اصطلاحات چهارگانه در قرآن

فهرست کتاب

سخن مترجم

سخن مترجم

جای تردید نیست که عقیده‌ی صحیح، همان عامل مؤثری است که موقعیت صحیح انسان را در عالم وجود تعیین می‌کند و گام‌های او را در تمام مراحل زندگی استوار می‌سازد؛ زیرا این فقط یک عقیده‌ی صحیح است که می‌تواند هدف و مقصد صحیح را برای انسان مشخص کند و راه مستقیم رسیدن به آن را به وی نشان دهد؛ به ظاهر، باطن، احساسات، رفتار و کردار انسان استقامت بخشد و تمام ابعاد شخصیتی‌اش را به کمال رساند و در جهت صحیح نیز رهنمون شود.

با همه‌ی این اوصاف اگر همین عقیده‌ی صحیح، انحراف یابد ناگزیر اضطراب و بی‌قراری سراسر وجود انسان را فرا می‌گیرد؛ هماهنگی عناصر تشکیل‌دهنده‌ی شخصیت وی را از بین می‌برد؛ گام‌هایش را سست می‌کند؛ توازن و تعادلش را برهم می‌زند؛ هوش، حواس، رفتار و کردارش را پراکنده می‌سازد و در نتیجه آن وحدتی که باید در ابعاد مختلف هستی انسان حاکم باشد، از زندگی او رخت برمی‌بندد و این همان زمانی است که جاهلیت پا به عرصه می‌گذارد.

عده‌ای ممکن است بپندارند که جاهلیت مختصّ برهه‌ای خاص از زمان و جزیرة العرب بوده‌است و دیگر قابل تکرار نیست؛ اما واقعیت این است که همین عده معنای راستین جاهلیت و حقیقت آن را آن‌چنان که منظور قرآن است، به درستی درک نکرده‌اند؛ زیرا از نظر قرآن، جاهلیت، وضعیت خاصی است که در آن فرد یا جامعه از هدایت الهی امتناع می‌ورزد و در زمینه‌های مختلف زندگی از تسلیم‌شدن در برابر خدای بزرگ سر برمی‌تابد.

﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠ [المائدة:۵۰].

«آیا آن‌ها حکم جاهلیت را می‌خواهند؟!چه کسی بهتر از الله، برای گروهی که یقین دارند، حکم می‌کند؟!».

برخی نیز ممکن است بگویند: جاهلیت نقطه‌ی مقابل تمدن یا پیشرفت‌های مادی است؛ بنابراین، چون عصر کنونی عصر انفجار اطاعات است، دیگر جاهلیتی هم در آن یافت نمی‌شود؛ اما گمان این گروه هم اشتباه است؛ زیرا بشریتِ حاضر به رغم پیشرفت‌های مادی بی‌شمار در عرصه‌ی علم و تکنولوژی، بازهم به معنای واقعی کلمه در جاهلیت به سر می‌برد و می‌توان آن را به نوعی «جاهلیت نوین» یا «جاهلیت علم» نامید.

با این وصف به هنگام مقایسه‌ی جاهلیت قبل از اسلام و جاهلیت نوین، به خوبی درخواهیم یافت که:

جاهلیت قدیم، ساده، مختصر و دقیقاً شبیه زنگِ آهنی بود که با کمی صیقل‌دادن و سمباده‌کشیدن از بین می‌رفت؛ درحالی که جاهلیت نوین به حدی در پیکره‌ی جوامع نفوذ کرده است که می‌توان آن جوامع را به دندان کرم خورده‌ای تشبیه کرد که ریشه‌اش کاملاً پوسیده است و برای ترمیم چاره‌ای جز کشیدن آن وجود ندارد. به خاطر همین سادگی جاهلیت قبل از اسلام بود که بسیاری از مردمان آن دوران با یک بار شنیدن آیات قرآن پرده‌های جهل از جلوی چشمان‌شان کنار می‌رفت و نور حقیقت را دیده و به آن ایمان می‌آوردند؛ اما مردمان عصر جاهلیت نوین با وجود این همه علم و پیشرفت که آیاتی از آیات آفاق و انفس خدای بزرگ است، خود را چنان به نادانی می‌زنند که گویا می‌خواهند با پف‌کردن چراغ حقیقت را خاموش کنند. و بر این اساس مشاهده می‌کنید که جاهلیت نوین تا چه اندازه برای بشریت، مهلک و خطرناک است.

