ارتباط ارواح خبیثه با اولیای شیطان
ارواح خبیثه نزد اولیای شیطان مجسّم شده میآیند و با ایشان صحبت میکنند و آنان آن ارواح را فرشتگان گمان میکنند، در حالی که آنها مانند ارواحی که با ستاره پرستان و بت پرستان صحبت میکنند، جنیان و شیاطین میباشند.
اولین کسی که از آن مردم در جامعهی اسلام ظاهر شد مختار بن ابی عبید، شخصی که پیامبر ج در حدیث صحیح که امام مسلم روایت نموده است از او خبر دادهاند و فرمودهاند: «سَيَكُونُ فِي ثَقِيفٍ كَذَّابٌ وَمُبِيرٌ»[٦٣].
ترجمه: «نزدیک است که در قبیلهی ثقیف کذابی و سفاکی پیدا شوند».
مراد از کذاب: مختار بن ابی عبید و مراد از سفاک: حجاج بن یوسف میباشد.
به ابن عمر و ابن عباس گفته شد: مختار ادعا میکند که به او وحی نازل میشود، آنها گفتند: راست گفته است، الله تعالی میفرماید: ﴿هَلۡ أُنَبِّئُكُمۡ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّيَٰطِينُ٢٢١ تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٖ٢٢٢﴾[الشعراء: ٢٢١-٢٢٢].
ترجمه: «آیا به شما خبر بدهم، شیاطین به چه کسی نازل میشوند، بر کسانی نازل میشوند که کذاب و بس گناهکار باشند».
به کسی دیگر گفته شد: مختار ادعا دارد که بدو وحی میآید، آن کس در جواب گفت: الله تعالی فرموده است: ﴿وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ﴾[الأنعام: ١٢١].
ترجمه: «بیگمان شیاطین به دوستان خود وسوسه القاء میکنند، تا اینکه با شما منازعه و مجادله کنند».
این ارواح شیطانی همان روحیست که به ادعای صاحب (فتوحات) کتاب مذکور را بدو القاء کرده است، بدین سبب او در آن کتاب انواعی از خلوت گزینیها با طعام معین و چیزی خاص را بیان کرده است، چنین کارها راه ارتباط انسان را با جنیان و شیاطین باز مینماید و مردم آن احوال شیطانی را کرامات اولیاء میپندارند، من شماری از این اولیای دروغین را میشناسم، بعضی از ایشان تا جای دور به هوا برده و پس آورده میشدند و برای بعضی از آنها شیاطین مال مردم را دزدی نمودند و بعضی دیگر مردم را از مالهای دزدی شان خبر دادند و در مقابل از آنها چیزی میستاندند.
چون اموال آن مردم احوال شیطانی میباشد، بناء آنها مخالف پیامبران † هستند، طوری که از سخن صاحب فتوحات مکی و فصوص و امثال او معلوم میشود، او کافران مثل قوم نوح، هود، فرعون و غیره را ستوده است و پیامبران مانند نوح، ابراهیم، موسی و هارون † را بیقدر میکند و شیخهای محترم مسلمانان چون جنید بن محمد و سهل بن عبدالله تستری و امثال آنان را بدگویی کرده است و مذمت شدگان چون حلاج و امثالش را میستاید.
چنانکه در مکاشفات خیالی شیطانی صاحب فصوص آمده است، وقتی از جنید قدس الله روحه که از امامان راه راست بود، راجع به توحید پرسیده شد، گفت: توحید جدا کردن حادث از قدیم است، یعنی توحید جدایی آوردن بین قدیم و حادث و بین خالق و مخلوق میباشد.
صاحب فصوص رأی او را رد کرده است. در صحبت خیالی شیطانیاش با او، گفته است: ای جنید! آیا بین نو پیدا و قدیم جز آنکه غیر آن دو باشد، تمیز آورده میتواند؟ و رأی جنید را به اشتباه نسبت کرده است، رأی شخص صاحب فصوص اینست: وجود نوپیدا عین وجود قدیم میباشد، او در فصوص خود گفته است: از نامهای خوب الله (العلیّ) میباشد، علی چه کس است؟ و جز او در عالم وجود ندارد، علی بر چه است؟ جز او چیزی دیگری نیست، علوّ و بلندیاش بر ذاتش بوده است و او عین موجودات است، پس مسمّی محدثاتی است که بر ذات خود بلند بوده است و جز او نمیباشند و بالاخره گفته است: او عین آنچه پنهان و عین آنچه آشکار است، میباشد، در جهان کسی جز او را نمیبیند و جز او کسی از او حرف نمیزند، او مسمّی با ابوسعید خراز و غیره نامهای محدثات میباشد.
در جواب این ملحد گفته میشود: در تمییز دهندهی بین دو چیز شرط نیست که چیز سومی باشد، هر یک از مردم بین خود و دیگران تمییز میدهد و او چیز سوم نمیباشد؛ بنده بندگی خود را میداند و بین خود و پروردگار خود فرق میگذارد و خالق أ خود را از مخلوقات خویش سوا کرده است و میداند که او پروردگار آنها و آنها بندههای وی هستند، چنانکه قرآن کریم در چندین جا صراحت نموده است، لیکن به قرآن کریم نزد مؤمنانی استدلال جسته میشود که آن را در ظاهر و باطن میپذیرند.
اما آن ملحدان دروغ تلمسانی را عنوان میکنند، تلمسانی ماهرترین شخصی بود که در مسلک ایشان قرار داشت، وقتی برایش کتاب فصوص خوانده شد و بدو گفته شد: قرآن کریم با فصوص شما مخالفت دارد، او گفت: قرآن همه شرک بوده است و توحید تنها در سخنان ماست، سپس بدو گفته شد: وقتی همهی هستیها یک باشند، چرا زن برای مرد حلال و خواهر حرام گردیده است؟ او در جواب گفت: همه در نزد ما حلالند و لیکن این محرومان (مسلمانان) حرام گفتند: ما هم گفتیم بر شما حرام است.
