اصطلاحات چهارگانه در قرآن

فهرست کتاب

تحقیق لغوی

تحقیق لغوی

واژه‌ی (الإله) از مادّه‌ی همزه، لام و هاء (أ ل هـ)، در فرهنگ لغات با معانی گوناگونی به کار رفته است؛ به شرح زیر [۳]:

[ألَهْتُ إِلى فلان]: به سوی فلانی رفتم و در نزد او آرامش یافتم.

[ألِهَ الرَّجُلَ يألَهُ]: به آن مرد پناه داد (هنگامی که به کار می‌رود که شخصی از چیزی ترسیده باشد و به فرد دیگری پناه ببرد و آن فرد هم به او پناه دهد).

[أَلِهَ الرَّجُلُ إِلى الرَّجُلِ]: آن مرد با اشتیاق فراوان به سوی آن مرد دیگر رفت.

[ألَهَ الفَصيلُ]: بچه شتر با حرص و ولع فراوان به سوی مادرش دوید (و خود را به او چسباند).

[ألِهَ إِلاهةً وأُلَوهَةً]: عبادت کرد.

همچنین گفته شده است که (الإله) مشتق از مادۀ (لاَهَ یَلِیه لَیهاً) به معنای پنهان‌شدن است.

***

با دقت در معانی گوناگون ماده‌ی (أ ل هـ) که در آن (أله یأله إِلهةً) به معنای عبادت (یعنی پرستش) و (الإله) در معنای معبود به کار رفته است، کاملاً آشکار می‌شود که:

۱- فقر و نیازمندی انسان نخستین عامل تحریک‌کننده‌ی او برای عبادت و پرستش است. بنابراین، انسان مادام که گمان نکند فرد به خصوصی قادر است نیازش را برطرف سازد و در برابر مصایب یاریگرش باشد و در سختی‌ها پناهش دهد و به هنگام ناراحتی و اضطراب تسکینش دهد و از ترسش بکاهد، هیچگاه فکر پرستش آن شخص به ذهنش خطور نخواهد کرد.

۲- اگر انسان معتقد باشد که شخصی توانایی این را دارد که نیازها را برطرف و دعاها را استجابت کند، حتماً او را والا مقام‌تر و بلندمرتبه‌تر از خود می‌داند و نه تنها به جایگاه بزرگش اعتراف می‌کند، بلکه حتی به قدرت و توانایی فراوان او هم اقرار می‌کند.

۳- بدون شک بسیاری از نیازهای انسان در این دنیا بر اساس قانون اسباب و مسبّبات رفع خواهد شد و بیشترین تلاش انسان برای رفع نیازهایش، در برابر دیدگانش صورت می‌گیرد و از دایره‌ی معلوماتش خارج نیست. از این رو هیچگاه در وجود انسان کوچکترین تمایلی برای پرستش این اسباب به وجود نمی‌آید. برای مثال فرض کنید شخصی برای برطرف ساختن نیازش احتیاج به پول دارد تا آن را در این راه هزینه کند و به همین منظور نزد فرد دیگری می‌رود و از او می‌خواهد که کار خاصّی برایش دست و پا کند. آن مرد هم خواسته‌اش را می‌پذیرد و کاری به او محوّل می‌کند و در پایانِ عملش اجرتی به او می‌دهد. اکنون آن کارگر هرگز به ذهنش نمی‌رسد (تا چه برسد به اینکه اعتقاد داشته باشد) که کار فرمایش شایستگی پرستش را از جانب او داراست؛ زیرا با چشمان خود تمام راهی را که از طریق آن به هدفش رسیده، مشاهده کرده‌است و به خوبی می‌داند که آن مرد چگونه نیازش را برآورده کرده است. بنابراین، تصور عبادت هنگامی به ذهن انسان می‌رسد که معبود او در پشت پرده‌ی غیب و قدرتش در برطرف‌ساختن حاجات از دیده‌ها نهان باشد. از این رو برای معبود واژه‌ای انتخاب شده است که علاوه بر معنای پنهان‌شدن، حیرت و سرگشتگی، متضمّن معانی رفعت و بلندمرتبه‌ایی نیز باشد.

۴- بسیار طبیعی است که انسان بدون اختیار و با یک نوع شوق و ولع خاص، علاقه‌مند به کسی باشد که گمان می‌کند قادر است در موقع نیاز حاجتش را برآورده سازد و به هنگام مصیبت پناهش دهد و در هنگام اضطراب و ناراحتی خیالش را راحت و اعصابش را آرام کند.

