعا می‌کرد نه با دو معنای نخست.

همچنین از جمله پندارهای غلط رایج در بین مردم، این است که گمان می‌برند قوم حضرت ابراهیم÷ اصلاً خداوند را نمی‌شناختند و ربوبیت و الوهیتش را قبول نداشتند؛ درحالی که اصلاً اینگونه نبود و گمراهی این قوم نیز هیچ تفاوتی با انحراف و ضلالت اقوامی همچون قوم نوح، عاد و ثمود نداشت.

واقعیت آن است که قوم ابراهیم÷ به وجود خداوند باور مطلق داشتند و می‌دانستند که خدای بزرگ، پروردگار و آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین و اداره‌کننده‌ی این کاینات عظیم است و از عبادت او نیز هیچ ابایی نداشتند؛ اما گمراهی و انحراف آنان در این بود که اعتقاد داشتند اجرام آسمانی در الوهیت و ربوبیت (با دو معنای نخست) شریک خداوند هستند و سه معنای دیگر ربوبیت را فقط مختص حاکمان و سلاطین خود می‌دانستند.

آیات قرآن در این زمینه از چنان وضوحی برخوردار است که انسان درشگفت می‌ماند که چرا مردم این حقیقت را درنیافته و در فهم آن کم‌کاری به خرج می‌دهند (به گونه‌ای که با خود گمان می‌کنند قوم ابراهیم به خداوند ایمان نداشت)؟!

برای یافتن پاسخ این سؤال بهتر است قبل از هرچیز داستان ماجرایی را بازگوییم که در سن نوجوانی برای ابراهیم÷ اتفاق افتاد؛ ماجرایی که قرآن کریم در آن چگونگی تلاش ابراهیم÷ را برای رسیدن به حق و حقیقت بیان می‌کند:

﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيۡهِ ٱلَّيۡلُ رَءَا كَوۡكَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّيۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِينَ ٧٦ فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّيۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ يَهۡدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّينَ ٧٧ فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّي هَٰذَآ أَكۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ يَٰقَوۡمِ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ ٧٨ إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٧٩ [الأنعام: ۷۶-۷۹].

«پس هنگامی‌که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره‌ای دید، گفت: این پروردگار من است و چون غروب کرد؛ گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم. پس هنگامی‌که ماه را تابنده دید؛ گفت: این پروردگار من است. و چون غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلماً از گروه گمراهان خواهم بود. پس هنگامی‌که خورشید را درخشنده دید، گفت: این پروردگار من است؛ این بزرگتر است. اما وقتی که غروب کرد، گفت: ای قوم! من از آنچه (برای خدا) شریک قرار می‌دهید، بیزارم. بتحقیق من روی خود را به سوی کسی آوردم که آسمان‌ها و زمین را پدپد آورد، حقگرایم و از مشرکان نیستم».

با توجه به قسمت‌هایی که زیر آن خط کشیده شده است، کاملاً معلوم می‌گردد ابراهیم÷ در جامعه‌ای پرورش یافته بود که علاوه بر تصوری که از ربوبیت اجرام آسمانی داشتند، این تصور را نیز داشتند که خداوند خالق و رب آسمان‌ها و زمین است؛ این امر جای تعجب ندارد؛ زیرا قوم ابراهیم÷ از نوادگان مردمان مسلمانی بودند که به حضرت نوح÷ ایمان آورده و همراه او سوار کشتی شدند و عقاید اسلامی [۲۰] – هرچند کم‌رنگ اما همچنان – در میان‌شان زنده بود و همواره توسط پیامبران امت‌هایی مانند عاد و ثمود که فاصله‌ی زمانی زیادی با قوم ابراهیم نداشتند و به نوعی باهم خویشاوند بودند، احیا می‌شد؛ چنان‌که خدای متعال می‌فرماید:

﴿إِذۡ جَآءَتۡهُمُ ٱلرُّسُلُ مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ [فصلت: ۱۴].