جاهلیت علم همچنین می‌کوشد که وانمود کند حوزه‌ی دین هیچگاه از حدود وجدان و عقیده فراتر نمی‌رود و جایگاه آن فقط صومعه‌ها، عبادتگاه‌ها و مساجد است و نه مسایل مهم زندگی انسان همچون اقتصاد، سیاست، علم، هنر و... آشکارا اعلام می‌کند: این فقط انسان است که باید در مورد شیوه‌ی زندگی خود تصمیم بگیرد نه هیچکس دیگر و نه حتی خدای بزرگ؛ و این درحالیست که دین در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها دو جزء مهم و اساسی داشته است: عقیده و شریعت.

- عقیده در کلیه‌ی ادوار و اعصار ثابت و تغییرناپذیر بوده و هست و روح این عنصر عبارتست از اینکه: آفریدگار جهان و معبود انسان، خدای سبحان است (هرچند که صور و اشکال عبادت هر دین و آیینی متناسب با همان دین و آیین بوده است). این اصل ثابت برای همه‌ی پیامبران بوده‌است، از حضرت نوح÷ گرفته تا پیامبر اکرم ج مردم را به سوی یک مسأله‌ی واحد دعوت می‌کردند: ﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ [الاعراف: ۵۹]

«ای قوم من! الله را بپرستيد، که جز او معبودی (راستين) برای شما نيست»

حقیقت و جوهره‌ی این دعوت، علّت مبعوث‌شدن پیامبران به سوی امّت‌ها را به خوبی مشخص می‌سازد؛ به این ترتیب که مردمان عصرهای جاهلی با گذشت زمان در ایجاد صحیح رابطه‌ی صحیح الوهیت با خداوند دچار انحراف می‌شدند و خداوند نیز برای ترمیم چنین رابطه‌ای پیامبران را به میان ملت‌های مختلف می‌فرستاد.

رابطه‌ی الوهیت که مشرکان در آن شرکائی را برای خداوند قرار می‌دادند، دو رکن اساسی و مهم دارد: «فریادرسی و فرمانروایی». اما چرا مردم در رابطه‌ی الوهیت و رکن فریادرسی دچار انحراف می‌شدند؟ علّت این امر روشن است: در انسان فطرتاً حسّ پرستش وجود دارد و به هر نحو ممکن درصدد است این نیاز خودرا برطرف سازد و چون دوست دارد که پرستش خودرا با بوسیدن و نوازش معبود خویش ابراز کند و خدای بزرگ نیز در پسِ پرده‌های غیب است و کسی او را ندیده و صدایش را نشنیده است، به همین سبب انسان در طول تاریخ همواره برای ارضای روانی خود بت می‌ساخت و در برابرش به سجده می‌افتاد؛ برایش قربانی می‌کرد؛ در مواقع حاجت و نیاز او را به فریاد می‌خواند و طلب کمک و یاری می‌کرد؛ در مواقع حاجت و نیاز او را به فریاد می‌خواند و طلب کمک و یاری می‌کرد؛ زیرا برای انسان بسیار سخت بود معبودی را بپرستد که تا به حال یک بار هم او را ندیده است. در نتیجه، تمام محبّت خود را به بتی ناچیز و حقیر اختصاص می‌داد و به جای اینکه خدای کاینات و مسبب واقعی را به دعا بخواند، از اله زمینی خود یاری می‌خواست.