با عنایت به چهار مطلب فوق، کاملاً معلوم می‌شود که براساس چه نوع تصوراتی کلمه‌ی (الإله) بر معبود اطلاق شده است؛ تصوراتی از قبیل رفع نیازهای انسان، پناه‌دادن، آرامش بخشیدن، بلندمرتبگی، جبروت و همچنین تصوری که انسان از معبود خویش دارد و امیدوار است که با در دست‌داشتن نیروها و قدرت‌ها، حاجاتش را برآورده سازد و در مصایب و سختی‌ها پناهش دهد و در همان حال از دیده‌ها نهان و همانند سرّی از اسرار باشد که مردم نتوانند کُنه ذاتش را درک کنند تا انسان شور و شوق فراوانی برای وصال او داشته باشد.

تصور اله نزد مردمان عصر جاهلیت

پس از این بحثی که در مورد ریشه‌ی کلمه (الإله) داشتیم، زیباست که بنگریم عرب‌ها و اقوام پیشین چه تصوراتی در باب الوهیت داشتند که قرآن کریم در رد و ابطال آن‌ها نازل شد. خدای سبحان می‌فرماید:

۱- ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّيَكُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا ٨١ [مریم: ۸۱].

«و (آن‌ها) به جای الله معبودانی را (برای خود) بر گزیدند، تا سبب عزت‌شان باشد».

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ ٧٤ [یس: ۷۴].

«و آن‌ها غیر از الله معبودانی (برای خود) بر گزیدند، (به این امید) شاید که یاری شوند».

از این دو آیه‌ی کریمه روشن می‌شود که اهل جاهلیت کسانی را به عنوان معبودهای خویش برمی‌گزیدند که به گمان‌شان در مواقع سختی و مصیبت، دوستداران و یاوران‌شان هستند و به هنگام ترس یا متضررشدن، قادرند که مأمن و پناه‌گاهشان باشند.

۲- ﴿فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِي يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَمَا زَادُوهُمۡ غَيۡرَ تَتۡبِيبٖ ١٠١ [هود: ۱۰۱].

«پس هنگامی‌که فرمان پروردگارت فرا رسید، معبودان‌شان که به جای الله می‌خواندند؛ پس چیزی از آنان دفع نکردند (و یاری‌شان ندادند) و آن‌ها را جز هلاکت (و نابودی) نیفزودند».

﴿وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَخۡلُقُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ ٢٠ أَمۡوَٰتٌ غَيۡرُ أَحۡيَآءٖۖ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ ٢١ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ [النحل: ۲۰-۲۲].

«و آن‌هایی را که به جای الله (به معبودیت) می‌خوانند، چیزی را نمی‌آفرینند، و خودشان (نیز) آفریده می‌شوند. (آن‌ها) مرده‌گانی هستند غیر زنده، و نمی‌دانند در چه زمانی برانگیخته می‌شوند. معبود شما، معبودی یگانه است».

﴿وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۘ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ [۴] [القصص: ۸۸].

«و معبود دیگری با الله مخوان، هیچ معبودی (به حق) جز او نیست».

﴿وَمَا يَتَّبِعُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَكَآءَۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ ٦٦ [یونس: ۶۶].

«آگاه باشید، هر که در آسمان‌ها و هر که در زمین است، از آن الله است، و کسانی‌که غیر الله؛ شریکان را می‌خوانند، پیروی (از دلیلی) نمی‌کنند، آن‌ها تنها از گمان پیروی می‌کنند، و آن‌ها فقط دروغ می‌گویند».

از این آیات چند نکته‌ی مهم بروز می‌یابد:

۱- مردمان عصر جاهلیت، معبودهایشان را در هنگام سختی‌ها و مصایب به دعا می‌خواندند و از آن‌ها طلب یاری می‌کردند.

۲- معبودهای مشرکان فقط از جنیان، فرشتگان یا بت‌ها نبود، بلکه شامل افرادی نیز می‌شد که مدت‌ها قبل از دنیا رفته بودند؛ چنان‌که این فرموده‌ی الهی: ﴿أَمۡوَٰتٌ غَيۡرُ أَحۡيَآءٖۖ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ ٢١ [النحل: ۲۱]

«(آن‌ها) مرده‌گانی هستند غیر زنده، و نمی‌دانند در چه زمانی برانگیخته می‌شوند».

