۴- گرانقدربودن، سیادتداشتن، ریاستکردن، اجرای حکم و دستور، تصرفکردن
[قَد ربَّ فلانٌ قَوْمَه]: فلانی قومش را تحت کنترل خویش درآورد و همه را مطیع فرامین خود ساخت.
[رَبَّيْتُ القَوْمَ]: بر آن قوم حکومت کردم و رهبر آنان شدم.
لبید بن ربیعه در یکی از ابیاتش اینچنین میسراید:
وَأَهْلَكْنَ يَوْمًا رَبَّ كِنْدَةَ وَابْنَهُ
وَرَبَّ مَعَدٍّ بَيْنَ خَبْتٍ وَعَرْعَرِ
[۱۶]
«(آن قبایل) روزی از روزها، رییس قبیلهی کِنده و پسرش و همچنین رییس قبیلهی مَعَد را در محلی بین خَبت و عرعر به هلاکت رساندند».
در این بیت مراد از ربّ کِنده، رییس قبیلهی کنده است.
در همین معنا نابغۀ دُبیانی میگوید:
تَخُبُّ إِلَى النُّعْمَانِ حَتَّى تَنَالَهُ
فِدًى لَكَ مِنْ رَبٍّ تَالِدِي وَطَارِفي
[۱۷]
«(این اسب من) آنچنان به سوی نعمان میتازد تا اینکه سرانجام به (وصال) او برسد. (ای نعمان! تو واقعاً چه رییس بزرگی هستی). تمام ثروتم فدای تو باد!».
[۱۶] این بیت در تفسیر طبری: ۱/۴۷، تفسیر طبرسی: ۱/۱۱ و المخصص: ۱۷/۱۵۴ آمده است. [۱۷] این بیت در تفسیر طبری ۱/۱۴۱ چاپ وزارت فرهنگ (سوریه) تحقیق محمود محمد شاکر با لفظ (طریفي و تالدي) آمده است. همچنین این بیت را میتوانید در دیوان نابغۀ ذبیانی ۸۹ و المخصص ۷/۱۵۴ پیدا کنید. طریف: مال جدید تالد: مال قدیمی و عتیقه