«چون پیامبران از پیش رو و پشت سر (از هر سو) نزد‌شان آمدند، (گفتند) که جز الله را نپرستید».

بر همین اساس، ابراهیم÷ این تصور را که خداوند پروردگار و خالق آسمان‌ها و زمین است از محیطی گرفته بود که در آن بزرگ شده بود. اما سؤالی که ذهن ابراهیم÷ را دائماً به خود مشغول ساخته بود این بود که همواره از خود می‌پرسید تا چه اندازه این تصور قوم من حقیقت دارد که خورشید و ماه و سایر ستارگان در ربوبیت و الوهیت با خداوند شریک هستند و چرا مردم این چیزها را عبادت می‌کنند؟ [۲۱].

ابراهیم÷ قبل از برگزیده‌شدن به مقام نبوت برای یافتن پاسخ این سؤال سعی و تلاش بسیاری به خرج داد تا اینکه سرانجام طلوع و غروب کُرات آسمانی (ماه و خوشید و ستارگان)، او را به سوی حق و حقیقت رهنمون ساخت و دریافت که هیچ ربّی جز آفریدگار آسمان‌ها و زمین وجود ندارد. به همین دلیل مشاهده می‌کنید که ابراهیم÷ هنگام غروب ماه با خود گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند خوف آن دارم که هرگز نتوانم حقیقت را پیدا کنم و همانند میلون‌ها نفر از مردمانی که در کنار من زندگی می‌کنند فریفته‌ی ظواهر امور شوم. ابراهیم÷ پس از برگزیده‌شدن به مقام نبوت، بازهم با همین عقیده‌ی راسخ قوم خود را به سوی خدای متعال دعوت کرد.

با تأمل در آیات زیر شیوه‌ی دعوت ابراهیم÷ کاملاً روشن می‌شود:

﴿وَكَيۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَكۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمۡ أَشۡرَكۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ [الأنعام: ۸۱].

«و چگونه از چیزی که شریک او قرار داده‌اید؛ بترسم؟! در حالی‌که شما نمی‌ترسید از آنکه چیزی را شریک الله قرار داده‌اید که هیچ گونه دلیلی درباره‌ی آن بر شما نازل نکرده است».

﴿وَأَعۡتَزِلُكُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ [مریم: ۴۸].

«و از شما و آنچه به جای الله می‌خوانید، کناره‌گیری می‌کنم».

﴿قَالَ بَل رَّبُّكُمۡ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلَّذِي فَطَرَهُنَّ [الأنبیاء: ۵۶].

«گفت: بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمان‌ها و زمین است، آن که آن‌ها را پدید آورد».

﴿قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَضُرُّكُمۡ ٦٦ [الأنبیاء: ۶۶].

«(ابراهیم) گفت: آیا به جای الله چیزی را می‌پرستید که هیچ نفعی برای شما ندارد، و نه زیانی به شما می‌رساند؟!».

﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَاذَا تَعۡبُدُونَ ٨٥ أَئِفۡكًا ءَالِهَةٗ دُونَ ٱللَّهِ تُرِيدُونَ ٨٦ فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨٧ [الصافات: ۸۵-۸۷].

«چون به پدر و قومش گفت: چه چیزی را می‌پرستید؟! آیا به جای الله، معبود‌های دروغین می‌خواهید؟! پس شما نسبت به پروردگار جهانیان چه گمان می‌برید؟!».

﴿إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ [الممتحنة: ۴].

«ما از شما و از آنچه غیر از الله می‌پرستید بیزاریم، به شما کافر (و منکر) شده‌ایم، و میان ما و شما برای همیشه عداوت و دشمنی آشکار شده است، تا این‌که به الله یگانه ایمان آورید».