اینگونه بود که خداوند پیامبران را مبعوث می‌فرمود تا واسطه‌هایی را (یا شرکایی) که باعث قطع این ارتباط مستقیم شده بودند، از میان بردارند و به مردم یادآوری کنند که این رابطه را باید بی‌واسطه با خدای خود برقرار کنند و هرچه را که می‌خواهند مستقیماً از او بخواهند. مردم عصرهای جاهلی به همین شکل نیز در رکن فرمانروایی به انحراف دچار شدند و به جای اطاعت از دستورات الهی، انسان‌هایی همانند خود را خدای خویش ساخته بودند؛ از اوامر و نواهی آنان تبعیت محض می‌کردند و حلال‌شان را حلال و حرام‌شان را حرام می‌دانستند؛ اما براساس دیدگاه الهی چنین تبعیت و اطاعتی برخلاف روندی است که در سراسر کاینات جریان دارد؛ زیرا همه‌ی موجودات جهان از سر اختیار یا اجبار، مطیع فرامین الهی‌اند و انسان نیز چون از سایر موجودات این جهان جدا نیست، نباید از چنین امری مهم مستثنی باشد؛ به همین دلیل، خداوند پیامبران را با این رسالت به سوی مردم می‌فرستاد که به آنان هشدار دهند هرچه سریع‌تر خود را با جریان هستی هماهنگ سازند و به سوی اطاعت از خدای واحد قهار بازگردند.

﴿أَفَغَيۡرَ دِينِ ٱللَّهِ يَبۡغُونَ وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا وَإِلَيۡهِ يُرۡجَعُونَ ٨٣ [آل عمران: ۸۳].

«آیا (کافران) جز دین الله را می‌جویند؟ حال آنکه هر که در آسمان‌ها و زمین است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است، و به سوی او باز گردانده می‌شوند».

- شریعت همواره با رشد و تکامل مردم همگام بوده است و با توجه به مقتضیات زمان و مکان متحول شده است؛ زیرا انسان موجودی است که همیشه در مسیر رشد و ترقی است و در هر زمانی با مسایل جدیدی روبرو می‌شود؛ لذا خدای متعال شریعت پیامبران اولوالعزم را به گونه‌ای وضع می‌نمود که پیامبران تبلیغی پس از پیامبران تشریعی براساس اصول و قواعد ثابت شریعت، حکم خدای متعال را در هر موردی بیان کنند. این ویژگی شریعت یعنی انعطاف‌پذیری آن با شرایط زمان و مکان، در دین پیامبر خاتم ج به اوج و کمال خود رسید؛ اما با یک تفاوت بسیار مهم و آن اینکه پس از محمد بن‌عبدالله ج دیگر پیامبری نخواهد آمد که اصول ثابت شریعت را در مورد هر مسأله‌ای اعمال و حکم خدای متعال را بیان کند؛ اما خدای بزرگ هرگز دین خود را که حق راستین است، به حال خود رها نکرد، بلکه چنین وظیفه‌ی خطیری را به مجتهدان و فقهای امّت که وارثان قرآن و سنّت پاک نبوی‌اند محول نمود تا در هر زمان و مکانی شریعت خدای متعال را عملاً اجرا کنند.

***

همانگونه که گفتیم عقیده‌ی صحیح، هدف و مقصد صحیح می‌سازد و انسان را در توازن و تعادل نگاه می‌دارد؛ اما عقیده‌ی منحرف به جاهلیت منجر می‌شود و انسان را از راه حق و حقیقت به بیراهه‌ی جهل و نادانی می‌برد. به این ترتیب در اینجا دو سؤال مهم مطرح می‌شود که پاسخ به آن‌ها ضروری به نظر می‌رسد: نشانه‌های جاهلیت چیست؟ و چگونه می‌توان جاهلیت را از بین برد؟

در جواب سؤال اول باید گفت که براساس آیات قرآن کریم نشانه‌های جاهلیت پنج تا هستند که عبارتند از: عدم ایمان حقیقی به خدا، عدم تسلیم شدن در برابر احکام او، پیروی از هوی و هوس، وجود طاغوت و تسلیم‌شدن در برابر شرایع و قوانین او و در نهایت سرازیرشدن در مسیر شهوات که تمام این موارد در جوامع گوناگون به نوعی دارای شدّت و ضعف هستند و در هر جامعه‌ای یافت شوند آن جامعه، جامعه‌ای جاهلی خواهد بود. اما پاسخ سؤال دوم؛ سنّت الهی براین قرار گرفته است که جاهلیت را با هدایت خود و از طریق فرستادگانش از بین ببرد.