دلیل کاملاً واضحی بر این ادعاست.

۳- مردمان عصر جاهلیت گمان می‌کردند که معبودهایشان دعاهای آنان را می‌شنوند و قادر به یاریشان هستند.

***

در اینجا لازم است که خواننده‌ی گرامی مفهوم دعا و همچنین شرایط تحقق مددی که انسان، انتظارش را از معبود خویش دارد، کاملاً به یاد داشته باشد؛ به مثالی در این زمینه توجه کنید:

هرگاه انسان در موقع تشنگی خادمش را صدا زند و از او مقداری آب بخواهد و یا به هنگام بیماری از پزشک طلب مداوا کند، صحیح نیست که این درخواست فرد از خادم یا پزشک را دعا بنامیم و به همین شکل نیز این خواسته‌ی انسان به این معنا نیست که او خادم یا پزشک را معبود و اله خویش گرفته است؛ زیرا هرآنچه را که این فرد انجام داده است تماماً براساس قانون اسباب و مسبّبات صورت گرفته و از دایره‌ی این قانون خارج نبوده است؛ اما اگر همین شخص در هنگام تشنگی یا بیماری به جای فراخواندن خادم یا پزشک از یک بت یا ولی طلب یاری کند، بی‌شک آن‌ها را برای برطرف‌ساختن سختی‌اش دعا نموده و اله و معبود خویش گرفته است؛ زیرا این فرد شخصی را دعا نموده است کیلومترها دورتر از او در خاک آرمیده است؛ آن هم به گمان اینکه آن ولی با چشم خود او را می‌بیند و با گوش خود دعایش را می‌شنود و نیز می‌پندارد که او دارای یک نوع سلطه‌ی خاص بر عالم اسباب و مسبّبات است؛ به گونه‌ای که آن سلطه و قدرت قادرش می‌سازد آب به انسان برساند و بیماریش را شفا دهد.

به همین ترتیب نیز اگر در چنین حالتی بتی را به دعا بخواند و از او التماس آب یا شفای بیماری کند، به منزله‌ی آن است که اعتقاد دارد دستور بت بر رساندن آب، تأمین سلامتی و دورساختن بیماری از او نافذ است؛ به گونه‌ای که آن بت قادر است برای رفع نیاز آن فرد، در قانون اسباب و مسبّبات، تصرفی غیبی و خارج از قوانین طبیعی بنماید.

خلاصه‌ی کلام آنکه: تصوری که انسان به سبب آن معبود خویش را به دعا می‌خواند و از او طلب یاری می‌کند و در درگاهش به تضرّع و زاری می‌پردازد، تصور شخصی است که بسیار قدرتمند و مسلط بر قوانین طبیعی که دارای نیروهای خارج از چارچوب این قوانین است.

۳- ﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَكۡنَا مَا حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡقُرَىٰ وَصَرَّفۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٢٧ فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِكَ إِفۡكُهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ ٢٨ [الأحقاف: ۲۷-۲۸].

«و به راستی ما قریه‌ها (و آبادی‌ها)یی را که اطراف شما بوده‌اند هلاک کردیم، و آیات (خود) را (به صورت‌های) گوناگون (برای آن‌ها) بیان کردیم، تا شاید باز گردند. پس چرا کسانی را که آن‌ها به جای الله برای (قصد) تقرب (به خدا) معبود (خود) گرفتند، یاریشان نکردند؟ بلکه از نظرشان گم شدند، و این بود (نتیجۀ) دروغشان، و آنچه را افترا می‌بستند».

﴿وَمَا لِيَ لَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٢ ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ ٢٣ [یس: ۲۲-۲۳].

«و چه شده است مرا که پرستش نکنم کسی را که مرا آفریده است، (همه) به سوی او باز گردانده می‌شوید؟ آیا غیر از او معبود‌هایی را بر گزینم که اگر (الله) رحمان بخواهد به من زیانی برساند، شفاعت آن‌ها چیزی را از من دفع نمی‌کند (و کمترین فایده برایم ندارد) و مرا نجات نخواهند داد؟!».

﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ [الزمر: ۳].

«و کسانی‌که به جای او معبودان (و اولیای) گرفتند (و گفتند) این‌ها را نمی‌پرستیم جز برای این‌که ما را به الله نزدیک کنند بی‌گمان الله (روز قیامت) میان آن‌ها در آنچه اختلاف داشتند، داوری می‌کند».

﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ [یونس: ۱۸].

«و غیر از الله چیزهای را می‌پرستند که نه به آن‌ها زیانی می‌‌رساند و نه سودشان می‌بخشد، و می‌گویند: این‌ها (= بت‌ها) شفیعان ما نزد الله هستند».

در این آیات چند نکته‌ی قابل توجه آشکار می‌شود:

۱- مردمان عصر جاهلیت معتقد نبودند که الوهیت در بین معبودهایشان تقسیم شده است و دیگر مافوق آن‌ها هیچ معبود برتری وجود ندارد، بلکه تصویر واضحی از یک اله برتر در ذهن داشتند که در کلام خود با نام الله از او نام می‌بردند و عقیده‌ی حقیقی آنان در مورد معبودهایشان این بود که می‌گفتند: معبودهایمان در الوهیت آن اله برتر، دخیل و صاحب نفوذاند به گونه‌ای که سخنان‌شان در نزد او قابل قبول و خواسته‌های ما به واسطه‌ی آن‌ها قابل تحقق است و ما با طلب شفاعت از آن‌ها جلب منفعت و دفع ضرر می‌کنیم.

به سبب چنین گمان‌هایی بود که مردمان عصر جاهلیت معبودهایشان را شریک خداوند در الوهیت قرار می‌دادند و از این لحاظ روشن می‌شود که هرگاه انسان یکی را شفیع خود در نزد خداوند بداند و او را دعا کند و از وی کمک بخواهد و برای او آداب تعظیم و احترام را کاملاً به جای بیاورد و برایش نذر کند و قربانی بدهد در این صورت – در اصطلاح مردمان جاهلیت – آن شفیع را معبود و اله خویش گرفته است [۵].

۴- ﴿۞وَقَالَ ٱللَّهُ لَا تَتَّخِذُوٓاْ إِلَٰهَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِۖ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ ٥١ [النحل: ۵۱].

«و الله فرمود: دو معبود را نگیرید، فقط او معبود یگانه است، پس (تنها) از من بترسید».

﴿وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِكُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَشَآءَ رَبِّي شَيۡ‍ٔٗا [الأنعام: ۸۰].

«و من از آنچه با او شریک قرار می‌دهید، نمی‌ترسم، مگر پروردگارم چیزی را بخواهد».

﴿إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٖ [هود: ۵۴].

«ما (چیزی) جز این نمی‌گویم که: بعضی از معبودان‌مان آسیبی به تو رسانده‌اند».

آیات فوق به درستی نشان می‌دهد که مردمان عصر جاهلیت از معبودهایشان خوف و هراس داشتند و می‌ترسیدند که اگر به هر علتی موجبات خشم و غضب آن‌ها را فراهم کنند و یا اینکه از لطف و عنایت‌شان محروم شوند، مصیبت‌هایی همچون بیماری، خشکسالی، ضرر مالی، زیان جسمی و... دامنگیرشان خواهد شد.

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ [التوبة: ۳۱].

«(آن‌ها) دانشمندان و رهبان خویش، و (همچنین) مسیح پسر مریم را معبودانی بجای الله گرفتند؛ در حالی‌که دستور نداشتند جز الله یکتایی را که هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، بپرستند».

﴿أَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيۡهِ وَكِيلًا ٤٣ [الفرقان: ۴۳].

«آیا دیدی کسی را که هوای (نفس) خود را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو می‌توانی بر او (وکیل و) نگهبان باشی؟!».

﴿وَكَذَٰلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٖ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَكَآؤُهُمۡ [الأنعام: ۱۳۷].

«و اين چنين شريکان‌شان برای بسياری از مشرکان؛ کشتن فرزندان‌شان را آراسته جلوه دادند».

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ [الشوری: ۲۱].

«آیا (مشرکان) معبودانی دارند که بدون اجازۀ الله آیینی برای آن‌ها مقرر داشته‌اند؟!».