با دقت در این سخنان ابراهیم÷ آشکار می‌شود که مخاطبان او افرادی نبودند که خدای متعال را نشناسند و الوهیت و ربوبیتش را انکار کنند و یا اینکه در این زمینه به طور کلی خالی الذهن باشند؛ بلکه در واقع مخاطبان او قومی بودند که معبودها و اِله‌های گوناگونی را در الوهیت و ربوبیت (با دو معنای اول) شریک خداوند می‌ساختند. از این روست که در قرآن کریم حتی یک نمونه وجود ندارد که حضرت ابراهیم÷ خواسته باشد امتش را نسبت به وجود خداوند و یا اثبات الوهیت و ربوبیت او قانع کند و برعکس، قومش را به سوی خداوند دعوت می‌کرد و به آنان می‌گفت که فقط خداوند سبحان، اله و رب شماست.

اکنون نوبت به آن می‌رسد که در مورد نمرود صحبت کنیم. قرآن کریم خود جریان گفتگوهایی را که بین او و ابراهیم÷ صورت گرفت، تعریف می‌کند:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّيَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡيِۦ وَأُمِيتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَأۡتِي بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَۗ [البقرة: ۲۵۸].

«آیا ندیدی و (آگاهی نداری از) کسی (= نمرود پادشاه بابل) که با ابراهیم درباره‌ی پروردگارش به مجادله و گفتگو پرداخت؟ بدان خاطر که الله به او پادشاهی داده بود. و (از کبر و غرور سرمست شده بود،) هنگامی‌که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند. (نمرود) گفت: من (نیز) زنده می‌کنم و می‌میرانم. ابراهیم گفت: «همانا الله، خورشید را از مشرق می‌آورد، پس تو آن را از مغرب بیاور!. (در اینجا) آن کسی‌که کفر ورزیده بود مبهوت شد».

این گفتگو به خوبی نشان می‌دهد که نمرود و ابراهیم÷ بر سر اثبات وجود یا عدم خداوند هیچ نزاعی باهم نداشتند و دعوای آنان بر سر این بود که نمرود می‌خواست بداند این چه ربّی است که ابراهیم به او معتقد است؟!

نمرود بزرگ‌شده‌ی جامعه‌ای بود که به وجود خدای متعال، ایمان کامل داشت و برخلاف گمان بعضی‌ها، هرگز دیوانه نبود یا اختلال مغزی نداشت که چنین گفته‌ی ساده‌لوحانه‌ای را بر زبان بیاورد که: «من آفریدگار آسمان‌ها و زمین و اداره‌کننده‌ی حرکت ماه و خورشید هستم».

منظور نمرود از چنین سخنانی این نبود که من خدا هستم و ربوبیت آسمان‌ها و زمین بر عهده‌ی من است، بلکه در حقیقت مدعی بود که او رهبر مطلق و بلامنازع سرزمینی است که ابراهیم÷ یکی از افراد آن ملّت است. نمرود همچنین در ربوبیت با دو معنای نخست هیچ ادعایی نداشت و آن را مختص ماه و خورشید و سایر سیارات می‌دانست و ربوبیت را فقط با سه معنای آخر ادعا می‌کرد؛ به عبارتی دیگر مدعی مالکیت مطلق سرزمین تحت حکومت خویش بود و تمام مردمان آن ملّت را بنده‌ی خود می‌دانست و قدرتش را پایه و اساس جامعه اعلام می‌کرد و امر و نهی خویش را قانون زندگی مردم قرار داده بود.

در آیه‌ی فوق عبارت ﴿أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ دلیل واضحی بر این مطلب است که ادعای ربوبیت نمرود فقط برای مباهات و فخرفروشی به سلطنت و پادشاهی خود بود؛ زیرا به محض اینکه شنید در میان مردم مردی با نام ابراهیم پیدا شده است که قائل به ربوبیت ماه و خورشید و سایر کبرات آسمانی در گستره‌ی جهان ماوراء نیست و ربوبیت پادشاه را در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی قبول ندارد، برایش بسیار تعجب برانگیز بود و به همین خاطر دستور داد که ابراهیم÷ را احضار کنند تا واقعیت امر را از او جویا شود...