﴿قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِيعٗاۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٣٨ [البقرة: ۳۸].

«گفتیم: همگی از آن فرود آیید! پس هر گاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی‌که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین خواهند شد».

اما هرگز نباید فراموش کرد هیچ قومی مادام که عزم تغییر سرنوشت خود نکند، خداوند نیز آنان را هدایت نمی‌کند.

﴿...إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ... [الرعد: ۱۱].

«بی‌گمان الله حالت (و سرنوشت) هیچ قومی را تغیر نمی‌دهد، تا وقتی که آنان آنچه را که در ضمیر‌شان است، تغیر دهند».

خدای متعال به همین منظور پس از هبوط آدم و حوا إ بر زمین، هرکجا و هر زمانی که انحرافی در عقیده و عمل فرزندان‌شان روی می‌داد، یکی از پیامبران خود را برای بازگرداندن آنان به راه حقیقت و جاده‌ی اعتدال به سویشان می‌فرستاد تا اینکه سرانجام پس از کتاب‌های آسمانی بی‌شمار و بعد از تورات و انجیل نوبت به قرآن رسید. پس از نزول قرآن خدای سبحان برای همیشه پرونده‌ی وحی را بست و به ارسال پیامبران جدید پایان داد؛ زیرا در زمان نزول آخرین وحی آسمانی، بشر به این پختگی رسیده بود که از پیام الهی به دقت نگهداری کند و برخلاف سایر امّت‌ها (همانند یهودیان و مسیحیان) از به‌وجودآمدن تحریف در قرآن جلوگیری کند و چون عقیده نیز امری ثابت است و توسط هدایت الهی بیان می‌شود و قرآن – این آخرین هدایت الهی – برخلاف سایر کتب از تحریف مصون است، دیگر هیچ احتیاجی به تجدید وحی و هدایت خداوندی نبود. اما اینکه چرا به نبوت پایان داده شد، بازهم روشن است زیرا آن برهه از زندگی بشر را به نوجوانی می‌توان تشبیه کرد که تازه به سن رشد رسیده است به گونه‌ای که این قدرت را یافته باشد بر روی پاهای خود بایستد و دیگر نیازی به مراقبت‌های کودکانه‌ی پدر و مادر خود نداشته و شخصاً بتواند مشکلاتش را حل کند. زمانی هم که پیامبر ج در میان قوم عرب به رسالت مبعوث شد بشریت چنین وضعیتی داشت؛ چون این توانایی را یافته بود که حق را از باطل تشخیص دهد و راه سعادت و شقاوت خود را بشناسد؛ لذا دیگر نیازی نبود که پس از آنحضرت، پیامبر جدیدی فرستاده شود؛ زیرا یک پدر تا زمانی دست فرزند خود را می‌گیرد که بچه باشد و به تنهایی نتواند مشکلاتش را حل کند. ممکن است گفته شود که انسان بزرگ هم دچار خطا و اشتباه می‌شود آیا دیگر احتیاجی به کمک و یاری ندارد؟ چرا نیاز دارد؛ اما تفاوت یک کودک و انسان بالغ در این است که کودک اگر به زمین بیفتد خود به تنهایی نمی‌تواند بلند شود، اما انسان بزرگ اینگونه نیست و به راحتی می‌تواند دست خویش را تکیه کند و از زمین برخیزد. بشریت در حال حاضر نیز با تکیه بر وحی الهی – که از تحریف مصون مانده است – به آسانی قادر است از جای خود برخیزد و گرد و غباری که لباس‌هایش را با افتادن بر زمین جاهلیت آلوده کرده است، بتکاند و زخم‌هایش را درمان کند و به راه حق و حقیقت ادامه دهد. بازهم ممکن است پرسش دیگری به ذهن خطور کند و آن این است که پیام رسول اکرم ج فقط به امّت اسلام رسیده است، آیا سایر امت‌ها احتیاج به پیامبر ندارند؟ وظیفه‌ی هدایت آن‌ها بر عهده‌ی کیست؟

