(۱) چیرگی، قدرت، حکمرانی، فرمانروایی، کسی را به زور به اطاعت واداشتن، به کارگیری قوۀ قاهره [۵۱]، به بندگی کشیدن و مطیعساختن
[دان النَّاسَ]: مردم را مجبور به اطاعت از خویش کرد.
[دِنْتُهُم فدانوا]: بر آنان چیره و غالب شدم که در نتیجه مجبور به اطاعت از من شدند.
[دِنْتُ القومَ]: آن قوم را به بردگی و ذلت کشاندم.
[دان الرَّجُلُ]: آن مرد عزّت یافت.
[دان الرَّجُلَ]: آن مرد را مجبور به انجام کاری کردم که از آن کراهت داشت.
[دُيِّنَ فلانٌ]: فلانی مجبور به انجام کاری شد که ناخوشایندش بود.
[دِنْتُهُ]: وی را تحت اختیار خویش گرفتم و بر او چیره و مسلط شدم.
[دَيَّنْتُه القومَ]: او را مسئول کردم تا آن قوم را اداره کند.
حطیئة، شاعر عرب، اینگونه مادرش را مورد خطاب قرار میدهد:
لَقَدْ دُيِّنْتِ أَمْرَ بَنيكِ، حَتَّى
تَرَكْتِهِم أَدَقَّ مِنَ الطَّحِينِ
[۵۲]
«از زمانی که امور پسرانت به تو واگذار شد (با آنان چنان رفتار کردی که) وقتی آنان را ترک کردی بسیار نرمتر از آرد بودند».
همچنین در حدیث نبوی ج آمده است که آنحضرت فرمودند: «الكَيِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ» [۵۳]. یعنی «آدم زرنگ کسی است که بر نفس خود چیره و مسلط شود و آن را رام خویش گرداند و برای بعد از مرگ بکوشد». از این رو در کلام عرب حاکمی را که استیلای کامل بر یک کشور، ملّت یا قبیله داشته باشد، «دیّان» گویند و به همین دلیل است که أعشی حرمازی، شاعر عربزبان، پیامبر ج را اینچنین مورد خطاب قرار میدهد که:
يَا سيِّدَ الناسِ ودَيَّانَ العَرَبْ [۵۴]
«ای سرور مردم و ای حاکم قدرتمند عرب»
به این ترتیب بنده و غلام را «مَدین» و کنیز یا جاریه را «المدینة» گویند. بنابراین، «ابنُ المدینة» به معنای پسر جاریه است؛ آنچنان که أًخطل در یکی از مصرعهای شعرش میگوید:
رَبَتْ، ورَبا فِي حَجْرِها ابنُ مَدِينةٍ [۵۵]
«آن دخترک بزرگ شد و در دامانش پسر کنیزی پرورش یافت».
همچنین در قرآن کریم آمده است که:
﴿فَلَوۡلَآ إِن كُنتُمۡ غَيۡرَ مَدِينِينَ ٨٦ تَرۡجِعُونَهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٨٧﴾ [الواقعة: ۸۶-۸۷].
«پس اگر (در برابر اعمالتان) جزا داده نمیشوید. اگر راست میگویید آن (روح) را باز گردانید!».
[۵۱] Sovereignty [۵۲] این بیت در لسان العرب ۱۷/۲۸، أساس البلاغة ۱/۲۹۱ آمده است و در دیوان حطیئه (۶۱) به صورت «وقد سوستِ أَمرَ...» وارد شده است. [۵۳] آلبانی: این حدیث را ترمذی (۳/۳۰۵)، ابن ماجه (۲/۵۶۵)، حاکم (۱/۵۷) و احمد (۴/۱۲۴) از طریق ابوبکر بن ابومریم غسانی و او نیز از طریق حمزة بن حبیب و او هم از شداد بن أوس به صورت مرفوع نقل کردهاند. ترمذی درجۀ حدیث را «حَسَن» و حاکم آن را به شرط بخاری «صحیح» میداند. ذهبی هم بعد از نقل این حدیث میگوید: «به خدا سوگند این حدیث، صحیح است؛ چون ابوبکر بن ابومریم آن را روایت کرده است». و این گفتهی او درست است. [۵۴] آلبانی: عبدالله، پسر امام احمد بن حنبل/ این بیت را در زوائد مسند پدرش با شمارهی (۶۸۸۵ و ۶۸۸۶) با دو اسناد نقل کرده است که یکی از آنها ضعیف است و در حدیث دیگر دو راوی وجود دارند که فقط ابن حبان آنان را «ثِقه» میداند و هم چنانکه نزد علما معلوم است و حافظ ابن حجر عسقلانی در مقدمهی لسان المیزان به آن اشاره میکند، ابن حبان در ثقهداستن افراد، متساهل است؛ اما با این وجود استاد احمد محمد شاکر برخلاف علمای محقق و براساس قاعدهی خود که در این حدیث و سایر احادیث اِعمال میکند، حدیث فوق الذکر را از درجهی «معلق» به درجهی «مُسند» تصحیح میکند؛ زیرا به افرادی که ابن حبان ثقه میداند، اعتماد دارد. [۵۵] این بیت در دیوان أَخطل ۵، لسان العرب ۱۷/۱۸۹ و ۱۳/۳۱۳ و مقاییس اللغة ۱/۳۳۴ و ۲/۳۱۹ آمده است.