اسباب احوال شیطانی
احوال شیطانی بر عکس کرامتها میباشد، مانند حال عبدالله بن صیاد، شخصی که در زمان پیامبر ج نمایان شد و بعضی صحابه گمان کردند که او دجال است، پیامبر ج ابتدا در شأنش توقف نمودند، سپس برایشان معلوم شد که او دجال نبوده است، بلکه کاهن است، روزی پیامبر ج برایش گفتند: «"قَدْ خَبَأْتُ لَكَ خَبْئًا" قَالَ: الدُّخُّ الدُّخُّ، إِنِّي قَدْ خَبَّأْتُ لَهُ سُورَةَ الدُّخَانِ ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "اخْسَأْ، فَلَنْ تَعْدُوَ قَدْرَكَ"»[٨٥].
ترجمه: «برای تو چیزی (در دل خود، یا در کف خود) پنهان کردهام، او گفت: الدخ است، الدخ است، پیامبر ج سورهی الدخان برای او پنهان کرده بودند، سپس پیامبر ج برایش گفتند: دور شو، هرگز از قدر خود تجاوز نمیکنی یعنی تو از جمله کاهنان هستی».
کاهنان هر کدام همدمی از شیطانان دارد که بعضی اخبار غیبی را ربودند به کاهن خود میرساندند، کاهنان با آن اخبار دروغها را آمیخته به مردم پیشکش مینمایند، چنانچه در حدیث که امام بخاری و دیگران روایت نمودهاند، پیامبر ج فرمودهاند: «إِنَّ المَلاَئِكَةَ تَنْزِلُ فِي العَنَانِ - وَهُوَ السَّحَابُ - فَتَذْكُرُ الأَمْرَ قُضِيَ فِي السَّمَاءِ، فَتَسْتَرِقُ الشَّيَاطِينُ السَّمْعَ فَتَسْمَعُهُ، فَتُوحِيهِ إِلَى الكُهَّانِ، فَيَكْذِبُونَ مَعَهَا مِائَةَ كَذْبَةٍ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»[٨٦].
ترجمه: «فرشتگان به ابرها پایین میآیند و کاری که در آسمان فیصله شده است یاد میکنند، پس شیطانان خبر را دزدی کردهاند و به کاهنان میرسانند و آنها آن را با صد دروغ خود ساخته به مردم پیشکش مینمایند».
امام مسلم از ابن عباس ب روایت نموده است که او گفته است: «بَيْنَمَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ جَالِسٌ فِي نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذْ رُمِيَ بِنَجْمٍ فَاسْتَنَارَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ لِمِثْلِ هَذَا فِي الجَاهِلِيَّةِ إِذَا رَأَيْتُمُوهُ؟ قَالُوا: كُنَّا نَقُولُ: يَمُوتُ عَظِيمٌ أَوْ يُولَدُ عَظِيمٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: فَإِنَّهُ لاَ يُرْمَى بِهِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَيَاتِهِ وَلَكِنَّ رَبَّنَا عَزَّ وَجَلَّ إِذَا قَضَى أَمْرًا سَبَّحَ لَهُ حَمَلَةُ العَرْشِ ثُمَّ سَبَّحَ أَهْلُ السَّمَاءِ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ حَتَّى يَبْلُغَ التَّسْبِيحُ إِلَى هَذِهِ السَّمَاءِ، ثُمَّ سَأَلَ أَهْلُ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ حَمَلَةُ العَرْشِ: مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ؟ قَالَ: فَيُخْبِرُونَهُمْ ثُمَّ يَسْتَخْبِرُ أَهْلُ كُلِّ سَمَاءٍ حَتَّى يَبْلُغَ الخَبَرُ أَهْلَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا وَتَخْتَطِفُ الشَّيَاطِينُ السَّمْعَ فَيُرْمَوْنَ فَيَقْذِفُونَهُ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ فَمَا جَاءُوا بِهِ عَلَى وَجْهِهِ فَهُوَ حَقٌّ، وَلَكِنَّهُمْ يُحَرِّفُونَهُ وَيَزِيدُونَ».