در پاسخ باید گفت که خدای بزرگ این منّت را بر امّت اسلام نهاده است که وظیفه‌ی خطیر هدایت سایر امت‌ها و ملت‌ها بر عهده‌ی او باشد تا با نور قرآن همانند پیامبری جدید دعوت اسلام را به گوش جهانیان برساند؛ چنان‌که این موضوع را پس از فوت نبی اکرم ج به عینه مشاهده کردیم و دیدیم که چگونه صحابه‌ی کرامش با فتح سرزمین‌های مختلف، انسان‌ها را از تاریکی‌های جاهلیت به سوی نور اسلام و قرآن رهنمون می‌ساختند:

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ [آل عمران: ۱۱۰].

«شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده‌اید: امر به معروف می‌کنید و نهی از منکر می‌نمائید، و به الله ایمان دارید».

﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ [البقرة: ۱۴۳].

«و همچنین شما را امّت میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید، و پیامبر هم بر شما گواه باشد».

اما آیا امّت اسلام برای همیشه از جاهلیت مصون است یا امکان انحراف و لغزش در مسیرش هست؟

اگر نخستین آیه‌ی فوق را بنگرید، می‌بینید که خدای متعال این امّت را زمانی بهترین امت‌ها می‌داند که امر به معروف و نهی از منکر کند و به خدای بزرگ ایمان کامل داشته باشد؛ ولی اگر این طور نباشد دقیقاً مصداق بارز این ضرب المثل خواهد بود که می‌گوید: «هرچه بگندد نمکش می‌زنند. وای به روزی که بگنند نمک».

امّت اسلام که هم اکنون ۱۴۲۶ سال از عمرش می‌گذرد، شاهد سخت‌ترین لحظات طول حیات خویش است. امّتی که زمانی کیاسره و قیاصره‌ی ایران و روم را به زانو درآورد، در حال حاضر آماج شدیدترین حملات صلیبی – صهیونیستی از زمان بعثت نبی مکرم اسلام ج قرار گرفته است؛ بمب‌های چند تُنی بر سرش فرو می‌ریزند؛ زنان و کودکانش را به خاک و خون می‌کشند؛ سرزمین‌هایش را اشغال می‌کنند؛ سرمایه‌اش را به تاراج می‌برند و در این میان هیچ کاری از دستش برنمی‌آید، جز اینکه دستان خود را به سوی خدای کعبه دراز کند و از او کمک بخواهد. به راستی علّت این همه ضعف و سستی چیست؟ و چرا مسلمانان با جمیعتی بیش از یک میلیارد نفر بازیچه‌ی عده‌ای قلیل یهودی قرار گرفته‌اند؟! انسان‌های کینه‌توزی که تمام دنیا را با پول و سرمایه و تفکر خود به فساد و جاهلیت کشانده‌اند و در کمترین زمان ممکن، کفر خود را در سراسر دنیا پخش می‌کنند؟!

همه‌ی ما مسلمانان معتقدیم که در هیچ نقطه‌ای از این کائنات پهناور اتفاقی نمی‌افتد، جز اینکه بر طبق سنتی از سنت‌های الهی است؛ اما واقعاً دچار چه اشتباه بزرگی شده‌ایم که این چنین مستحق این سنّت بسیار تلخ خداوندی قرار گرفته‌ایم که دشمنان‌مان از هرسو بر ما حمله‌ور می‌شوند؟!

با مقایسه‌ی دوران صدر اسلام و عصر حاضر به خوبی می‌توانیم این سؤال را پاسخ دهیم. آری! از زمانی که امّت اسلام، قرآن – این بزرگ‌ترین سلاح خود – را بر زمین گذاشت به کلی دگرگون شد؛ ایمانش به ضعف گرایید و امر به معروف و نهی از منکر را حتی برای خودش نیز به بوته‌ی فراموشی سپرد. اکنون شما خود قضاوت کنید: امتی که این چنین خلع سلاح شده باشد چگونه ممکن است آماج تیرهای کشنده‌ی دشمنانش قرار نگیرد؟!