نمرود گفت: تو چه کسی را به عنوان رب قبول داری؟

ابراهیم قبل از هر سخنی گفت: پروردگار من کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند و بر زنده‌کردن و میراندن مردم نیز تواناست.

نمرود این پاسخ ابراهیم را خوب نفهمید و کُنه مطلب را درک نکرد، بنابراین تلاش کرد که او نیز برای ربوبیت خود دلیل و برهان بیاورد. پس گفت: من نیز مالک مرگ و زندگی هستم. هرکس را که بخواهم می‌کشم و خون هرکس را که بخواهم می‌ریزم!... ابراهیم در این لحظه فرصت را مناسب دید و موضوع خود را کاملاً شفاف ساخت و اعلام کرد که از دیدگاه او فقط خدای متعال، به تمام معنا رب این کاینات است و به نمرود گفت: چگونه ممکن است که غیر خداوند در امر مهمی همچون ربوبیت با خدای سبحان شریک باشد درحالی که هیچگونه سلطه‌ای بر خورشید و طلوع و غروب آن ندارد.

نمرود مرد تیزهوشی بود و به محض شنیدن این برهان قاطع از جانب ابراهیم÷، حقیقت موضوع برایش روشن شد و دریافت که ادعای ربوبیت او در سرزمینی که قسمتی از ملکوت خداوند در آسمان‌ها و زمین است، پنداری باطل و ادعای بیخود است؛ لذا کاملاً مبهوت سخنان ابراهیم شد و دم فرو بست. (اما این سکوت نمرود موقتی بود زیرا) خودپرستی، پیروی از هوای نفس و شوق بازی‌کردن با مصالح مردم در وجود او به حدی رسیده بود که به رغم روشن‌شدن کامل حق و حقیقت، هرگز به خود اجازه نمی‌داد سلطنت مستبدانه‌ی خود را ترک کند و به اطاعت از خدا و رسولش بازگردد؛ به همین دلیل است که خدای متعال در پایان گفتگوی ابراهیم÷ و نمرود می‌فرماید: ﴿لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٢٥٨ و منظور خداوند از ظالمین، نمرود است؛ زیرا او به هیچ وجه راضی نشد که پس از روشن‌شدن راه حقیقت، آن را در پیش گیرد و در عوض با پافشاری فراوان بر پادشاهی ظالمانه و مستکبرانه‌ی خویش، ظلم بر خود و مردم را بر همه چیز ترجیح داد و خداوند هم او را از نور هدایت محروم ساخت؛ زیرا سنّت الهی همواره اینگونه بوده است که هرکسی را که خود طلب هدایت نباشد، به راه راست هدایت نکند.

[۲۰] منظور از عقاید اسلامی آن چیزی نیست که به صورت رایج بر دین پیامبر خاتم ج اطلاق می‌شود، بلکه اسلام دین تمام پیامبران بوده و روح آن همانا تسلیم‌شدن محض در برابر خدای سبحان است؛ هرچند که صور و اشکال عبادت در شریعت‌های مختلف باهم تفاوت داشته است. (مترجم) [۲۱] شایان ذکر است که آثار به دست‌آمده از کاوش‌های باستان‌شناسی بر روی خرابه‌های شهر اُور، زادگاه ابراهیم÷ نشان می‌دهد که مردم این شهر ماه‌پرست بودند و در زبان خود ماه را (فنار) می‌نامیدند و در سرزمین‌های مجاور شهر اور نیز کشوری وجود داشته است به مرزکیت شهری به نام (لرسه) که مردمان آن، خورشید را می‌پرستیدند و آن را (شماس) می‌گفتند. حاکم این کشور پادشاهی بود به اسم (آرنمو) که در سرزمین‌های عربی به (نمرود) شهرت یافته بود و به این ترتیب (نمرود) لقب پادشاهان این کشور قرار گرفت.