ترجمه: «هنگامی که پیامبر ج بین چند تن از انصار وجود داشتند، ستارهای پرتاب شد و روشنایی داد؛ پیامبر ج گفتند: وقتی چنین چیزی را در زمان جاهلیت مشاهده مینمودید چه میگفتید؟ گفتند: میگفتیم: شخصی بزرگی میمیرد و یا شخصی بزرگی به دنیا میآید، پیامبر ج فرمودند: ستاره به خاطر مرگ و حیات کسی پرتاب نمیشود و لیکن پروردگار وقتی فیصلهای کند، بردارندگان عرش تسبیح میگویند، بعد از آن اهل آسمان بعدی تسبیح میگویند، سپس کسانی که بعد از آنها هستند، تسبیح میگویند، بدین ترتیب تسبیح به اهل آسمان دنیا میرسد، پس از آن اهل آسمان هفتم از بردارندگان عرش میپرسند: پروردگار ما چه گفت: آنها بدیشان خبر میدهند و اهل هر آسمان از اهل آسمان قبلی میپرسند، تا اینکه خبر به اهل آسمان دنیا میرسد و شیطانان خبر را میربایند، پس زده میشوند و خبر را به دوستانشان میاندازند، بناء آنچه اولیای شیطان مطابق شنیدهی خود میگویند حق است، لیکن ایشان زیاد میکنند».
و در روایتی آمده است، معمر میگوید به زهری گفتم: آیا در زمانهی جاهلیت ستارهای پرتاب میشد؟ گفت: آری و لیکن وقتی پیامبر ج مبعوث گردیدند، آن حالت شدت یافت.
اسود عنسی کسی که ادعای نبوت کرد، شیطانهایی داشت که او را از بعضی کارهای غیبی با خبر میساختند، وقتی که مسلمانان با او جنگ میکردند، از خبر دادن شیطانانش تصمیمات آنها را به وی میترسیدند، بالاخره وقتی کفرش به خانمش معلوم شد، خانمش مسلمانان را کمک نمود، آنها او را کشتند و همچنان مسیلمه کذّاب شیطانهایی داشت که او را از غیبیات خبر میدادند و در بعضی کارها کمکش مینمودند.
امثال این کاهنان زیاد است، چون حارث دمشقی شخصی که در عهد عبدالملک بن مروان در شام ظهور یافت و ادعای نبوت را نمود، شیطانان پاهای او را از پایبند رها میکردند و سلاح را از تأثیر کردن در او مانع میشدند و سنگ مرمر را چون او مسح مینمود به تسبیح درمیآوردند و برای مردم انسانهای پیاده و سوار بر اسبها در هوا نشان میداد و میگفت: اینها فرشتگانند و در حقیقت آنها جنیان بودند، هنگامی که مسلمانان او را دستگیر نمودند تا بکشند، شخصی به او نیزه زد، ولی در او تأثیر نکرد، عبدالملک به آن شخص گفت: تو بسم الله نگفتهای، پس بسم الله گفت و با نیزه زد و کشت.
این صفت اهل احوال شیطانی است. چون پیش آنها آنچه شیطانها را میگریزاند مثل آیة الکرسی خوانده شود، شیطانهایشان از آنها فرار میکنند.
در صحیح بخاری از ابوهریره س روایت است: «لمَّا وَكَّله النبيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِحِفْظِ زَكَاةِ الْفِطْرِ، فَسَرَقَ مِنْهُ الشَّیْطَانُ لَیْلَةً بَعْدَ لَیْلَةٍ، وَهو یَمْسِکُه فَيَتُوبُ، فَیُطْلِقُهُ، فیقول له النبيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَا فَعَلَ أَسِيرُكَ البَارِحَةَ، فیقول: زَعَمَ أَنَّهُ لَا يَعُودُ، فیقول: كَذَبَكَ وَإنّه سَيَعُودُ، فَلَمَّا کَانَ فِي المَرَّةِ الثَّالِثَةِ، قال: دَعْنِي حَتَّى أُعَلِّمَكَ ما یَنفَعُكَ، إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ، فَاقْرَأْ آيَةَ الكُرْسِيِّ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ﴾[البقرة: ٢٥٥] إلی آخرها، فَإِنَّه لَنْ يَزَالَ عَلَيْكَ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ، وَلاَ يَقْرَبَنَّكَ، شَيْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ، فلما أخبر النبيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قال: صَدَقَكَ وَهُوَ كَذُوبٌ، وأخبره أنّه شیطان».
