قیام پاکستان
بعد از اعلام تشکیل کشور پاکستان در ۱۹۴۷ م و آزادی استقلال ملّت مسلمان آن کشور پس از تحمل دو قرن ظلم و ستمهای استعمار انگلیس، استاد مودودی وارد مرحلهی جدید از دعوت خویش شد. وی با هجرت به پاکستان، شهر لاهور را به عنوان اقامتگاه خود برگزید؛ اما بازهم سختیها و مشکلات، فرصت لحظهای استراحت به او نمیداد و در نخستین اقدام خود از اعضای جماعت اسلامی دعوت کرد که برای خدمت به پناهندگان هندویی که سرزمین و مال و اموالشان را به جای گذاشته بودند، بسیج شوند؛ هزاران پناهندهای که به علّت درگیریهای درگرفته مابین مسلمانان، هندوها و سیکها، در راه کشته و عدهی بسیاری نیز زخمی شده بودند؛ دخترانشان را به سرقت برده بودند و کودکان زیادی نیز تلف شده بودند؛ دار و ندارشان را به غارت برده و منازلشان را سوزانده بودند.
با دعوت استاد، همهی اعضا، همکاران و هواداران جماعت اسلامی به سوی مرزهای پاکستان شتافتند و اردوگاههایی را برای استقبال از پناهندگان بنا کردند. حتی برای آنان غذا نیز پخته، بیمارانشان را مداوا و مردههایشان را نیز دفن میکردند.
استاد با هوشمندی و تیزبینی خاصی معتقد بود با شرایط جدید پیش آمده، عواقب وخیمی در انتظار حکومت پاکستان است و رویارویی با آن مستلزم ورود مردانی در عرصه است که با ایمانی صادقانه، عزمی استوار، همتی والا، شخصیتی ثابت و با هوشیاری عمیق به نیازهای عصر جدید پاسخ گویند و با همین انگیزه، تمام ذهن و فکر خود را بر سه امر مهم متمرکز ساخته بود:
۱) همکاران او ضمن قوت در زمینهی عقیدهی اسلامی، در رفتار فردی خویش نیز باید عادل و قابل اعتماد باشند. استاد در این مورد میگفت: «مشاهدات من نشان میدهد تنها چیزی که در نهایت به جنبشها و دعوتها ضربه میزند؛ پذیرش اعضایی است که در زندگی خویش شخصیت ثابتی ندارند؛ برای مثال جنبش «الخلافة» را درنظر بگیرید. در کنار بیشمار مردان صالح و پاک، مسلمانان عامی زیادی نیز در آن عضو بودند که استقامت لازم را برای آن کار نداشتند و سرانجام با رفتارهای اشتباه خود، چهرهی این جنبش و رهبران فاضل آن را خدشهدار ساختند و از آنجا که مسلمانان میلیونها روپیه برای کمک به جنبش پرداخته بودند و عدهای در آن خیانت کردند، بعد از آن در هر طرح و پروژهای که با نام اسلام یا وطن انجام میشد، به دیدهی شک و تردید مینگریستند. به همین دلیل و بر پایهی مشاهدات و تجربیاتم معتقدم که هیچ ضرورتی ندارد به شمار و تعداد داعیان بیافزاییم، بلکه مهم آن است افرادی را گرد خود جمع کنیم که در پاکدامنی و نیکرفتاری زبانزد مردم باشند تا با سپردن امانات به آنان مطمئن باشیم که آن را به اهلش سپردهایم».
۲) نظام دعوت باید قوی و مستحکم باشد و به هیچ وجه تساهل و سستی در آن راه پیدا نکند. استاد در این زمینه میگوید: «از جمله عوامل فروپاشی دعوتها رخنهپذیربودن آنهاست؛ به همین علّت ما تصمیم گرفتیم که سیستم دعوت خود را در نهایتِ استحکام و استواری پی بریزیم؛ به گونهای که ضعف و کمکاری هیچیک از اعضا برایمان قابل قبول نیست و از اینکه یکی از عزیزانمان ما را ترک کند بسیار خرسندتریم تا اینکه به جای او فردی ضعیف و سست اراده به ما بپیوندد؛ زیرا گروهی کوچک با نظامی قوی و اعضایی که همچون یک صفِ یکپارچه و نفوذناپذیر عمل میکنند؛ از یک گروه با سیاه لشکرهای فراوان موفقتر است؛ لذا یکی از شرایط عضویت در جماعت این است که هر عضوی به ادای فرایض ملتزم باشد و از گناهان کبیره بپرهیزد و حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام بداند؛ زیرا این شروط حداقل چیزهایی هستند که هر مسلمانی از طرف خدا و رسولش ملزم به اجرای آنها است. به همین دلیل کسی که نمیتواند به چنین شرایطی التزام داشته باشد، از ما نیست».
۳) دعوت در آنِ واحد باید دربرگیرندهی دو عنصر مهم باشد: نخست عنصری که با فرهنگ اسلامی قدیمی تربیت میکند و دوم عنصری که به شیوهی عصر جدید فرهنگسازی میکند. هردوی این عناصر باید در جریان جنبشی که هدفش برپایی حکومت اسلامی و برچیدن اسطورهی جدایی دین از سیاست است، به موازات هم حرکت کنند؛ زیرا روشنفکران عصر جدید هر چقدر با دین اسلام صادقانه و مخلصانه رفتار کنند، مادام که اسلام را به خوبی نفهمند، قادر نیستند که نظام اسلامی را برپا کنند و به همین شکل نیز، علما و دانشمندان علوم دینی هراندازه در علوم اسلامی آگاهی و تبحر داشته باشند، بازهم در مواجه با مسائل عصر جدید به تنهایی نمیتوانند سکاندار کشتی حکومت اسلامی باشند. از این روست که این دو نوع فرهنگ، ناگزیر باید درهم ادغام شوند تا این آمیزهی جدید در برپایی تمدنی کامل و مبتنی بر دین الهی به کار رود.