﴿وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗ [النساء: ۱۰۲].

«کافران آرزو دارند که شما از سلاح‌های و متاع‌های خود غافل شوید؛ پس یکباره بر شما یورش برند».

این آیه وصف حال و وضع ماست، اگر یک سلاح کوچک را بر زمین بگذاریم. تصور کنید هنگامی که قرآن را بر زمین بیندازیم، دشمنان چگونه ما را همچون گرگ‌های درنده و گرسنه پاره پاره خواهند کرد!

امّت اسلام مادام که از قرآن فاصله گرفت همه چیزش را از دست داد؛ ایمانش، اقتدارش، شوکتش...؛ تا اینکه سرانجام ویروس خطرناک جاهلیت و فساد در پیکره‌اش نفوذ کرد؛ به گونه‌ای که در حال حاضر چنان بیمار و رنجور شده که حتی نای دورساختن مگسان طماع و کینه‌توزی که بر زخم‌هایش نشسته‌اند، را ندارد و به حدی درمانده گشته‌است که اگر سنّت الهی بر جاودانگی این امّت قرار نمی‌گرفت، سال‌ها پیش از صفحه‌ی روزگار پاک می‌شد.

تعامل ما مسلمانان امروز با قرآن بیش از آنکه به قصد فهم آیات قرآن و تدبر در معانی آن باشد به صورت رفتاری مقدس مآبانه درآمده است، درحالی که خود قرآن بسیار به تدبر نکردن در آیاتش هشدار می‌دهد:

﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ ٢٤ [محمد: ۲۴].

«آیا در قرآن تدبّر نمی‌کنند یا بر دل‌هایشان قفل‌هاست؟!».

﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩ [ص: ۲۹].

«کتابی است پر برکت، که آن را بر تو نازل کردیم، تا در آیاتش تدبّر کنند، و خردمندان پند گیرند».

ولی ما متأسفانه به جای تلاوت قرآن کریم در صبحگاهان و شامگاهان و تفکر در آیاتش آن را به گورستان‌ها برده‌ایم و به جای زندگان برای مردگان می‌خوانیم و صدای زیبای قاریان آن را تداعی‌کننده‌ی مرگ و سیاهی و قبر و قبرستان ساخته‌ایم؛ درحالی که برعکس، قرآن موسیقی و ترنم حیات و زندگی است و سرود حماسی امتی است که زمانی در پرتو نور آن پهنه‌ی شرق و غرب عالم را به زیر سلطه‌ی خود درآورد.

مسلمانان صدر اسلام کجا و ما مسلمانان عصر حاضر کجا! قرآن زمزمه‌ی همیشگی آنان بود؛ ولی ما تا زمانی که عزیزان‌مان دار فانی را وداع نگویند به یاد قرآن نمی‌افتیم. قرآن، این کتاب بزرگی الهی، را به جای اینکه در بهبود حال خود، جامعه و حتی جهان به کار گیریم، صرفاً تزیین بخش سفره‌ی هفت‌سین و عروسی ساخته‌ایم و همانند کتاب فالگیران به آن تفأل می‌زنیم. ممکن است عده‌ای بگویند قرآن، کلام الهی است و جنبه‌ی تبرک دارد؛ اما واقعاً تا چه اندازه قرآن را در زندگی خود وارد و به دستوراتش عمل کرده‌ایم تا اینکه این مسائل در حاشیه باشد؟!

ما متأسفانه به فرع چسبیده و اصل را فراموش کرده‌ایم و از یاد برده‌ایم که کلام الهی برای شنیدن آیات آن و اطاعت محض از دستوراتش است، نه فقط برای سوگندخوردن به آن.

اگر به راستی به دستورات قرآن عمل کرده‌ایم چرا در جوامع اسلامی این همه آمار دزدی، رشوه، کلاهبرداری، فساد، فحشا، نیرنگ، دروغ، خیانت، ترس، بدعت و معصیت زیاد است؟ اینگونه می‌خواهیم دنیایی را اصلاح کنیم؟! تمام این مسائل حکایت از آن دارد که جاهلیت به شدّت در درون جوامع اسلامی ریشه دوانده است و امّت اسلام فقط نامی را با خود حمل می‌کند که از پدرانش به ارث برده است.

