بهترین اولیای این امت
بهترین اولیاء در این امّت بعد از پیامبر ابوبکر و عمر ب میباشند، چون برترین این امّت بعد از پیامبر ج ابوبکر سپس عمر است و در حدیث صحیح به ثبوت رسیده است که عمر در این امّت الهام شده میباشد، پس هر الهام شدهای در این امّت پنداشته شود، عمر از او بهتر خواهد بود و با این هم عمر س کاری را انجام میداد که برایش لازم بود، آنچه به دلش خطور مینمود با شریعت پیامبر ج مقایسه میکرد، گهی دلخواهش مطابق شریعت میبود و از فضیلتهایش به شمار میرفت، چنانکه قرآن کریم بارها مطابق رأی او نازل شده است و گهی دلخواهش مخالف شریعت میبود و او از آن منصرف میشد، چنانچه در روز حدیبیه از رأی خود که طرفدار جنگ با مشرکان بود، منصرف شد در صحیح بخاری و دیگر کتابهای حدیث آمده است: پیامبر ج در سال ششم هجری عازم عمره شدند، یک هزار و چهار صد مسلمان آنانی که با آن جناب زیر درخت بیعت کردند، با او همراهی مینمودند، بدین شکل که آن جناب در آن سال به مدینه برگشتند و در سال بعدی عمره نمایند، یکتعداد شرطها به مشرکان سپردند که در ظاهر یکنوع ذلت بر مسلمانان سخت تمام شد، اما الله و رسولش به مصلحت صلح دانا و از حکمت آن باخبر بودند.
عمر س در جمله کسانی که به آن صلح راضی نبودند، قرار داشت، تا جایی که به پیامبر ج گفت: «أَلَسْنَا عَلَى الحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى البَاطِلِ؟ قَالَ: بَلَى، قُلْتُ: فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذًا؟ قَالَ: إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَلَسْتُ أَعْصِي رَبِّي، وَهُوَ نَاصِرِيٌّ، ثُمَّ قَالَ: أفلم تحدثنا أنا نأتي البيت ونطوف به؟ قال: بلی، قال: أَنَّكَ تَأْتِيَهِ الْعَامَ، قَالَ: لَا، قَالَ: فَإِنَّكَ تَأْتِيَهِ، فَتَطُوفُ بِهِ»[٤١].
ترجمه: «ای رسول الله! آیا ما برحق و دشمن ما بر باطل نیست؟ آنجناب فرمودند: آری، گفت: آیا کشتههای ما به جنت و کشتههای آنها به آتش نمیروند؟ آنجناب فرمودند: آری، گفت: پس چرا ذلت را در دین خود بپذیریم؟ پیامبر ج برایش فرمودند: من پیامبر الله هستم و او مرا کمک میکند و من نافرمانی او را نمیکنم. سپس عمر گفت: آیا به ما خبر نمیدادی که ما به بیت الله میآییم، طواف میکنیم، آنجناب فرمودند: آری، آیا به تو گفته بودم که تو امسال میآیی؟ عمر گفت: نخیر، آنجناب فرمودند: تو به بیت الله خواهی آمد و به آن طواف خواهی کرد».
سپس عمر نزد ابوبکر رفت و به او مثل آنچه به پیامبر ج گفته بود، گفت و ابوبکر برایش مانند جواب پیامبر ج جواب داد، در حالی که جواب آنجناب را نشنیده بود بناء موافقت ابوبکر س با الله و پیامبر ج نسبت به موافقت عمر کاملتر بود، پس عمر س از رأی خود برگشت و گفت: به سبب آن مخالفت، کارهای نیکی انجام دادم.
همچنان وقتی پیامبر ج وفات یافتند، عمر در ابتداء مرگ آنجناب را باور نکرد، چون ابوبکر مردن آنجناب را بیان نمود، عمر از رأی خویش برگشت.
هکذا در موضوع جنگ با مانعین زکات، عمر به ابوبکر گفت: بر چه اساس با مردم میجنگی، در حالی که رسول الله ج فرمودهاند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الإِسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ، فقال به أبوبكر رضي الله عنه: ألم يقل إلا بحقها، فإنّ الزكاة من حقها، وَاللَّهِ لَوْ مَنَعُونِي عَنَاقًا كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج لَقَاتَلْتُهُمْ على منعها، قَالَ عُمَرُ: فَوَاللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا أَنْ رَأَيْتُ أَنَّ اللَّهَ أَشْرَحَ صَدْرَ أَبِي بَكْرٍ لِلْقِتَالِ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ الْحَقُّ»[٤٢].
ترجمه: «امر شدم با مردم بجنگم تا آنکه شهادت دهند که معبود بر حقی جز یک الله نیست و من رسول الله هستم، هرگاه این کار را نمودند، خونها و مالهایشان را از من حفظ کردهاند، مگر به حق آنها که بدان گرفته میشوند.
ابوبکر برایش گفت: آیا (مگر به حق آنها) نگفته است، زکات حق مالست، به الله قسم اگر بزغالهای که به رسول الله ج میدادند، از من باز دارند به خاطر آن با ایشان میجنگم. عمر س گفت: سوگند به الله، جز این نبود مگر اینکه دانستم که الله دل ابوبکر را برای جنگ گشوده است و دانستم که او بر حق است».
برای برتری ابوبکر بر عمر مثالهای دیگری وجود دارد، با آنکه عمر س الهام شده بود، لیکن مرتبهی صدیق بالای مرتبه الهام شده است، زیرا که صدیق تمام گفتار و کردارش را از پیامبر معصوم فرا میگیرد و الهام شده بعضی هدایتها را از قلبش میگیرد و قلب او معصوم نیست پس او ضرورت دارد که آنچه قلبش بدان هدایت میکند آن را با ارشادات پیامبر معصوم مقایسه نماید.
از همین جاست که عمر س با صحابه ش مشورت و مناظره مینمود و بعضی کارها را از ایشان میپرسید، در برخی کارها با او اختلاف نظر داشتند، او برای آنها و آنها برای او از قرآن و سنّت حجت پیش مینمودند و او نزاع آنها را رد نمینمود و نمیگفت: من الهام شده هستم و برای شما این شایسته است که همه چیز را از من بپذیرید و بر من اعتراضی ننمایید.
پس هر آنکه خود، یا یارانش ادعا کنند که او ولی الله و الهام شده است و بر پیروانش پذیرفتن همهی گفتههای او را لازم بدانند و بر او هیچ اعتراضی ننمودهاند و به سلوک او بدون سنجش با قرآن و سنّت تسلیم شوند، آن کس و یارانش همه به خطا رفتهاند، چنین اشخاصی مردم را گمراه مینمایند، عمر س با آنکه از آن شخص بهتر و امیر المؤمنین بود، مسلمانها در رأی با او نزاع و بر گفتههایش اعتراض مینمودند، در حالی که او و مسلمانها پیرو کتاب و سنّت بودند.
پیشقدمان امّت و امامهایش متفقاند بر اینکه هر یکی را سخنش پذیرفته میشود، یا گذاشته میشود مگر رسول الله ج که سخن او رد نمیشود.
[٤١]- روایت بخاری و مسلم از سهل بن حنیف س بدون نصف اخیر، و روایت امام احمد از مروان بن الحکم با بعض زیادات.
[٤٢]- روایت بخاری و مسلم از ابوهریره س.