ترجمه: «وقتی پیامبر ج ابوهریره را به نگهبانی زکات فطر وظیفهدار ساختند، شیطان چند شب از آن دزدی کرد و او شیطان را گرفتار مینمود و آن توبه میکرد و او رها مینمود و پیامبر ج برایش میگفتند: اسیر تو شب چه کرد؟ او جواب میداد: ادعا کرد که دیگر نمیآید، پیامبر ج میگفتند: دروغ گفته است، یقیناً باز خواهد آمد، چون دفعهی سوم شیطان گرفتار شد به ابوهریره گفت: مرا بگذار تا تو را آنچه منفعت بدهد، تعلیم دهم، هرگاه به بستر خواب خود رفتی آیة الکرسی را تا آخر بخوان، یقینا تا صبح از جانب الله تعالی بر تو نگهبانی میباشد و شیطانی به تو نزدیک نمیشود، چون ابوهریره پیامبر ج را از ماجرا خبر داد، آنجناب فرمودند: او به تو راست گفته است، درحالی که سخت دروغگو است و او شیطان است».
به همین سبب اگر انسان آیة الکرسی را نزد احوال شیطانی به صدق دل بخواند، آن احوال را باطل میگرداند، مثل حال شیطانی کسی که در آتش داخل شود و یا به مجلس اشپلاق کشی و کف زنی حضور یابد پس شیطانها بر او فرود میآیند و به زبان او سخنی میگویند که او نمیداند و احیانا معنایش را نمیفهمد و گهی راز دل بعضی حاضران مجلس را افشا میکند، بسا اوقات به زبانهای مختلف صحبت مینماید، چنانکه جن به زبان جن زده حرف میزند، انسانی که برایش احوال شیطانی عاید میگردد و بدان نمیفهمد مانند دیوانهای است که شیطان او را به سبب آسیب دیوانه ساخته است و در جسم او داخل شده است و به زبان او حرف میزند، چون به هوش آید، چیزی از آنچه گفته است به یاد نمیآرد، بدین سبب گهی جن زده بسیار لت و کوب میشود، اگر آن لت و کوب بر انسان جور وقوع یابد او را هلاک و یا مریض میسازد، لیکن بالای جن زده تأثیر نمیکند و وقتی به هوش آید، چیزی احساس نمینماید، زیرا که لت و کوب بر جنی که در جسم او جای گرفته، واقع شده است.
شیطان برای بعضی دوستانش طعام، میوه، حلوا و غیره چیزهایی که در جایشان وجود ندارد، میآورد و بعضی از آنها را شیطان پرانده به مکهی مکرمه یا بیت المقدس، یا جای دیگر میبرد و بعضی از آنها را در شب عرفه به عرفات میبرد و به جایش برمیگرداند، پس حج او شرعی نمیباشد، چون او به لباس خویش میرود، از میقات احرام بسته نمیکند و تلبیه نمیگوید و به مزدلفه وقوف و درنگ نمینماید و طواف بیت الله را به جا نمیآورد، بین صفا و مروه سعی نمیکند و شیطانها را با سنگریزه نمیزند، صرفا در عرفات به لباس خود درنگ کرده و در همان شب به جای خود برمیگردد، عملکرد او به اتفاق مسلمانان حج شرعی نمیباشد، بلکه او مانند کسی هست که به نماز جمعه حاضر شده است و نماز را بدون وضوء و به سوی غیر قبله اداء نماید، شخصی از جمله آن اشخاص که یک مرتبه به عرفات برده شد و پس آمده بود فرشتگانی را در خواب دید که فهرست حاجیان را مینویسند، برایشان گفت: آیا نام مرا نمینویسید؟ آنها گفتند: تو از جملهی حاجیان نیستی، یعنی تو حج شرعی را اداء ننمودهای.
[٨٥]- روایت بخاری و مسلم از عبدالله بن عمر ب.
[٨٦]- روایت بخاری از عایشه ل.