تمام این مصایب به یک طرف، بدتر از آن‌ها اینکه امّت سالیان متمادی است که با زبان قرآنِ خود چنان بیگانه گشته است که گویی اصلاً آن را متوجه نمی‌شود. آیا تا به حال با خود اندیشیده‌ایم افرادی همچون بلال، یاسر، عمار و سمیه که فقط چند آیه از قرآن را شنیده بودند، چگونه به چنان حدی از ایمان و یقین رسیدند که زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها حتی برای لحظه‌ای هم حاضر نشدند از اسلام و قرآن برگردند؟! درحالی که ما مسلمانان با این همه قرآن‌های زیبا و کتب تفسیر فراوان بازهم در فهم مفاهیم قرآنی دچار مشکل هستیم و شنیدن آیات آن در ما هیچ تأثیری نمی‌گذارد و در دل ما آب از آب تکان نمی‌خورد؟!

به راستی که سؤال‌ها زیاد است و همه‌ی آن‌ها جای تأمل و تفکر دارد...

***

آنچه هم اکنون پیش روی شما است، ثمره‌ی سال‌ها تحقیق و تفحص مردی است که به خوبی دریافته بود ریشه‌ی این همه مصیبت چیست و امّت اسلام از چه دردی رنج می‌برد و چگونه باید آن را التیام بخشید؛ به همین خاطر، با تلاشی خستگی‌ناپذیر و جهادی هدفمند برای بازگرداندن امّت به راه حق و صواب، کوشش‌های بسیار کرد و در این راه سختی‌ها و مرارت‌های فراوان به جان خرید. استاد مودودی کلید حلّ مشکل را پیدا کرده بود و خوب می‌دانست که برای اصلاح امّت از چه راهی باید وارد شد؛ لذا پس از جستجوی فراوان در آیات قرآن کریم متوجه شد که مسلمانان در فهم چهار اصطلاح اساسی و مهم قرآن دچار مشکل‌اند؛ به گونه‌ای که پیام عظیم قرآن در نظر آنان بسیار محدود شده است. این چهار اصطلاح محوری قرآن اِله، رب، دین و عبادت هستند که فهم صحیح آن‌ها رسوبات جاهلی را از دل‌ها زدوده و به تمام اعمال انسان معنا و مفهوم خاصی می‌بخشد؛ به نحوی که با درک درست این چهار اصطلاح، انسان ضمن شناخت خدای خود به خوبی، خواهد توانست که رابطه‌اش را با اِله و رب خود به طور صحیح تنظیم کند، دین خود را خالصانه برای او قرار دهد و همواره او را عبادت کند.

لازم می‌دانم که خدمت خوانندگان عزیز عرض کنم که این کتاب قبلاً توسط مرحوم سید جواد هشترودیان در سال ۱۳۴۱ هـ . ش به فارسی ترجمه شده بود و اینجانب با نهایت احترامی که برای ایشان قایل هستم، چون در ترجمه‌ی کتاب نارسایی‌هایی مشاهده کردم درصدد برآمدم که این کتاب ارزشمند را – که در نوع خود بی‌نظیر است – دوباره به فارسی برگردانم و در ترجمه‌ی آیات آن از یکی از بهترین تفاسیر و ترجمه‌های قرآن به زبان فارسی بهره بگیرم؛ به همین منظور تفسیر نور دکتر مصطفی خرم‌دل را برگزیدم، تا محل اطمینان و اعتماد خوانندگان محترم باشد.

در پایان بر خود لازم می‌دانم که از راهنمایی‌های استاد ارجمندم جناب آقای دکتر محمد عادل ضیائی در زمینه‌ی ترجمه‌ی این اثر کمال تشکر را داشته باشم.

سامان یوسفی نژاد

تهران اردیبهشت سال ۱۳۸۴ هجری شمسی

موافق با ربیع الاول سال ۱۴۲۶ هجری قمری