یک شخص نکته‌سنج در این آیات متوجه معنای دیگری از واژه (الإله) می‌گردد که با معانی گذشته‌ی آن کاملاً تفاوت دارد. در اینجا دیگر تصور آن معبودی که قدرت او چیره و مسلط بر قوانین طبیعی است، وجود ندارد، بلکه آن چیزی که به عنوان معبود و اله گرفته شده است، یا یک فرد خاص و یا نفس خود انسان است؛ آن هم نه به این دلیل که مردم وی را دعا کنند و یا معتقد باشند که آن معبود برایشان جلب منفعت و دفع مضرت می‌کند و در سختی‌ها پناه‌شان است؛ بلکه از این جهت او را معبود خویش گرفته‌اند که امرش را به عنوان قانون و شریعت خویش پذیرفته‌اند؛ از دستوراتش اطاعت محض می‌کنند و نهی او را با جان و دل پذیرفته‌اند؛ حلال او را حلال و حرامش را حرام تلقی کرده‌اند و پنداشته‌اند که آن معبود دارای حق امر و نهی است و بالاتر از او قدرت برتری وجود ندارد که لازم باشد در امر و نهی به او رجوع و استناد کرد.

نخستین آیه به خوبی نشان می‌دهد که چگونه یهودیان و مسیحیان، علمای دینی و پارسایان خود را به خدایی گرفته بودند؛ هم چنان‌که حدیث شریف نبوی این مطلب را کاملاً روشن می‌گرداند:

ترمذی، محدث مشهور و ابن جریر طبری از عدی بن حاتمس نقل می‌کنند که: روزی بر پیامبر خدا ج وارد شدم درحالی که یک صلیب طلایی در گردنم بود [۶] و پیامبر ج این آیه را می‌خواند: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ در جواب گفتم: یهودیان و مسیحیان که هرگز علمای دینی و پارسایان خود را نپرستیده‌اند. رسول خدا ج فرمودند: چرا پرستیده‌اند! آن علما و پارسایان، حلال را حرام و حرام را حلال کردند و پیروان‌شان نیز از آن‌ها تبعیت می‌کردند و عبادت آنان به این شکل بوده است.

اما معنای آیه‌ی دوم، کاملاً واضح است؛ هرکسی که از هوای نفس خود پیروی کند و امر خود را بالاتر از هر امری بداند، در واقع نفس خود را معبود خویش گرفته است. در دو آیه‌ی بعدی نیز هرچند کلمه‌ی (الشرکاء) به جای کلمه‌ی (الإله) به کار رفته است، اما مراد از شرک در اینجا، شریک قائل‌شدن برای خداوند در الوهیت اوست و دلیل روشنی است بر این مطلب که هرآنچه را یک فرد یا گروهِ خاص به عنوان شرع یا قانون، برای دیگران وضع کند و بدون استناد به امر الهی آن را قانونی و شرعی تلقی کنند، پیروان چنین قانون و شریعتی، شارعان و قانونگذاران آن را شریک خداوند در الوهیت مخصوص به او قرار داده‌اند.

[۳] نگاه کنید به تفسیر ابن کثیر (۱/۱۹-۲۰) و تفسیر نیشابوری بر حاشیۀ تفسیر طبری (۱/۶۵-۶۶). [۴] نکته‌ای که در اینجا لازم است مد نظر قرار گیرد این است که واژۀ اله در قرآن کریم با دو معنا به کار رفته است؛ یکی صرفاً به معنای معبودی است که مردم در حقیقت آن را عبادت می‌کنند و فرقی نمی‌کند چه حق باشد یا باطل و دومی به معنای معبودی است که حقیقتاً شایستگی عبادت را دارد. در این آیه، اله با هردو معنا به کار رفته است. [۵] نکته‌ای که در اینجا لازم است خوانندۀ محترم به آن توجه کند، این است که شفاعت بر دو قسم است: نخست شفاعتی که در ماورای آن یک نوع قدرت و اِعمال نفوذ وجود دارد و شفاعت شفیع حتماً مورد قبول واقع می‌شود و دوم شفاعتی است که درخواست‌ها با نهایت خشوع و فروتنی مطرح می‌شود و در ورای آن هیچ اجباری برای پذیرش وجود ندارد. بنابراین، اگر کسی گمان ببرد که یک نفر خاص با معنای اول در نزد خداوند شفیع است، بی‌شک وی را اله و معبود خود گرفته است و در الوهیت او را شریک خداوند قرار داده است و این همان شفاعتی است که قرآن کریم آن را رد و باطل می‌داند؛ اما در شفاعت با معنای دوم جایز است که در آن شفیع، هریک از انبیاء، فرشتگان، صالحین و بندگان خدای متعال باشد و خداوند هم در رد یا پذیرش شفاعت آنان اختیار کامل دارد. [۶] البته این مربوط به زمانی است که عدی بن حاتم مسلمان نشده بود (مترجم).