جواب تلمسانی علاوه بر کفر بزرگش متناقض نیز میباشد، زیرا که اگر همهی هستیها یک باشند، پس محروم چه کسی و محروم کننده چه کسی خواهد بود؟!
بدین سبب شیخی از ایشان به مرید خود گفت: آنکه به تو گوید: در جهان چیزی به جز از الله وجود دارد، دروغ گفته است، پس مرید برایش گفت: آن دروغگو چه کسی خواهد بود؟!
به مرید دیگر خود گفت: این همه نمای بیرونی است، مرید برایش گفت: آیا نمای بیرونی غیر نمای بیرونی هست یا غیر آن؟ اگر غیر آن باشد شما به تعدد اعتراف نمودید و اگر عین آن باشد فرقی میان نمای بیرونی و غیر آن باقی نمیماند.
ما به تفصیل اسرار آن مردم را در کتاب دیگر فاش نمودهایم و حقیقت سخن هر یک آنها را توضیح دادهایم.
صاحب (فصوص) میگوید: معدوم چیزی هست که فیض وجود حق تعالی در آن جریان یافته است، او وجود را از ثبوت جدا میداند.
معتزلیها گفتهاند: معدوم چیزی ثابت در خارج و واقع میباشد، آنها با آنکه گمراهاند، نسبت به صاحب فصوص بهترند، چون آنها میگویند: الله تعالی برای چیزهای ثابت در عدم وجودی مغایر وجود خود پیدا کرده است و صاحب (فصوص) میگوید: عین وجود ربّ در چیزهای معدوم تابش یافته است، پس در نزد وی وجود مخلوق مغایر وجود خالق نمیباشد و همدم او صدر قونوی بین مطلق و معین تفکیک نموده است، از اینکه او متفلسفتر بود، به چیز بودن معدوم اعتراف ننموده است و حق تعالی را وجود مطلق قرار داده است و کتاب «مفتاح غیب الجمع والوجود» را تصنیف نمود، رأی وی در انکار خالق متعال و صفات او ظاهرتر است، چون مطلق به شرط اطلاق که کلی عقلی میباشد در اذهان وجود داشته است و در اعیان وجود ندارد و مطلق بیشرط که کلی طبیعی میباشد به رأی کسی که آن کلی در خارج وجود دارد، آن موجود، جزیی از معین خواهد بود، پس لازم رأی وی: انکار وجود ربّ در خارج و یا قرار دادن ربّ، جزئی در وجود مخلوقات، یا قرار دادن او عین وجود مخلوقات خواهد بود.
آیا جزء کل را پیدا میکند؟! و یا چیزی خود را میآفریند؟! و یا عدم، وجود را به دنیا میآورد؟! و یا بعضی چیز، خالق جمیع آن میگردد؟!
آنها از لفظ (حلول) فرار میکنند، چون آن لفظ حلول کننده و محل ضرورت دارد و از لفظ (اتحاد) میگریزند، زیرا این لفظ اتحاد دو چیز را تقاضا میکند و در نزد آنها وجود یک است، آنها میگویند: نصرانیها کافر گشتند، به خاطر که تنها مسیح را الله قرار دادند، اگر الوهیت را برای همه عام میگرداندند کافر نمیگشتند.
میگویند: بتپرستان خطا رفتند، چون بعضی مظاهر خاص را پرستیدند، اگر همه را میپرستیدند – به عقیدهی آنها – خطا نرفته بودند، برای شخص عارف – در نزد آنها – بتپرستی ضرر نمیرساند.
لیکن آنها میگویند: ربّ العالمین دارای تمام صفتهای عیبی که در مخلوق وجود ندارند، میباشد و مخلوقات دارای تمام کمالاتی که خالق دارد، میباشند و آنها آنچه را صاحب «فصوص» گفته است، میگویند: عالی در ذات خود کسی هست که دارای کمالی شامل تمام صفتهای وجودی و نسبتهای عدمی باشد، برابر است که آن صفتها و نسبتها در عرف، یا عقل، یا شریعت پسندیده باشند یا نکوهنده و تنها الله بدین اوصاف خواهد بود.
تناقض آنها با این کفرشان دفع نمیگردد، زیرا عقل و حس همه دلالت دارند بر اینکه خالق و مخلوق یکسان نیستند.
آنها آنچه را تلمسانی گفته است، میگویند: به کشف در نزد ما آنچه با عقل تضاد دارد، ثابت شده است و میگویند: هر کس تحقیق آنها را میخواهد، عقل و شریعت را بگذارد من به بعضی از ایشان گفتم: آنچه آشکار است. کشف پیامبران بزرگتر و کاملتر از کشف دیگران و اخبار پیامبران صادقتر از اخبار دیگران خواهد بود.
انبیاء † از چیزی خبر میدهند که عقلهای مردم اگر از معرفت آن عاجز باشند اما ممتنع نمیدانند، یعنی اخبار انبیاء را عقول تجویز کرده، محال نمیپندارند، در اخبار پیامبر ج چیزی که با عقل تناقض داشته باشد، وجود ندارد، تعارض دو دلیل قطعی ممتنع است، چه آنها عقلی باشند یا شرعی و یا یکی از آنها عقلی باشد و دیگری شرعی، پس چطور امکان خواهد داشت، کشف کسی که با شرع و عقل صریح تصادم کند.
[٦٣]- روایت مسلم از اسماء بنت ابوبکر ب.